سایت 24 آنلاین نوشت: ابتدای جاده قدیم”قم-تهران” مغازه بزرگ و چند دهنه ای بود که تابلوی بزرگ آن برق می زد:”سوهان حاج حسین سوهانی و پسران”. قصه مربوط به حداقل۴۰سال قبل است. زائرانی که می خواستند قم را به سمت تهران ترک کنند،دقایقی متوقف می شدند؛تکه ای از سوهانی را که فروشنده خوش برخورد به آنها تعارف می کرد، می چشیدند و بعد هم خرید یکی دو قوطی سوهان سوغات … و حرکت به سمت تهران.
"حاج حسین” فقط یک نام نبود. روی تابلوی مغازه و نیز روی قوطی سوهان هایی که عرضه می کرد،تصویری هم از پیرمردی دستار بر سر نقش بسته بود. تصویری سیاه و سفید که هرچند هنرمندانه عکاسی نشده بود،یک "برند” را فریاد می زد.
بعدا که اتوبان "قم-تهران” ساخته شد و مغازه حاج حسین از مسیر اصلی مسافران دور افتاد، تا مدتها همچنان رونق داشت. برندهای متعدد دیگری آمدند و خواستند رقیب حاج حسین شوند،اما "حاج حسین”،”حاج حسین ” ماند.
یک "حاج حسین” دیگر
حاج حسین شریعتمداری از سال ۱۳۷۲ رئیس روزنامه کیهان شد. روزنامه ای که از همان سالهای نخست تولدش”برند” شد. مصطفی مصباح زاده، سناتور دوره پهلوی برای پیشی گرفتن روزنامه اش از رقیب قدیمی ترش – روزنامه اطلاعات – که اتفاقا آن هم توسط یک سناتور مدیریت می شد، خیلی تلاش کرد. و در کنار این کوشش، از اختلافات و شکافهایی که بین اصحاب قدرت وجود داشت به سود خود بهره برد.
حضور کمابیش نویسندگانی با گرایش چپ متمایل به سوسیالیسم ، کیهان را از اطلاعات متمایز می کرد. این وجه تمایز ، بعدها و بعدها و حتی تا پس از پیروزی انقلاب همراه کیهان ماند. با این حال از اوان پیروزی انقلاب اسلامی، روزنامه کیهان مدیران وچهره های مشهوری با گرایشهای فکری مختلف به خود دید. در نخستین ماهها،همچنان چپ های مارکسیست بر آن حکم راندند. مرحوم شهیدحاج مهدی عراقی و حاج حسین مهدیان که آمدند بساط چپ ها جمع شد. در دوره ای کار به دست لیبرالها افتاد و داماد ابراهیم یزدی سردبیر شد.مدتی هم نوبت به سیدمحمد خاتمی رسید.بعد از او سیدمحمد اصغری آمد که با ملاکهای مصطلح امروز،اصولگرا بود. از او اصولگراتر مهدی نصیری بود که چندسال بر مسند مدیریت کیهان نشست تا آنکه حاج حسین شریعتمداری به نمایندگی رهبرمعظم انقلاب در آنجا منصوب شد. ساز او و مهدی نصیری، اما جور در نیامد و دو رفیق همفکر و هم خط، راه جدایی در پیش گرفتند.
این رخدادها بازار داغ کیهان را از سکه نیانداخت . مشاجرات فکری و سیاسی آنقدر جذاب بود که بازتابش بر صفحات روزنامه بنشیند و جشمان مشتریان پروپاقرص را پر کند.
برند "کیهان” حالا به حاج حسین رسیده بود. روزنامه های دیگری هم آمده بودند، با این حال همانطور که سوهان حاج حسین با وجود رقبای تازه ، نامش نان بود،کیهان حاج حسین هم، نامدار و ناندار بود.
روزگار سراشیبی
۲۳سال پر نشیب و فراز بر حسین شریعتمداری و کیهانش گذشته است. بسیاری از "برند”ها برای سالیان دراز دوام نمی آورند. یا در کارزار با رقیبان شکست می خورند و یا برای فرار از شکست، راهی پیدا می کنند. کیهان "حاج حسین” اما روزهای پر رونقش ، به سرنوشت مغازه سوت و کور "حاج حسین سوهانی” در ابتذای جاده قدیم قم-تهران مانند شد. اگر امروز کمتر راننده ای حوصله می کند راهش را به سمت مغازه قدیمی حاج حسین سوهانی کج کند، روزنامه حاج حسین هم چنین شده است.تیراژ میلیونی روزهای انقلاب،الان فقط رویاست؛حتی تیراژ۲۰۰-۳۰۰هزاری سالهای پایانی دهه ۵۰ و سالهای دهه۶۰نیز به تاریخ پیوسته؛ تیراژ۱۰۰هزاری ۲۰سال پیش هم فقط در دفاتر آمار کیهان حکم یادگاری پیدا کرده؛ شمارگان ۵۰هزاری ۷-۸سال پیش هم دیگر دست یافتنی نیست.الان باید روی دستگاه چاپ قدیمی روزنامه کیهان ، دنبال حداکثر عدد ۴رقمی برای شمارگان آن گشت.
تیراژ روزنامه با همه اهمیتش البته آدرس کاملی از میزان نفوذ و تاثیر آن در فضای سیاسی اجتماعی جامعه ای که در آن منتشر می شود نمی دهد، اما این بار کاهش تیراژ و کاهش تاثیر، هر دو همسو شده اند.
پسران هر دو حاج حسین
روی تابلوی مغازه حاج حسین سوهانی یک کلمه پررنگ هم دیده می شد:”پسران”. کسی از هویت پسران حاج حسین سوهانی خبر ندارد و از سرنوشت آنها چیزی نمی داند اما پسران حاج حسین شریعتمداری نامدار و نشان دارند.
پسران معنوی "حاج حسین که روزگاری فقط در کیهان بودند، سرنوشت های جالبی پیدا کردند اما بیشترشان جذب احمدی نژاد و مشایی شدند. جمعی دیگر از آنها هم به رسانه هایی کوچیدند که شبیه کیهانند و اگر بتوان از تعبیر خود حاج حسین وام گرفت باید گفت پسرانش جذب "رسانه های زنجیره ای” متصل به کیهان شدند.
این روزها تابلوهای سوهان فروشی های قم، از هر دوسه تایشان یکی به اسم”حاج حسین” است. اما این حاج حسین ها فقط تشابه اسمی دارند با آن برند معروف قدیمی . با این حال سرشارند از تقلید.
بسیاری از تابلوهای رسانه هایی هم که این روزها نشانه ای از کیهان دارند، فقط از برند اصلی تقلید می کنند. تقلیدی که بدجور توی ذوق می زند.
سردار قلم
بعد از فتنه۸۸ مرحوم حبیب الله عسگراولاذی حرف میانه ای زد تا بتواند به اعتبار پیشکسوتی و ریش سفیدی اش، بازی و بازیگران و بازیخورده ها را مدیریت کند.حتی هم حزبی هایش موضعش را برنتابیدند. پیرمرد به همراهی با فتنه هم متهم شد. نگرانها دلواپسش شدند که باید حرفش را پس بگیرد . او با اینکه در جلسه حزبش از داشتن حجت شرعی برای موضعی که اتخاذ کرد،سخن گفت، اما در آن فضای سنگین ترجیح داد در تلویزیون منظورش را روشن تر کند.
او، اما وقتی وارد استودیو شد، حاج حسین شریعتمداری را هم در برابر خود یافت. حاج حسین البته منتقد موضع پیرمرد بود. عسگراولادی، از همان اول بحث، یک صفت را سخاوتمندانه به حاج حسن پیشکش کرد:”سردار قلم”. شاید همین عبارت،مناظره را از التهابی که همه منتظرش بودند انداخت. بعلاوه این تعبیر ،آنقدر در برنامه بر زبان عسگراولادی تکرارشد،که غیرسیاسی ترین تماشاچیان هم،”تعارف” بودن "سردارقلم” را حس کردند.
سردارقلم البته بعد از آن هم در چندبرنامه تلویزیونی ظاهر شد اما در کمتر محفل و مجلس سیاسی و رسانه ای حضور یافت .تمام فعالیتش به سرمقاله های کیهان و لطیفه هایی که در ستون "گفت و شنود”کیهان چاپ می شود خلاصه گشت. او آخرین بار در برابر صادق خرازی در قاب سیما به مناظره نشست. حاج حسین همچون طرف مناظره اش، عصبانی بود و کم تحمل. استدلال هایش هم تکراری و کم جان به نظر می آمد. بیننده تلویزیون می توانست هر جمله ای که او شروع می کند تا پایانش را بدون جا انداختن یک "واو” حدس بزند..چنته سردار قلم مانند گذشته های دور پر نبود. حرفهای او نه موافقانش را به غرور واداشت، نه رگ گردن مخالفانش را برجسته کرد.
رسانه هایی که فردا متن مناظره را منتشر کردند به به و چه چه نکردند؛تحسین نکردند؛مرده باد و زنده باد راه نیانداختند؛ آرام از کنار قصه گذشتند…
بازهم یک عکس
تصویر حاج حسین سوهانی هنوز بر تابلو مغازه اش هست. روی قوطی های سوهان هم هست. اما چشمان بی رمقی که بر چهره رنگ پریده او سنگینی می کند دگر هیچ مشتری ای را به خریدن سوهان برنمی انگیزد. سوهان”حاج حسین” و سوهانهای "حاج حسین ها” دیگر چنگی به دل نمی زنند.