شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۶۰۶۲
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۰
«در دنیایی که ما در آن هستیم، فاصله‌ها را نه پول تعیین می‌کند و نه چاکرم، نوکرم‌های قلابی چاپلوسان، و نه منم زدن‌های اهل من. دنیای ما دنیایی است که تا وقتی به سعیدش می‌گوییم که چرا پابرهنه‌ای، اینجا جبهه است؟! جواب می‌شنوی که‌ ای بابا ما کی کفش پوشیده‌ایم که حالا بخواهیم بپوشید!»
 
جملات بالابخشی از یادداشت‌های «بهروز مرادی» است. بهروز مرادی هنرمند شهیدی است که برای تاریخ نوشت: «"به خرمشهر خوش آمدید؛ جمعیت 36 میلیون نفر" و "با وضو وارد شوید این شهر به خون شهدا مطهر است.»
 
به گزارش ایسنا، بهروز مرادی فرمانده گروهی از مدافعان خرمشهر در مقاومت 45 روزه را برعهده داشت. او سال 1335 در خرمشهر به دنیا آمد. هوش و ذکاوت او از کودکی مشهود بود. بهروز دوران تحصیلات تا سطح دیپلم را موفقیت تمام در خرمشهر به پایان رساند و بعد از آن برای تحصیلات عالی راهی اصفهان شد. او در اصفهان موفق به اخذ لیسانس در رشته هنرهای زیبا شد. بهروز همزمان با تحصیل در اصفهان به کار مقدس معلمی اشتغال داشت.
 
با آغاز جنگ‌تحمیلی بهروز به جبهه رفت تا به دفاع از ایران اسلامی بپردازد. علاوه بر بهروز پدر و برادر دیگر او نیز در جبهه حضور داشتند. بهروز به شهر قهرمان خرمشهر رفت جایی که بیشترین درگیری‌ها در آنجا بود. آن روزها عراق با به کارگیری چند هزار نفر از بهترین نظامیان خود تلاش می‌کرد سد آهنین مقاومت چند صد نفره رزمندگان ایران اسلامی را بشکند و خرمشهر را اشغال کند.
 
مدافعین خرمشهر با دست خالی یا با استفاده از سلاح‌های ابتدایی مردانه در مقابل متجاوزان ایستادند اما پس از 45 روز مقاومت افسانه‌ای مجبور به عقب نشینی شدند.
 
نامه‌ای که آن روزها دریادار علی شمخانی فرمانده وقت سپاه خوزستان به مسئولین کشور نوشت گویای اوج غربت رزمندگان اسلام است: «ما شهدای زنده فراوان داریم. ما اصحاب حسین به تعداد زیادی داریم. ما برپا دارندگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می‌بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده‌اند، به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان را نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات، بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است.
 
مسئولین به داد ما برسید، این چه سازمان رسمی شناخته شده‌ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شاید شما را به تحریک وا بدارم؟ این را بگویم که از 150 نفر پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده، یا بگویم که ما می‌توانیم با 30 خمپاره انداز خونین‌شهر را 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم و ...»
 
پدر مبارز بهروز در این ایام در اثر اصابت ترکش به افتخار شهادت نائل شد. بهروز در 45 روز آغاز جنگ رشادت‌های فراوانی از خود بر جای گذاشت. او از آخرین نفراتی بود که پس از سقوط کامل خرمشهر در روز سیاه (چهارم آبان سال 1359) با استفاده از تیوپ ماشین از رود کارون گذاشت تا در آن سوی رود به نبرد خود ادامه دهد، گر چه عقب‌نشینی آن‌ها درپی خیانتی بود؛ چرا که آن روز بنی‌صدر به نیروهای موجود در شهر ابلاغ کرد شهر در معرض بمباران هواپیماهای خودی است و لازم است کلیه نیروهای باقی مانده در شهر به قسمت جنوبی یعنی کوت شیخ عقب‌نشینی کنند.
 
در مدت 21 ماه اشغال خرمشهر بهروز یک روز آرام و قرار نداشت و علاوه بر کار رزمی در جبهه، فعالیت‌های فرهنگی و هنری فراوانی انجام داد. به طوری که اکثر هنرمندان و فیلمسازنی که حتی یک بار به جبهه خرمشهر رفته‌اند با نام و فعالیت‌های بهروزآشنایی دارند و حرف‌ها و خاطرات وی را به یاد دارند. او در قالب طرح‌ها و کارهای هنری در مجلات و کتب و منتشره زمان جنگ به امور فرهنگی در راستای اهداف متعالی مقاومت وفرهنگ ایثار می‌پرداخت.
 
در عملیات «ثامن‌الائمه» برادرش بهزاد به شهادت رسید. بهروز اما با تقدیم پدر و برادر روحیه خود را همچنان حفظ کرد و فعالتر و مصمم‌تر از همیشه نبرد خود با دشمنان را ادامه داد. او در عملیات مختلفی شرکت می‌کند. اوج فعالیت او در آزاد سازی خرمشهر است. بهروز در این عملیات شب و روز نمی‌شناخت و استراحت برای او معنا نداشت.
 
پس از بازپس گیری خرمشهر بهروز احساس راحتی می کند انگار بار سنگینی را از دوش او برداشته اند اما جبهه را ترک نمی‌کند اوتا آخرین روزهای جنگ تحمیلی به نبرد خود با دشمنان ادامه می‌دهد.
 
سال 1367 فرامی رسد. بهروز دوباره عازم میادین نبرد می‌شود. او در جبهه شلمچه با یک قبضه «آر.پی. جی 7» به همراه دیگر همرزمانش به شکار تانک‌های دشمن می‌رود و در چهارم خرداد سال 1367 پس از انهدام هشت تانک دشمن در حالی که در اثر شلیک زیاد موشک انداز آر پی جی 7 خون از گوش‌هایش سرازیر بود هدف تیر دشمن قرار می‌گیرد و به شهادت می رسد.
 
بدون شرم نوشته‌اند: «ما آمده‌ایم بمانیم»
 
«... عراقی‌ها الان آمده‌اند و شهر ما را گرفته‌اند. گویی آن که شهر در دست ما بود و ما در قبل دشمن داشتیم با او می‌جنگیدیم.
 
اما در ساعت یک و نیم نصف شب روز چهارم آبان 1359، به ما دستور رسید که هر چه زودتر و سریع‌تر، شهر را تخلیه کنیم! شنیدن این خبر برای ما غیرقابل باور بود. ما هنوز داشتیم علیه دشمن مقاومت می‌کردیم، به جای آن که کمک‌مان کنند، دستور تخلیه شهر و عقب نشینی به این طرف پل را به ما دادند!
 
هنوز شب چهارم آبان را به یاد دارم. شبی مهتابی که خرمشهر آخرین نفس‌های آزادی را می‌کشید. این قضیه دستور تخلیه شهر موضوع کوچکی نیست و مسئولیت آن با شخصی است که این فرمان را صادر کرده است. هر مقام مملکتی که چنین دستوری را صادر کرده، مسئول است. در قبال تاریخ و خون به ناحق ریخته بچه‌های شهر ما مسئول است.
 
الان شهر ما را گرفته‌اند. چند روزی است در انتظار آنیم که فرمان بدهند و طبق یک نظم خاصی برویم و شهر را آزاد کنیم. مطمئناً ما شهر را آزاد می‌کنیم. دشمن در خانه ماست و این حق ماست که دشمن را از خانه مان بیرون کنیم. هدف ما آزادی خرمشهر، که اکنون در اشغال دشمن است. نیست، ما با جهان اسلام کار داریم و هدفمان این است که دنیا را آزاد کنیم.
 
اگر ما عرضه این را نداشته باشیم که یک شهر را آزاد کنیم، شهری که خانه و زندگی ما در آن است و سال‌ها در آن جا رشد کرده و بزرگ شده‌ایم و مردم با هم پیوندها داشته و زندگی‌ها کرده‌اند، مطمئناً نمی‌توانیم «بیت المقدس» را آزاد کنیم. هدف اصلی ما آزادی بیت‌المقدس است. ما می‌خواهیم عراق را نجات بدهیم، به یمن برویم و آن جا را نجات بدهیم، لبنان را می‌خواهیم آزاد کنیم. اردن را که پشتیبان صدام است، می‌خواهیم آزاد کنیم. اگر ما شهر کوچکی مثل خرمشهر را نتوانیم آزاد کنیم، چطور می‌خواهیم دیگر کشورهای اسلامی را آزاد بکنیم؟
 
این‌ها میدان‌های آزمایشی است که خدا برای ما قرار داده است. اگر ما در این میدان پیروز شدیم. در میدان‌های بزرگ‌تر بعدی هم می‌توانیم پیروز شویم. لشکری که آمده و شهر را گرفته و می‌خواهد دیگر شهرهای ما را هم بگیرد، در عمل ثابت کرده که ترسو و بزدل هم هست. بزدلی دشمن را بچه‌های خرمشهری در 35 روز مقاومت به خود عراقی‌ها هم ثابت کردند. این امری است که خود صدام حسین در مصاحبه با رادیو بی. بی. سی. به آن اعتراف کرده است.
 
دشمن آمده است که بماند. این را روی دیوارهای شهر ما نوشته است .بدون شرم نوشته‌اند: «ما آمده‌ایم بمانیم» اما بچه‌های خرمشهری به دشمن ثابت خواهند کرد که ترسو و بزدل‌تر از آن است که بتواند در مقابل ما مقاومت کند قسم به خون سرخ شهدای شهرمان، ما بالاخره روزی خرمشهر را آزاد خواهیم کرد. روزی که همین روزهاست و زیاد دور نیست. خرمشهر! آغوش بازکن! فرزندانت در راه‌اند. 23 فروردین 1361»
 
فرازی از وصیت‌نامه بهروز مرادی
 
اینجانب بنده گناهکار؛ بهروز به فرمان امام امت به عنوان بسیجی در جنگ وارد و به اختیار خودم به خاطر حراست از خون پاک شهدای اسلام به دفاع از جمهوری اسلامی ایران بر خاسته و با خود عهد نمودم تا دفع سلطه ابر قدرت‌ها و نابودی متجاوزین به حریم استقلال و آزادی جمهوری اسلامی استقامت و پایداری نمایم و اکنون نیز می‌دانم که چرا باید به دشمن هجوم برد وبراساس همین آگاهی است که در عملیات شرکت می‌کنم. من معتقد هستم ما پیروز خواهیم شد و برای رسیدن به پیروزی نیز باید از همه چیز خود گذشت و دنیا را برای اهلش گذاشت.»


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار