احسان محمدی_ می گویند فیلیپه اسکولاری سرمربی تیم ملی برزیل در جام جهانی 2002 شب قبل از دیدار فینال مقابل آلمان، کتاب «هنر جنگ» نوشته سان تسو را به بازیکنانش داد که بخوانند.
«هنر جنگ» نوشته مردی است که او را فرمانده - فیلسوف لقب داده اند. بیش از 400 سال قبل از میلاد در چین باستان. یک کتاب کوچک و ساده با 13 فصل. در هر فصلی استراتژی و تاکتیک های جنگی گنجانده شده است که باید فرمانده نیروی زمینی از آن پیروی کند تا بر دشمن پیروز شود.
کارلو آنچلوتی هم اعتراف کرد که که قبل از فینال لیگ قهرمانان سال 2003 برای بازیکنانش حرف های آل پاچینو در فیلم "Any Given Sunday" - هر یکشنبه کذایی- را پخش کرده است تا آن ها را تحریک به پیروزی کند.
او برای بازیکنان میلان قبل از دیدار مقابل یوونتوس این فیلم را پخش کرد. پلانی که آلپاچینو در نقش یک مربی در رختکن با لحن استثناییاش به بازیکنان خود انگیزه میداد و آنها را با شوری جنون آسا روانه زمین می کند.
کارلتو می گوید تنها فرقی که وجود داشت این بود که من چهره بازیکنانم در میلان را جایگزین چهره هنرپیشههای فیلم کردم. آن لحظه برای من لحظهای بسیار احساسی بود.
اما مربیانی هستند که این شیوه های انگیزه بخشی با کتاب و فیلم را جدی نمی گیرند و به آن پوزخند می زنند. وقتی کلودیو رانیری سرمربی وقت آس رم به تیم اینترمیلان تحت مدیریت ژوزه مورینیو ایراد گرفت که بازیکنانش مثل گلایاتور همه را سلاخی می کنند، او طعنه آمیز گفت: من هیچوقت بازیکنانم را نمی برم که فیلم گلادیاتور را ببینند. اگر این کار را بکنم به من می خندند یا یک روانپزشک را صدا می کنند تا من را معاینه کند. به جای این کار روی تیمم، تاکتیک و برنامه هایم تمرکز می کنم.
کسی خبر دارد این روزها کارلوس کی روش چه فیلمی می بیند؟ چه موسیقی گوش می دهد؟ چه کتابی می خواند؟ هنر جنگ؟ گلادیاتور؟ ترمیناتور؟... چرا او این همه پرخاشگر، غیرقابل کنترل و عصبانی است؟ چرا نیمکت تیم ملی ایران این همه پرهیاهوست. دیدار تیم ملی مقابل قطر در تهران را در ذهن مرور کنید؛ آن مُشت های گره کرده، آن فریادها سر داورها، آن به هم خشم و انرژی رها شده و غیرقابل مهار...
انتظار می رفت بعد از دیدار کم رمق و بی هیجان و بی حاشیه مقابل چین، آرامش به تیم برگردد اما گفتگوی طوفانی کی روش نشان داد او سرآرام ندارد. او این بار به جای تاختن به رقیبان مرئی و نامرئی اش و متهم کردن آنها به کارشکنی به موضوع حمله به سفارت عربستان پرداخت. به علی کفاشیان حمله کرد، به فدراسیون فوتبال و مهدی تاج تاخت و ... این رفتار او به نظر بیش از آنکه یک هیجان مدیریت شده برای طیفی از مخاطبان باشد که آن را با «تعصب» و «غیرت» و «جنگندگی» یکسان می دانند از خشم و عصبانیت مفرطتش خبر می دهد.
کار به جایی رسید که فلاحت پیشه عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی به او یادآوری کرد که نباید به حیطه سیاست وارد شود و صلاحیت آن را ندارد که در خصوص مسائل سیاسی داخل کشور نظری بدهد چون اتباع خارجی باید به پروتکل کشور میزبان احترام بگذارند و این ادبیات منجر به تحریک تماشاگران سوری و لبنانی می شود.
فارغ از قضاوت سخنان کی روش، زمان بیان کردن آنها مهم است. اینکه همین حرف ها به تیم سرایت می کند. اینکه این دست رفتارهای عموماً عصبی از مردی سرد و گرم چشیده مثل او بعید است و حتماً می داند که حرف زدن در مورد حمله به سفارت عربستان بعد از این همه وقت ماجرای تازه ای نیست.
این نوشتار در پی نقد کی روش نیست گرچه تردیدی نیست که به شخصه تیم ملی ایران را از او هزاران بار بیشتر دوست دارم. تجربه نشان داده است که مربیان خارجی معمولاً به تنها چیزی که سخت تر وفادارند، قراردادشان است. بعد از پایان کار فارغ از هر نتیجه ای که به دست بیاید چمدان هایشان را می بندند و به کشورشان برمی گردند و ما می مانیم و اندوه نرفتن به جام جهانی و المپیک که تا لحظه زنده بودن مثل یک خالکوبی کج و کوله و آزاردهنده پیش چشممان است.
تیم ملی ایران و در راس آن کارلوس کی روش این روزها بیش از هر چیزی به آرامش نیاز دارد. آرامش و آرامش. ما در طول سال های گذشته از فضاهای پرتنش، از جنجال و هیاهو، از غبارآلود شدن هوا همیشه ضرر کرده ایم. اگر کسی به کارلوس کی روش دسترسی دارد، به او فیلم های عباس کیارستمی را بدهد تا نگاه کند. طعم گیلاس، خانه دوست کجاست؟، مشق شب... شاید کمی آرام تر، ملایم تر و مهربان تر پیرامونش را نگاه کرد و آرامش گرفت و تیم ملی را هم آرام کرد.
ما راه دشواری به سوی جام جهانی داریم. مباد آنکه روزی افسوس بخوریم چرا کی روش را، نیمکت ذخیره را و آدم های پیرامون تیم ملی را آرام تر نکردیم. ما به اندازه کافی حسرت و اندوه و آرزوی بر باد رفته، داریم. این یکی را به آن همه اضافه نکنیم!