شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۵۸۶۷۹
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۷
وقتی گوینده CNN بُهت‌زده گزارش می‌داد
تحلیل روزنامه نگار کهنه کار ایرانی درباره شکست رسانه های رسمی در ماجرای پیروزی دونالد ترامپ
« پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا علاوه بر شگفتی‌هایی که در جامعه آمریکا و بلکه جامعه جهانی ایجاد کرده پدیده حیرت‌آور دیگری نیز در پی داشت که در توفان شوک جهانی این رویداد پنهان مانده است.  پدیده حیرت‌آوری که در حوزه رسانه پدید آمده و طی چند دهه آینده بر دانش و کارکرد ژورنالیسم سایه خواهد افکند.»

این نگاه ماشاء الله شمس الواعظین روزنامه نگار کهنه کار ایرانی است که از منظر رسانه به تحلیل دلیل پیروزی دونالد ترامپ پرداخته و معتقد است :«او نه تنها دموکرات ها و جمهوری خواهان که رسانه های آمریکایی را هم شکست داد».

ادامه تحلیل شمس الواعظین از این قرار است:

قیافه و چهره گوینده سی.ان. ان آمریکا هنگام گزارش خبر پیروزی دونالد ترامپ در ساعات بامدادی آمریکا که بر خلاف عرف گویندگی با بهت و حیرت همراه بود نشان از این دارد که رسانه ها از ارایه تصویر واقعی هدف و سازگاریِ ساز و کار تولید پیام عاجز ماندند. 

اما چرا قیافه مبهوت گوینده سی. ان . ان را برای کل پدیده رسانه مثال آوردم؟ برای این که این تنها «سی. ان. ان »نبود که دچار این بهت و حیرت شد بلکه بر پایه آخرین داده‌ها حدود 200 رسانه دیداری مطرح داخل و خارج آمریکا کما بیش دست خوش همین وضعیت شدند.

قضیه به رسانه های دیداری هم محدود نماند بلکه صدها روزنامه در پایتخت های جهان از جمله تپایتخت ایران  تیتر نخست خود را پیشاپیش به پیروزی هیلاری کلینتون اختصاص دادند و برای عقب نماندن از رسانه های دیداری و شبکه های اجتماعی به ناچار به تولید «خبر فرضی» متوسل شدند.

از این رو می توان گفت دونالد ترامپ تنها دموکرات ها و جمهوری خواهان را شکست نداد بلکه رسانه های جمعی را نیز به یک شکست حرفه ای تاریخی کشاند. رسانه های مطرحی چون شبکه سی. ان. ان و روزنامه معتبری چون نیویورک تایمز در داخل آمریکا و هزاران رسانه دیگر در سطح جهانی.

به راستی و به لحاظ حرفه ای چه اتفاقی افتاد که پدیده رسانه دچار این شکست شد؟

در مورد رسانه های خارج از آمریکا می توان این فرضیه را مطرح کرد که آنها مرجعیت خبری و ارزیابی رویدادی نظیر انتخابات آمریکا را به همتایان خود در داخل آمریکا سپرده بودند. این فرضیه البته و به لحاظ حرفه ای قابل قبول نیست اما موضوع فراتر و ژرف تر از این فرضیه است.

رسانه های داخل آمریکا چرا به چنین وضعی دچار شدند؟ در پاسخ به این پرسش مهم باید گفت رسانه های آمریکا و دانشکده ها و مراکز مطالعاتی علوم ارتباطات برای آینده نه چندان نزدیک باید این پدیده را مورد مطالعه همه جانبه قرار دهند زیرا اگر این موضوع به یک پاسخ علمی و البته پیش گیرانه دست نیابد پدیده ای به نام « شلیک حباب های اطلاعاتی» به جای « تولید پیام سازگار با واقعیت های عینی جهان» رواج خواهد یافت.

من به اصل دوم اصول بین المللی اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری استناد می کنم که پس از 5 سال نشست های مشورتی سرانجام در سال 1983 میلادی و از سوی 7 سازمان منطقه ای و بین المللی این گونه تصویب شد:

« بارزترین وظیفه روزنامه نگار این است که با وقف صادقانه خویش نسبت به واقعیت های عینی ، خود را در حدمت حق مردم در راه دست یابی به اطلاعات واقعی و موثق قرار دهد و رویدادها را در گستره صحیح خود با ترسیم مناسبات اصلی و بدون تحریف و با کاربرد ظرفیت خلاقانه خود منعکس سازد تا مطالب کافی در اختیار مردم قرار گیرد با این هدف که مردم بتوانند با استفاده از این مطالب به تصویری جامع و صحیح از جهان دست یابند. جهانی که در آن منشأ ، ماهیت و جوهره رویدادها و نیز فرآیند وضعیت امور به عینی ترین شکل ممکن قابل درک باشد.»

آیا واقعا روزنامه نگاران جهان به ویژه همکاران ما در رسانه های متنوع آمریکا در موضوع انتخابات ریاست جمهوری این کشور به این اصل حرفه ای و اخلاقی پای بند بودند؟ بی درنگ باید پاسخ داد: نه!

نه تنها به این اصل پای‌بند نبودند بلکه کوشیدند تمایلات و تعلقات و علایق خود را نسبت به یکی از سوژه های انتخابات با نفرت و بی علاقگی و ناخرسندی از سوژه دیگر و با ترسیم مغرضانه مناسبات و با کاربرد ظرفیت خلاقانه در راه ابلیس سازی رقیب و فرشته سازی سوژه دیگر زیر چتر اعتبار رسانه پنهان کنند.

این رویکرد را می‌توان سقوط آزاد این رسانه‌ها در وادی ماکیاولیسم خبری به شمار آورد.

اینجا موضوع انتخابات ریاست جمهوری یک کشور سوژه بود اما اگر سوژه‌ای دیگر و در قد و قامت بود و نبودِ یک کشور در میان باشد و این رویکرد با همان شکل و شمایل در قبال آن اجرا شود آن‌گاه چه کسی مسؤول است؟

مثلا اگر در مورد کشور عراق این موضوع یعنی ابلیس‌سازی رژیم صدام حسین تحت عنوان «پنهان کردن سلاح‌های کشتار جمعی» از سوی محافظه‌کاران جدید آمریکا به رهبری جرج بوش پسر اجرا شده باشد و این کشور را برای دهه ها در معرض جنگ و خون ریزی و کشتار و درگیری‌های فرقه‌ای قرار داده سهم رسانه‌ها در این ماجرا چقدر است؟

آیا این ظرفیت رسانه‌ها برای فروش فضیلت‌های اخلاق حرفه‌ای شان به اربابان قدرت مشروعیتِ به صُلابه کشاندن مطبوعات و بستن تمامی روزنه‌ها به بهانه حفظ امنیت را نمی‌دهد؟

اگر امروز سازمان‌های حرفه‌ای مطبوعاتی به سوژه اخیر آمریکا به مثابه نمونه بارز شکسته شدن مرزهای اخلاق حرفه‌ای ننگرند و برای پرهیز از تکرار آن مقررات نوین بین‌المللی وضع نشود آن گاه تکرار تجربه دونالد ترامپ در کسب پیروزی هم‌زمان بر سیاست‌مداران و رسانه‌ها ممکن خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار