شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۳۱۱
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۱ - ۰۹:۱۱

 

 

شوشان : دم در که می رسیم صدای شیون و گریه می آید، خانواده ای جنازه فرزندشان را تحویل گرفته اند. زنی با روپوش سبز شیلنگ به دست دم در را می شوید.

به گزارش شوشان ، صدای شیون بقیه برای او عادی ست ؛ کار خودش را می کند بالای سرش را نگاه می کنم نوشته است: باب التطهیر!

با او سلام می کنیم. وارد غسالخانه می شویم : دو حوض بزرگ به اندازه آدمیزاد به رنگ تیره وجود دارد. بوی تند صدر و کافور و مواد ضد عفونی در فضا پخش شده. دو زن دیگر از اتاق پشت حوض ها بیرون می آیند. به آنها می گوییم برای مصاحبه آمده ایم هر دو می خندند.

پشت حوض ها اتاقی بسیار تمیز با یک تخت و یک کولر وجود دارد . می خواهیم گفت و گو را در اتاق آنها انجام دهیم . بوی ضد عفونی امان نمی دهد. به می گویم کدام تان سابقه بیشتری دارید. یکی شان پاسخ می دهد من !

بیرون می رویم. غسال ها به ردیف پشت سر ما می آیند. غسال های مرد هم که نمی دانم چه کسی به آنها خبر داده تک به تک به ما سلام می کنند.

خب خانم اسم شما چیست ؟

خدیجه

چند سال داری؟

تقریبا 46

چرا تقریبا ؟

سواد ندارم. سال دقیق رو نمی دونم

شوهرت چه کاره است ؟

بازنشسته است قبلا توی مدرسه کار می کرد.

چند تا بچه داری ؟

8 تا . 3 دختر 5 پسر

می دونن اینجا کار می کنی ؟

آره

چیزی نمی گن ؟

کمی فکر می کند و سرش را پایین می اندازد و می گوید : نه !

الان بچه هات چه کار می کنند ؟

5 تاشون ازدواج کردن یکی از پسرام کار ساختمانی می کرد از بالا افتاد حالا خرج خانواده اش رو من می دم.

چه طور اومدی اینجا ؟

یکی از آشنا هام گفت بیا منم بیشتر به خاطر ثواب اش آومدم

می ترسی ؟

الان نه ولی اول می ترسیدم حالا دیگه مرده که می بینم می تونم بخندم.

تا حالا مرده هایی رو که شستی خوابشون دیدی؟

نه . ولی یکی از همکارام یه خانمی را شسته بود خانم توی خوابش اومد و ازش تشکر کرد.

چه مرده هایی شستن شون سخت تره؟

تصادفی ها، سوختگی ها و ...

از شستن کدام جنازه ها بیشتر بدت می میاد؟

جسد های کرم زده حالم رو به هم میزنه . یک بار هم دو تا زن آوردن هوو بودند از سر موتور افتاده بودند تمام اجزا بدن شون ریخته بود بیرون. وقتی روده های یکی شون را می گذاشتم سر جاش با اونکه دستکش پوشیده بودم دستم تا آرنج رفت توی بدنش.

تا حالا معجزه دیدی ؟

آره یک دختر بچه ای بود که زنده شد. وقتی آب ریختم روش دیدم بلند شد رفتم گفتم این مال کیه این بچه زنده است خانواده اش شوکه شدند.

تا حالا شده فامیل چیزی بگه که ناراحت بشی ؟

نه . به همه گفتم. کسی هم چیزی نمی گه. من هم کار به کار کسی ندارم.

از موقعی که سراغ این کار اومدی گوشه گیر نشدی ؟

نه....

هنوز چند ثانیه از جواب دادن خدیجه نگذشته بود که یکی دیگر از غسال ها شروع به گریه می کند. صدای گریه اش رشته افکارم را پاره می کند و مرا به سمت خودش می کشاند. کنارش می نشینم و می پرسم :

اسم ات چیه؟

معصومه .ولی همه صدام می کنن "مامان جواد"

چرا گریه می کنی مامان جواد ؟

آخه از موقعی که اومدم سراغ این کار خانوادم ترکم کردند

چرا ؟

می گویند تو مرده شوری

چند سال خانوده ات را ندیدی ؟

10 سال. از موقعی که اومدم اینجا. دلم برای خواهرم تنگ شده مگر من دل ندارم، بد می کنم خرج خانواده ام در میارم؟!

اهوازی هستی؟

نه همدانی. شوهرم اهوازیه

وضع مالی خانوادت بده ؟

خواهر و برادرهای خودم نه. وضع شون خیلی خوبه.

شوهرت چه کاره است ؟

بازنشسته است قبلا افسر شهربانی بوده

چرا اومدی اینجا ؟

از بدبختی

اولین روزی که اینجا اومدی یادته ؟

آره. وقتی وارد اتاق شدم. دیدم دارن جسد یه دانشجو را "می شورند " . سوخته بود دلم گرفت و خیلی ترسیدم همکارها می گفتند نترس.

هنوزم از مرده ها می ترسی ؟

نه. الان از زنده ها می ترسم مرده ها کاریمون ندارن ولی زنده ها دارن.

تا حالا شده اینجا چیز جالب ببینی ؟

آره . یک روز یه خانمی را شستم که چهره اش زیبا و معصوم بود. وقتی شستمش دیدم پشت گردن اش گرمه شک کردم، پنبه که می گذاشتم توی دهنش می افتاد بیرون. دخترهاش بیرون ایستاده بودند. وقتی اینو بهشون گفتم، ترسیدن. هیچ کدومشون داخل نیومد. بالاخره اومدن مادرشون رو بردن ولی بعد از چند ساعت آوردنش. توی این فاصله پسرش که از آمریکا آمده بود می رسه و با مادرش خداحافظی می کنه وقتی دوباره آوردنش مرده بود آخر سر قسمت بود من بشورمش.

خب مامان جواد چند تا بچه داری ؟

8 تا

بچه ها از کار شما اینجا ناراحت نیستند؟

چرا ناراحت اند

شوهرتان چی ؟

نه او چیزی نمی گه، شکمش سیر میشه دیگه

غذا که درست می کنید بچه ها بدشان نمیاد؟

نه. با دستکش مرده "می شورم " نه با دستام

چند ساعت در روز اینجایی ؟

یک هفته تا 2 می مونم، یک هفته تا 5 بعدازظهر

برخورد مردم با شما چطوره ؟

خوبه، احترام می گذارند و تشکر می کنند.

تا حالا دیدی یک نفر پشت این در از مرگ آدمی خوشحال بشه؟

نه ندیدم معمولا ناراحت اند و گریه می کنند. مردم می ترسند. می گم بیایید از مرده حلالیت بگیرید می ترسند و داخل نمیان.

خانواده شوهرت بهت سر می زنند ؟

نه. همه از من فراری اند.

یعنی با هیچ کس ارتباط نداری ؟

نه. هیچ کس. گوشه نشینم.

دوباره می زند زیر گریه با عجله می رود گوشی اش را می آورد و می گوید : شمارم رو بلد نیستم خواهرم دکتر توی شیرازه . می تونی برام پیداش کنی ؟

تنها کاری که می توانم برایش انجام دهم فقط گوش کردن به درد و دل و تسلی دادن اوست. با او خداحافظی می کنم و در راه بازگشت در این فکرم که دنیای ما آدم ها چقدر کوچک است. ولی با همه این کوچکی، چه دل های بزرگی را می توانیم پیدا کنیم.

«مامان جواد» مثل تمام مرده هایی که شسته بود تنها بود. با خودم گفتم فرق بین مرده ها و زنده ها فقط در نفس کشیدن نیست! شاید به این باشد که چقدر دیگران از تو یاد کنند. شاید "مامان جواد " بیشتر از هرکس دیگری بداند که دنیا چقدر زودگذر است. برای همین است که دنبال خواهرش می گردد. شاید مامان جواد یکی از آدم هایی باشد که ما را به حقیقت نزدیک تر می کند. البته اگر حقیقت برای ما آدم ها تلخ نبود امثال «مامان جواد» این قدر تنها نبودند. شاید «خدیجه» و «مامان جواد» راه را بهتر از همه ما آدم های سنگی و کاغذی بدانند که دنیا محلی است برای گذر کردن و رفتن...

 

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار