شوشان / امید حلالی "> گذر از نمونه گاندی برای کپی کردن ماهاتیرمحمد: کلاه کارگزاران
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۳۵۹
تاریخ انتشار: ۰۵ دی ۱۳۹۱ - ۱۱:۴۹

شوشان / امید حلالی

بعد از جنگ، دولت و زمانه کارگزاران سازندگی فرا رسید. آیینه تمام نمای کارویژه این طیف «مدیریت بر کلانشهر تهران» بود که نیاز به تحولی وسیع داشت و از طرفی اعتبارات موجود کفاف اداره و تحول آن را نمی داد. شهرداری تهران در دوره مدیریت کرباسچی نهادی بود که «آیینه تمام نمای حمایت رییس جمهور هاشمی» در آن بازتاب داده می شد و پیش از بوجود آمدن نحوه اداره کردن شورایی شهرها در هماهنگی کامل با دولت عمل می کرد. اما چنان که افتد و دانید کرباسچی اولین مدیری بود که بلافاصله پس از 2 خرداد در پای «دولت اصلاحات» دادگاهی و قربانی شد لیکن برخلاف نظر و خواست عقبه آراء، خاتمی همچون احمدی نژاد آن روحیه را نداشت که در آغاز به کار دولتش از کابینه انتخاباتی و شرکای حزبی تشکیل دولت و یارانش دفاع کند و البته این خصیصه را تا پایان دولت 8 ساله اش حفظ کرد.

کرباسچی به دادگاهی معروف با قضاوت محسنی اژه ای رفت، از خود دفاع کرد و در نهایت با جرمی خیلی نازل به زندان رفت، بیرون آمد و به حزب کارگزاران بازگشت، روزنامه هم میهن را منتشر کرد و در انتخابات 88 در کمپین انتخاباتی «کروبی» حضور یافت تا پس از پیروزی معاون اول او باشد اما در هنگام رای گیری بنا به روایاتی به «میر حسین موسوی» رای داد چرا که او را پیروز انتخابات می دانست.

اما بحث این نوشتار بر آن سر است که هرچند برخی افراد ظاهربین وی را به عنوان «امیرکبیر ایران» می شناختند و گمان می کردند که وی مظلوم است یا پایتخت را نجات داده و با جرمی جزیی و بخاطر تسویه حساب سیاسی به محبس رفته لیکن این ماجرا و آنچه کرباسچی و مجموعه مدیریتی و سیاسی وی کرد امروزه نیاز به دقت نظری دیگر باره دارد و البته آنچه در جرایم او در دادگاه به اثبات رسید در نسبت با ضرباتی که آن نوع مدیریت در سال های آینده به کشور وارد کرد و سنگ بنای انحراف از معیارهای انقلاب (تحول) را گذاشت قابل مقایسه نیست.

البته قبل از آنکه لب مطلب و خلص کلام درباره این انحراف را بگوییم قابل ذکر است که نگارنده نیز به این باور حکمی پایبند و معتقد است که : «افتاده پای زدن ندارد یا افتاده را لگد زدن خطاست» و قرار نیست مشکلات مدیریتی رخ نمون شده در امروز ایران را به گردن کرباسچی بیندازیم اما واقعیت آن است که داشتن منتقدان سطحی و ظاهربین و در عین حال دلسوز کرباسچی که کل گناه مجموعه وی را پاک کردن نگاره ها و شعارهای انقلابی و تمثال های شهدا از در و دیوار پایتخت و گل کاری و فانتزی سازی و نقاشی گل و بلبلی بر در و دیوار می دانستند -که بخشی از آن لازمه دوران گذار هم بود - باعث شد که معایب و انحراف های اصلی دور از دید بماند که بعضن تا امروز نیز ادامه دارد.

اما روی سخن اصلی در آن است که کرباسچی نه به عنوان یک فرد و یک مدیر بلکه به عنوان «نماد یک سبک مدیریتی در کشور»، شاخص است که 8 سال تحت عنوان «توسعه» این کشور را اداره کرده و خطوط اصلی ریل اقتصاد کشور را پایه ریزی کردند.

یکی از انحرافات اصلی کرباسچی و کارگزاران خاصه در اداره شهر تهران که بعدها به سایر شهرهای کشور سرایت کرد و حوزه های مختلف سرمایه گزاری را تحت الشعاع خود قرار داد «فروش تراکم» بود. یعنی فروش فضای در ارتفاع که نتیجه آن متراکم سازی تهران و ایجاد جاذبه شدید سودآوری در بخش ساخت و ساز و املاک به نحوی که حاصل آن ایجاد سانترالیسمی افسار گسیخته و فربگی بیش از حد تهران در حد انفجار جمعیتی و مسمومیت آب و هوای آن و ترافیک با گره های کور آن شد که بعدها حتا محمود احمدی نژاد هم که برخلاف بسیاری روسای جمهور بزرگ و تاثیرگذار نه دکترای حقوق که مدرک دکترای ترافیک داشت و در دوره مدیریت شورای آبادگران شهردار پایتخت شد نتوانست برای حل آن کار خاصی انجام دهد و اگر به «پاستور» راه یافت محصول کارهای اجتماعی وی و روحیات خاص خود، مجموعه همراه و شرایط آن دوره - و شاید هم نه گفتن به مدیریت کارگزارانی- بود نه به دلیل حل آنچه در وهله اول در شهرداری تهران از او انتظار می رفت یعنی حل معضل ترافیک!

فاجعه دوران مدیریت کرباسچی در این نکته بود که «فروش تراکم» باعث جذابیت بیش از حد بخش مسکن و ارزش افزوده قابل توجه این بخش و در عین حال افول سایر حوزه های اقتصادی از جمله تولید و صنعت شد. که راستی سود بالای 40 درصد در دوره ساخت و سازی کمتر از یک و نیم سال حوزه مسکن و انبوه سازی کجا و سود 6 تا 8 درصدی پر ریسک و مخاطره بخش صنعت و تولید در دوره های کاری درازمدت کجا؟

مدیریت کارگزارانی هر چند باعث شد که سیمای عمومی پایتخت به خصوص با کشیدن 3 بزرگراه و چند تونل و مرتفع سازی متحول شود اما از طرفی باعث شد که :

- سیل سرمایه کشور صرفاً به سمت مسکن سوق یابد و سایر بخش های اقتصادی خاصه تولید در رقابت با مسکن به دلیل جاذبه بالا وکاذب آن، مهجور بمانند در حالی که در شرایط پس از جنگ می بایست جهت گیری اقتصادی کشور بر تولید و صنعت متمرکز می شد.

- بخش مسکن و مشاغل وابسته به آن در خوشبینانه ترین حالت صرفن می توانند به رونق 20 درصد مشاغل وابسته در جامعه منجر شود که شد در حالی که سایر رشته های تولیدی در جا زدند و به بهره وری لازم نرسیدند.

- تسری این الگو به سایر شهرهای کشور و بلعیدن سرمایه های در گردش و تبدیل آن به مسکن و آپارتمان باعث شد تا سیما و منظر عمومی شهرها متحول و تا حدودی لوکس و تجملاتی و بلندمرتبه شود اما شهرک های صنعتی که می بایست قلب تپنده اشتغال و صادرات کشور باشند در حالت رکود و خمودگی و خلوتی باقی بمانند.

- مقایسه جمعیت شهر تهران بر اساس این مدل ناصحیح مدیریتی کارگزارانی پس از جنگ نشان می دهد که شهری که در سال ۱۳۶۵ از کل جمعیت ۴۹،۴۴۵،۰۰۰ نفری ایران ۶،۰۴۲،۰۰۰ را در خود جا داده بود در سال ۱۳۷۵ از ۶۰۴۲۰۰0۰ نفوس کشور به جمعیتی۶،۷۵۹،۰۰۰ نفره برسد و اکنون جمعیتی معادل 12 میلیون نفر داشته باشد که «توسعه نامتوازن» کشور را سبب شد چرا که نخبگان و سرمایه داران شهرستانی در این مدت تلاش داشته اند که به دلیل جذابیت بالا به تهران مهاجرت کنند که حاصل این تمرکز بی رویه و افراطی جمعیت، مخاطرات فراوان اجتماعی و سیاسی نظیر: تمرکز خدمات، آلایندگی بالا، ترافیک و سردرگمی و قتل وقت، خالی شدن حواشی کشور از سرمایه و نیروهای ماهر و نخبه و در نتیجه بوجود آمدن شکاف کشنده «مرکز - پیرامون»، آسیب پذیر بودن در صورت وقوع جنگ یا حملات تروریستی و حوادث و سوانحی همچون زلزله و ... با خود داشته باشد که البته تا کنون نیز تدابیر و مشوق های دولت نهم و دهم برای خلوت تر کردن تهران با گمان در پیش بودن «خطر زلزله بزرگ و قریب الوقوع» به نتیجه ای نرسیده است.

ضربه ای که مدل ناصحیح کارگزاران و کرباسچی پایه گذار آن بودند امروز که در وضعیت تحریم و محاصره اقتصادی هستیم بیش از گذشته تاثیر نامطلوب خود را به رخ می کشد. ملتی 75 میلیونی به انواع کالاها و حوائج مادی نیازمندند اما صنعت و کشاورزی و صنایع تولیدی و تبدیلی کشور از آن میزان لازم کارآمدی برخوردار نیستند. شهرها بلندمرتبه سازی شده اند، سن خانه دار شدن با انواع قرض و وام های رنگارنگ بانکی که اقساط آن فروش عمر و درآمد آتی و آرامش ذهنی خانوارهاست پایین آمده اما کسانی که در این آلونک ها می خواهند زندگی کنند دارای کار با درآمد مکفی نیستند یا امنیت شغلی شان در مخاطره است و در نهایت فرزند بیکار دارند، فرزندانی که جمعیت 20 درصدی بیکاران کشور را تشکیل می دهند. در عین حال صنایع راکد مانده اند و غالب محصولات دارای کیفیت رقابتی با مشابه خارجی نیستند و سطح توقع و ذائقه ایرانی چنان تجملاتی و مشکل پسند شده که محصولات داخلی را نمی پسندد و هنوز طنین این سخن حقه امام(ره) با ملت در بدو بازگشت به ایران در بهشت زهرا (س) در گوش ها با معنا و مصداقی ست که : «این کشور نه صنعتی است، نه کشاورزی و ...» چرا که دولتمردان کارگزارانی در هنگامی که کشور پس از دفع تهاجم دشمنان می خواست خاکستر جنگ را از سر و رو بتکاند و نفسی بکشد و برای آینده تصمیمی بگیرد مسیر سرمایه های کشور را به سمت و سوی «خرید تراکم» و رونق کاذب بخش مسکن و ساخت و ساز بردند و از مسیر اصلی که توسعه کشاورزی و صنعتی بود غافل شدند.

دولتمردان وقت در آن ایام می توانستند کار بهتری کنند. بجای فروش تراکم و ایجاد جاذبه کاذب پایتخت که در نهایت به تضاد با ارزش گرایان و نسل بازگشته از جبهه ها انجامید - که این تضاد و گسل معرفتی تا کنون نیز ادامه دارد - می توانستند با کار فرهنگی تولید و مصرف محصول ایرانی را تبلیغ و ترویج نمایند که به خودکفایی و استقلال اقتصادی کشوری تحول طلب و محاصره شده و پر دشمن در عرصه بین الملل می انجامید که به کار امروز تحریم شدن ما می آمد و البته در این راه الگوهای موفقی نیز بود مانند راهی که «گاندی» به ملت هند آموخت اما کارگزارانی ها به نمونه شرقی دیگر دل خوش کردند و با نگاهی تمام به «بهشت کارگزاران» می خواستند از «ماهاتیر محمد» مالزی الگو بگیرند لیکن صرفن ساختمان های بلندمرتبه آن دیار را دیدند و به خطا رفتند و این تلقی غلط را تاکنون جا انداختند که کار فرهنگی یعنی ساختن ساختمان برای نهادهایی با اسم فرهنگی و رویکرد تعریف شده سازمانی در این حوزه! آنها ساختمان سازی را برای خود اصل پنداشتند نه بوجود آوردن و تربیت نسلی خودساخته با باورهای عمیق مذهبی و ملی که باید از دل خانوارها به مدارس و دانشگاه بروند و بعدها در آن ساختمان ها رونق و شکوفایی کشور را به ارمغان بیاورند.

در حالی که تاثیر سوء مدیریت کارگزارانی هنوز در کالبد اقتصاد کشور باقی است اما منظومه ایده هایی همچون جهاد اقتصادی، اصلاح الگوی مصرف و سبک زندگی، توجه و تمرکز بر تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی همگی از منظر جمع بندی وضعیت و به منظور ارائه راهکارهایی هستند برای بازگرداندن سرمایه و ذائقه ایرانی به مسیر صحیحش و آنچه شایسته است باشد.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار