شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۴۲۶۹۹
تاریخ انتشار: ۳۱ تير ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۰
عذرا فراهانی روزنامه نگار در یادداشتی در روزنامه شرق از مشغولیت‌های ذهنی خود به خاطر پاره ای آمارهای این روزها در حوزه‌های سیاست و اجتماع نوشت.

به گزارش شوشان ،  متن این یادداشت از این قرار است:

 همه‌چیز از این خبر آغاز نشد. پیش‌تر از این هم دغدغه‌هایی داشتم، اما این خبر دولتی حاکی از این است که زیر پوست سیاست خبرهایی هست .

اصل خبر: «مهم‌ترین نتایج دیوان محاسبات کشور درباره حقوق ٩٥٠ نفر از مدیران عالی‌رتبه دولتی»
برای مدیرانی که فوق‌العاده‌های بالا دریافت کرده‌اند، رأی محکومیت صادر شده؛ مانند پرونده‌های مربوط به بیمه ایران، بانک توسعه تعاون، توسعه صادرات، سپه، مسکن و شرکت ملی نفت ایران. در وزارت نفت هم اضافه‌پاداش موجب توبیخ یا انفصال از خدمت شد. 

من یک روزنامه‌نگار هستم. این روزها دائما سیاه‌نمایی می‌کنم. قرار است به‌زودی به این اتهام خودم را داوطلبانه به یک مرجع (قضائی یا پزشکی) معرفی کنم. 

من از آمار سررشته‌ای ندارم ولی مدتی است آمارهای اعلام‌شده از سوی مراجع رسمی ذهنم را به شدت مشغول کرده است؛ به‌ویژه آمارهای وزیر کشور درباره وجود‌سه‌و‌نيم ميليون بی‌کار یا آمار مربوط به ١١ میلیون حاشیه‌نشین. 

آمارهای دیگری هم از سوی دیگر مسئولان ارائه شده است. آمارهای مربوط به سن و میزان شیوع اعتیاد، آمارهای مربوط به خودکشی دانشجویان یا نوجوانان کم‌سن‌وسال، آمار مربوط به میزان تهیه و مصرف مشروبات الکلی و ورود سالانه ٦٠٠‌ هزار نفر به زندان‌های کشور. 

وجود ۱۰ تا ۱۲‌ میلیون فقیر و چهار ‌میلیون خانواده خودسرپرست در کشور، ازجمله آسیب‌هایی است که می‌گویند روند رشد آن در جامعه رو به فزونی است.  
 
چندی است اخبار مرگ‌ومیر‌های ناشی از سرطان را چوب‌خط می‌اندازم؛ آن‌قدر که دیگر دیواره‌های ذهنم پر شده و مجبورم با رنگی متضاد که از قضا «سیاه» است در مسیر عکس چوب‌خط‌های قبلی علامت بگذارم.

 ایامی بود که سیاهی‌ها را فقط در زیر پوست شهر و برای شهروندان و مردم کشورم می‌دیدم. چشمم به مسئولان بود و امیدم به پروردگار تا شاید معجزه‌ای شود. معجزه ‌هزاره سوم هم آمد و حرکت‌های زیرپوستی هی زیاد شد و زیاد شد. 

حالا مدتی است که می‌بینم زیر پوست سیاست هم خبرهایی است؛ خبرهایی که هرکدام شاید باز مشوشم کند و من را سیاه‌نماتر. بگذارید اعتراف کنم؛ اصلا مشوش شدم و حالم خراب است. شاید من کم‌ظرفیت هستم. خب حالا یک مقدار اختلاس، آن هم رنگ‌به‌رنگ با ارقامی که هر سال قشنگ‌تر می‌شود، چه اشکالی دارد.
    
 تازه مثل سریال‌های خارجی که چهارصد‌قسمتی است، این اختلاس‌ها از هزار سال پیش تا امروز ادامه دارد. اختلاس‌کنندگان اولش بدنام شدند، ولی بعد‌تر شهره شدند؛ با لبخندی رازگونه که هرگز از روی لب‌شان کنار نرفت تا ما فکر کنیم اختلاس کار بدی است. 

در فضای سیاسی نه‌ چندان آرام و عادی، برای سست‌کردن ریشه‌های امید و اعتماد، فیش‌های حقوقی نجومی از کیسه مارگیری عده‌ای خارج شد تا چند روزی مردم با شوی این فیش‌ها سرگرم باشند. 

خب حالا چه اشکالی داشت عده‌ای مدیر، کمی بیشتر از چندرغاز، حقوق خود را از کیسه‌های دولتی که مردم تاروپودش را بافتند، دریافت کنند. بی‌اخلاقی‌های سیاسی هم این روزها مد شده و بسیارند کسانی که برای صندلی‌های مجلس به هر بی‌اخلاقی سیاسی تن می‌دهند. 

ردای یک گروه را به تن می‌کنند و افکار گروه دیگر را پیاده می‌کنند. استفاده از تریبون‌های مجانی خیلی هم بد نیست. چه اهمیتی دارد حالا چند پالایشگاه هم در غرب یا چند برج در شمال شرق بسوزد یا سربازانی هم در‌ گیرو‌دارهای سیاسی و بازی‌های افشاگرانه قربانی قاچاق، جاده‌های ناامن و بی‌مسئولیتی چند مسئول شوند. چه اشکالی دارد نظارت در امر طبابت، مثل همه جای این آب و خاک بی‌معنی باشد. اشکال کار آنجاست که آن فردی که جان باخته، فرد بسیار‌بسیار مهمی بوده است. 

از قضا هنرمند هم بوده و همه شرایط مرده‌پرستی را هم داشته است. مگر قبل از این کسانی که با قصور پزشکی مردند، کسی چیزی فهمید. اینکه هر سال سؤالات کنکور در رشته‌های مختلف لو می‌رود که بد نیست، خب همه در یک شرایط مساوی وارد دانشگاه می‌شوند. اینکه چند سالی است گردوغبارها، مانند روح سرگردان به جان هم‌وطنان ما می‌افتد مسئله‌ای نیست. فقط ٨٠ درصد کشور را تحت‌الشعاع قرار داده است.  

این که کودکان سر چهارراه‌ها با دست‌های پینه‌بسته و نگاه پرتمنایشان نیشتر به قلب آدم می‌زنند، چیز مهمی نیست. اشکال در قلب‌های نحیف ماست. حتی اینکه نوزادانی با ٥٠ ‌هزار تومان خریدوفروش می‌شوند هم جای امیدواری دارد؛ چراکه همه دغدغه‌های رشد و تربیتشان هم منتفی خواهد بود و برای هیچ‌کس حتی دولت نیز هزینه‌ای نخواهد داشت. اینکه یک وزیر می‌گوید پنج سال است نمی‌گذارند حرف بزنم، خیلی مهم نیست. حتما نوبتش نرسیده بود، خب حالا حرف بزند. من با تک تک این کلمات گریستم تا باور نکنم یک سیاه‌نما هستم.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار