دکتر حسن دادخواه
زمستان سال ۵۷ و همزمان با اعتصاب کارکنان شرکت ملی نفت در جنوب، مردم با مشکل سوخت روبرو شده بودند، از این رو از سوی امام راحل هیئتی به ریاست مرحوم مهندس بازرگان به خوزستان و از جمله آبادان اعزام شدند تا برای تامین مصرف داخلی، موضوع تامین سوخت را مورد رسیدگی قرار دهند. لیست اعضای هیئت در آبادان به دستم رسید. در میان لیستی از افراد نام آشنا، نام یک روحانی به نام حجت الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی را دیدم.
برای جوان ۱۷ ساله ای چون من که در یک شهر کارگری بزرگ شده است و با محافل سیاسی و مذهبی شهر رفت و آمد داشت جای شگفتی بود که این روحانی کیست که در میان بزرگانی همچون مرحوم بازرگان قرار گرفته است.
در همان روزها، اعلام شد که هاشمی رفسنجانی در حسینیه بهبهانی های آبادان که جنب یک کلیساست سخنرانی دارد. گر چه محل خانه ما تا مرکز شهر فاصله زیادی داشت ولی خود را به حسینیه رساندم و از لابه لای جمعیت خود را به محل منبر رساندم و روحانی جوانی را دیدم که منتظر اعلام برنامه نشسته است. با دیدن این روحانی جوان، با خود گفتم حتما ایشان قابلیت و شایستگی های فراوانی دارد که برای انجام ماموریتی بزرگ به عنوان اولین نماینده امام به جنوب کشور اعزام شده است. بعدها شنیدم که تعدادی از اعضای این هیئت از جمله مهندس بازرگان در اهواز، شب را در منزل مرحوم دکتر سلمی در کوی استادان به صبح رسانده اند.
سال ۱۳۸۷ نیز با گروهی از اعضای هیئت علمی عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه های خوزستان موفق به دیداری دوباره با مرحوم هاشمی رفسنجانی شدم.
در این دیدار نگرانی خود را از فضای سیاسی و راهبردی کشور و انقلاب در آن برهه، بیان داشتم و به مقایسه احساس خود در دو فضای سیاسی میان سال۵۷ و ۸۷ پرداختم. چرا آن جوان ۱۷ ساله با آن انگیزه و امید به بهبودی حال کشور امروز به موجودی نگران از حوادث و وضعیت ناگوار احتمالی تبدیل شده است؟
در ان نشست دوستان حاضر هر یک ضمن بیان دغدغه خویش از جناب هاشمی خواستند تا از ظرفیت خود برای حل و گشودن گره ها استفاده کنند. از جمله آن دغدغه ها موضوع انرژی هسته ای بود که در سال گذشته به صورت مسالمت آمیز به سرانجام رسید.