از خرمشهر تا اهواز 165 کیلومتر راه بود. ما وسیلهای هم نداشتیم تا اسرا را به عقب بفرستیم. به نیروهایی که در خط مقدم داشتیم گفتیم که به صورت دشتبان و در یک صف در غرب جاده خرمشهر به اهواز بایستند تا اینکه به یکدیگر وصل شوند.
شوشان: امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در مورد آزادی خرمشهر میگوید: ساعت هشت صبح متوجه داد و بیداد حاج حسین خرازی از بیسیم شدیم، خیلی جا خوردیم. حاجی میگفت: ما زدیم به مواضع دشمن، کارمان هم خوب گرفت اما نیروهای عراقی جلوی ما دستهایشان را بالا گرفتهاند و میخواهند تسلیم شوند. تعدادشان آنقدر زیاد است که نمیتوانیم بشماریم.
مسئله عجیبی بود؛ مانده بودیم با این اوضاع و احوال چه بکنیم. به سربازان عراقی که نمیشد بگوییم بروید توی سنگرهای خودتان، ما نیرو نداریم! این در حالی بود که سنگرهای مستحکم عراقی پر بود از مهمات و انواع آذوقه و تدارکات، طوری که اگر ده روز هم در محاصره بودند میتوانستند بجنگند؛ اما حالا بدون مقاومت، همه پشت سر یکدیگر دستها را بالا برده بودند و تسلیم شده بودند. همان جا تدبیری اندیشیدیم.
از خرمشهر تا اهواز 165 کیلومتر راه بود. ما وسیلهای هم نداشتیم تا اسرا را به عقب بفرستیم. به نیروهایی که در خط مقدم داشتیم گفتیم که به صورت دشتبان و در یک صف در غرب جاده خرمشهر به اهواز بایستند تا اینکه به یکدیگر وصل شوند. سپس اسلحههای اسرا را گرفتیم و به آنها فهماندیم که فعلا باید در جاده خرمشهر به طرف اهواز حرکت کنند.
ظهر آن روز نیروهای ایران از سه طرف وارد خرمشهر شدند و در مسجد جامع به هم پیوستند. پرچم جمهوری اسلامی ایران بر بام مسجد افراشته شد و خونینشهر دوباره خرمشهر شد. در آن لحظه باشکوه که ساعت 14:20 بود، خبر آزادی خرمشهر از رادیو به گوش مردم رسید.
برگرفته از کتاب تقویم تاریخ دفاع مقدس(جلد 22)