شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۴۴۰۰۸
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۱
محمد امیری 
کارشناس ارشد تاریخ 

چهاردهم مرداد یادآور روزی است که انقلاب و حرکت مردمی ملت ایران سرانجام به بار نشست و مظفرالدین شاه مجبور به صدور فرمان تاریخی مشروطیت شد. به همین بهانه به بررسی علل پیدایش این تفکر و حاصل آن یعنی انقلاب مشروطه پرداخته می شود.

طبیعی است حرکت های انتقادی، اصلاحی و انقلابی بدلیل ماهیت فرهنگی خود نمی توانند بصورت لحظه ای پیدا شده و به ثمر بنشینند. با یک مثال سعی در تفهیم بیشتر این موضوع می شود. فردی که متولد می شود ، از بدو تولد مورد پرورش قرار می گیرد تا بتواند از نظر جسمی و فکری رشد کند و بزرگ شود. برای اینکه این فرد بتواند به رشد مورد نیاز برسد باید مراحل آن را به تدریج طی کند. این مراحل در افراد مختلف فرق می کند. انقلابها و نهضت ها و امثال آن که قرار است در جامعه تغییراتی ایجاد نمایند نیز شبیه رشد انسانها است که هم به لحاظ حجمی و هم کیفی باید به تکامل لازم دست یابد تا نتیجه لازم را به عنوان بازخورد آن رشد، به جامعه ارائه دهد.

وضعیت جامعه ایران تا پیش از شروع حرکتهای مشروطه خواهی، نمونه ای از یک جامعه سنتی متکی به دستاوردهای اقتصادی، اجتماعی، خویش ساخته بود که ریشه در سنتهای قدیم داشت. از لحاظ سیاسی،حکومت ایران از نوع حکومتهای استبدادی بود که هزاران سال در این کشور ریشه دوانده بود و مردم نیز به ساختار آن باور پیدا کرده بودند. از لحاظ اقتصادی، علاوه بر اتکاء به کشاورزی و دامداری سنتی، نفوذ بیگانگان بویژه دو کشور استعماری روسیه تزاری و بریتانیا موجب نوعی وابستگی و تعهد اقتصادی به این کشورها شده بود. این وابستگی ناشی از شکستهای نظامی در جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه و بسته شدن دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمنچای بود. از لحاظ اجتماعی، بخش اعظم مردم در روستاها و یا بصورت عشایری زندگی می کردند. مالیاتهای سنگین حکومت منجر به فقر این مردم و نارضایتی آنان شده بود.

از نظر فکری، هنوز مکتب خانه ها و مدارس علمیه قدیم تنها مرجع آموزش بودند و آموزش ارائه شده در آنها کمتر به علوم طبیعی توجه داشت و بیشتر بر علوم انسانی بویژه حوزه دینی تکیه می شد. به موازات این وضعیت، افرادی بودند که به این وضع راضی نبودند و با توجه به شناختی که از کشورهای پیشرفته پیدا کرده بودند، نقاط ضعف بسیاری را در ایران شمرده و دیده بودند که باید رفع می شد تا این کشور نیز در عداد کشورهای پیشرفته درآید و عظمت دیرین خود را باز یابد. اما چگونه می شد این کار را انجام داد؟ گفتگوی معروف عباس میرزا فرمانده نیروهای مسلح ایران و ولیعهد فتحعلیشاه با فرستاده ناپلئون(موسیو ژوبر) قابل توجه است.

آنجا که می گوید:« مردم به كارهاي من افتخار مي‌كنند، ولي چون من، از ضعيفي من بي‌خبرند. چه كرده‌ام كه قدر و قيمت جنگجويان مغرب زمين را داشته باشم؟ يا چه شهري را تسخير كرده‌ام و چه انتقامي توانسته‌ام از تاراج ايلات خود بكشم؟ ... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آنان هيچ است، مع‌الوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي(روسي) سرگرم داشته، مانع پيشرفت كار من مي‌شوند... نمي‌دانم اين قدرتي كه شما(اروپايي‌ها) را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟

 شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و بكار بردن قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است، يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما به ما مي‌تابد تأثيرات مفيدش در سَرِ ما كمتر از شماست؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نمي‌كنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم؟»

 اولین دولتمردانی که اقدام به اقتباس از غرب نمودند میرزا عیسی و فرزندش میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی هستندکه در آنزمان پیشکار ولیعهد عباس میرزا در تبریز و شاهد شکستهای ایران از روسیه و بستن عهدنامه های ننگین بودند. لذا به ترغیب عباس میرزا که خود انسان فرهیخته و به شدت دوستدار ایران بود پرداختند و شروع به اقدامات اصلاحی نمودند.

 اولین گروه دانشجویان در این دوره به غرب اعزام شدند. به دنبال آن بین غرب و ایران ارتباطهای بیشتری برقرار شد که نتیجه آن، انتشار روزنامه ،تأسیس مدارس نوین به سبک اروپا ، ترجمه کتابهای نوشته شده در زمینه های سیاسی و اجتماعی توسط دانشمندان اروپایی به فارسی، تأسیس مدرسه (دانشگاه دارالفنون) توسط میرزا تقی خان امیرکبیر و اقدامات بسیار دیگری بود. این تغییرات و تحولات فکری منجر به پیدایش طبقه ای شد به نام منورالفکر(روشنفکر) که مدعی بودند ایران باید راه غرب را بپیماید تا به تمدن و تجدد برسد.

طبقه بازاری و تجار نیز از منظر دیگری از حکومت قاجار دلگیر بودند و آنهم دادن امتیازهای اقتصادی سودآور به بیگانگان بود. این امتیازات باعث شد که تولیدکنندگان داخلی ورشکسته شده و اقتصاد ایران روز به روز به کشورهای استعمارگر وابسته تر شود. علما و روحانیت نیز که نسبت به عنصر اجنبی واکنش خوبی نداشتند، از اینکه بیگانگان هر روز بیش از پیش در حوزه سیاست و اقتصاد و در نتیجه در حوزه اجتماع نفوذ کرده و دین مردم را به خطر انداخته اند نگران بودند. عده ای از دولتمردان قاجاری نیز که از میان تحصیلکردگان غرب برگزیده شده بودند نیز با مخالفین بالقوه قاجار موافق بودند. اما استبداد ناصرالدین شاهی و سیطره همه جانبه استعمار  بر کشور شرایط را طوری فراهم کرده بود که حرکتهای اصلاحی راه به جایی نمی بردند.

سرانجام ناصرالدین شاه توسط گلوله های میرزا رضا کرمانی در حرم حضرت عبدالعظیم ترور و سد عظیم استبداد شکسته شد. مظفرالدین شاه که نزدیک به چهل سال از عمرش را در سِمَت ولیعهدی در تبریز گذرانده بود، به تهران آمد و بر تخت جلوس کرد. وی نمی توانست مانند پدرش مستبدانه رفتار کند، زیرا از سویی شرایط اجتماعی و سیاسی تغییر کرده بود و از سوی دیگر ایشان فرد با نشاط و پر انرژی نبود. مظفرالدین شاه بدلیل بیماری نقرس و تأثیر آن بر جسم و حافظه اش،توان اداره کردن کشور را نداشت ولی بسیار مشتاق بود که مانند پدرش به سفرهای اروپایی برود. چون خزانه کشور خالی بود به توصیه برخی اطرافیان(امین السلطان) اقدام به گرفتن وام از روسیه نمود و گمرک ایران را در رهن آن کشور گذاشت.

 استخدام موسیو نوز بلژیکی برای ریاست گمرک ایران و گستاخی بیش از حد وی نسبت به سنت های ایرانی اسلامی منجر به نارضایتی روحانیت و بازاریان شد. سرانجام همه این عوامل دست به دست هم داده و جامعه را آماده شورش بر علیه قاجاریه نمود. اولین اعتراض بر علیه نوز بلژیکی صورت گرفت که حکومت مجبور به قبول خواسته مردم شد.

دومین حرکت در پی اعتراض به تأسیس شعبه بانک استقراضی روس در یکی از قبرستانهای جنوب بازار تهران ، اتفاق افتاد که نتیجه آن خراب کردن ساختمان نیمه ساخته بانک توسط مردم و پرداخت خسارت از سوی دولت ایران به بانک استقراضی روس بود. حکومت که خود را در وضعیت انفعالی می دید برای ضرب شست به مخالفین دنبال بهانه بود که سرانجام دوتن از تاجران قند تهران را به جرم گرانفروشی به دارالحکومه کشاند و به چوب فلک بست.

این موضوع به علما و بازاریان گران آمد، بنابراین در مسجد شاه جمع شده و نسبت به این وضعیت اعتراض نمودند. این تجمع توسط جمعی از اوباش طرفدار سلطنت سرکوب شد اما مبارزات ادامه پیدا کرد. در پی درگیریهای پیوسته، علما به نشانه اعتراض به حضرت عبدالعظیم پناه برده و تعداد زیادی از مردم نیز در پی آنها روانه شدند(مهاجرت صغرا).

حکومت پس از چندی مجبور به عذرخواهی شد و علما را با احترام به تهران بازگرداندند. بار دیگر مخالفین استبداد پیگیر درخواستهای خود شدند و چون پاسخ مناسبی از سوی دربار دریافت نکردند دست به مهاجرت زدند. اینبار مقصد مهاجرت شهر قم و حرم حضرت معصومه(س) اعلام شد(مهاجرت کبرا). هزاران نفر از پیروان علما به قم رفته و به آنها پیوستند. در پی شایعاتی مبنی بر تصمیم دربار به سرکوب مردم و بویژه بازاریان و دامن زدن به این شایعات، عده زیادی از بازاریان و تجار و سایر اقشار اجتماعی از ترس سرکوب و زندانی، به سفارت بریتانیا پناهنده شدند.

 انگلیس که حرکت مردم را ضد روسیه تلقی میکرد از ورود مردم جلوگیری نکرد. بنابراین عده ای حدود 14000 نفر تا روزهای پایانی دوره استبداد، به جمع پناهندگان سفارت پیوستند. در این دوران بود که جمعی از روشنفکران که در میان مردم پناهنده بودند به آموزش مفاهیم مشروطیت و قانون خواهی و به تعبیری اصول شهروندی پرداختند. در پی رفت و آمدها و ارتباط بین متحصنین سفارت و مهاجرین به قم، درخواستهایی شامل : 1)بازگرداندن همراه با احترام علما از قم  به تهران 2) برکناری عین الدوله صدراعظم مستبد مظفرالدین شاه 3) تشکیل عدالتخانه 4) تشکیل مجلس شورای ملی(دارالشورا) 5) بازگرداندن افراد تبعیدی بویژه میرزاحسن رشدیه، به دربار ارائه شد که در صورت اجرا ، تحصن خاتمه می یافت.

سرانجام مظفرالدین شاه در روز چهاردهم مرداد 1285 خورشیدی در بستر بیماری و تحت فشار مبارزین مشروطه خواه، فرمان تاریخی مشروطه را امضاء کرد و مبارزات علما، روشنفکران، تجار و بازاریان و توده های مردم ستمدیده به بار نشست و فرمان تشکیل مجلس(دارالشورا) و عدالتخانه صادر گردید. علما به تهران بازگشتند و پناهندگان نیز سفارت را ترک گفته و به خانه های خود بازگشتند تا خود را برای برگزاری جشن پیروزی آماده کنند. بعدها مناسبت این روز را با رمز حروف ابجد به نام( عدل مظفر) نامگذاری کردند و بر سر در مجلس که نماد مشروطه خواهی بود نصب نمود

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار