اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
آخرین اخبار
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۵۶۵۳
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۳
سعید مرادی

 بیست و پنجم مهرماه مصادف بود با سیزدهمین سالگرد درگذشت محقق، شاعر و معلم مسجدسلیمانی استاد زنده یاد علی محمد بهرامی. وی زاده محله ی حسین قصاب واقع در منطقه بازار چشمه علی مسجدسلیمان بود… محله ای که زادگاه بزرگی چون منوچهر شفیانی، نویسنده،داستان نویس و از روزنامه نگاران آزاد اندیش و آزادی خواه دهه ۴۰ شمسی و همچنین مدتی محل زندگی بهرام حیدری که از نویسندگان مطرح نوگرای دهه‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ و از معدود نویسندگان آوانگارد در زمینهٔ ادبیات روستایی–اقلیمی ایران به حساب می آمد…

علی محمد بهرامی متولد اول فروردین سال ۱۳۴۰، تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان سینا به پایان رساند. وی در سال ۱۳۵۹ دیپلم دانشسرای مقدماتی را کسب و در همان سال به اسخدام آزمایشی اداره آموزش و پرورش درآمد. استاد بهرامی در سال ۱۳۶۰ موفق به اخذ دیپلم فرهنگ و ادب و از همان سال سرودن شعر را نیز آغاز و در سال ۱۳۶۱ به اسخدام رسمی آموزش و پرورش درآمد. زنده یاد بهرامی دز سال ۱۳۶۲ ازدواج و یک سال بعد در سن ۲۳ سالگی در رشته ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته و همزمان در آموزشگاههای تهران مشغول به تدریس شد. وی در سال ۱۳۶۷ مدرک کارشناسی خود را کسب و یک سال بعد به زادگاه خود مسجدسلیمان بازگشت.

زنده یاد استاد بهرامی در سال ۱۳۶۹شروع به نگارش کتاب شعر و عرفان در سرزمین بختیاری نمود. در سال ۷۵ به همراه تعدادی از دوستان شاعرش انجمن شعر فرهنگ را تأسیس و در سال ۱۳۷۶ با پایان تحصیلات خود در رشته کارشناسی ارشد ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد مسجدسلیمان مشغول به تدریس شد. پژوهشی بر زبان فارسی در بختیاری، پژوهشی بر منظومه درخت آسوریک، تحقیق بر لهجه و گویش و زبان در بختیاری از دیگر آثار زنده یاد بهرامی ست که به چاپ نرسید…

وی بیست و پنجم مهرماه در راه بازگشت از کلاس درس در منطقه ۵ بنگله به دلیل تصادف جان به جان آفرین تسلیم کرد. یاد و خاطره اش گرامی باد…

در برگ ریزان غم انگیز پاییز و در میان ناباوری و حیرت، دست یغماگر فلک عزیزی را از نسل ادب و نجابت به غارت برد. او خورشید هر نهال بود، شوکتی که در تواضع هبوط کرده بود دریغا ! شب او را برد، خنده ها را برد و امید در چشمان مُرد. عشق را با نان قسمت نکرد. بزرگ بود و برای توانستن، دانایی را سفارش می نمود. از نامه های ناگشوده ی پاییز یکی حامل مرگ کسی بود که مثل هیچ کس نبود…

مثل این بود که همه ی بهار را با خود داشت، با صدای شفاف ترین رودهای جاری، چشمه های آب شیرین کوهرنگ، مثل باد بود، از رفتن و حرکت، نهراسیدن و در هیچ غالبی نگنجیدن، مثل باد بود اما نه بادی تند، که نسیم خوش صبحگاهان بود وقتی که آدمی بوی عطر گل های کوهی را با تمامی وجود به درون می کشد، و علی محمد همین بود…

سال ها، بسیار خواهند آمد و خواهند رفت، آفتاب گرم تیر و مرداد باز هم بر دامنه کوههای مشرف بر مسجدسلیمان خواهد تابید. آسمان محله ی حسین قصاب چشمه علی، چهاربیشه، باز هم در ستاره باران شب های بهاری خواهد درخشید. باران های بسیاری در بی بی بیان و نمره یک بوی خاک خیس را در شهر خواهند پراکند و عابرانی که از جاده کنار نفتک عبور می کنند به یاد خواهند آورد که چه گوهرهایی در این خاک آرمیده اند و به یاد خواهند آورد که مرگ پایان راه نیست… فراموش نمی کنم در تشییع جنازه استاد اشک بود و آه و همه شعری از او را زمزمه می کردند:

رویش گیاه

در خاک سرخ رنگ مزار تو

سرشارم می کند از امید، از نشاط

به این باورم

زیر این همه خاک

جوانه ات پیام آور بهار خواهد بود

خدایش بیامرزد، روزی که زاده شد، روزی که عاشقانه زیست و روزی که به دیار باقی شتافت و باز در محشر کبری که همه خلایق به پا خواهد خاست…

.او که می گفت:

مادرم پنجره را دوست نداشت

با وجودی که بهار

  از همین پنجره می آمد و مهمان دل ما می شد

با وجودی که همین پنجره بود

که به ما مژده بازآمدن چلچله ها را می داد

مادرم پنجره را دوست نداشت

مادرم میترسید

که لحاف

نیمشب از روی خواهر کوچک من پس برود

یا که وقتی باران می بارد

گوشه قالی ما تر بشود

هر زمستان سرما

روی پیشانی مادر خطی از غم می کاشت

پنجره شیشه نداشت

نام:
ایمیل:
* نظر:
اینستاگرام شوشان
شوشان تولبار