شوشان / حسین خداکرمی "> مصداق ناب
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۷۱۰۸
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۰۶:۳۲

شوشان / حسین خداکرمی

زنده یاد استاد دهخدا ، در خصوص امثال و حکم : می گوید « ایرانیان در گذشته به حکمت و مثل مشهور و نامدار بوده اند. مثل حکمت توده است، یعنی آن قدر که توده به ایجاد ان می کوشد، اهل ادب و شعر و نثر در پیدایش آن سهمی نداشته اند. هر ملتی که امثال بیشتری دارد نشانه ای از غنای فرهنگی و آزاد اندیشی آن ملت است و خلاصه اینکه « یکی از منابع تاریخی ، امثال است.» ادبیات شفاهی فارسی ما قابل قیاس با کشورهای پیشرفته جهان نیست. با ذکر یک نمونه مقدمه را به پایان برده و چند مثل را واکاوی می کنیم. مرحوم جعفر شهری در مقدمه کتاب « قند و نمک» خود که مثل های تهرانی را در برمی گیرد، می نویسد که برای دیدار فرزندم که صاحب فرزند شده بود و همچنین معالجه ی چشمانم که بنیایی ام را داشتم از دست می دادم عازم انگلستان شدم. سرسفره شام همسر فرزندم از سوپی که درست کرده بود قاشقی به دهان گذاشت و از داغی سوپ واکنش شدید نشان داد. گفتم خانم مگر نشنیدی در چنین شرایطی « صبری و فوتی» عروسم که فارسی دست و پا شکسته ای می دانست در خصوص آن دو کلمه ، صبری و فوتی مایل بود بیشتر پیرامون آن توضیح دهم . از کاربرد این مثل و مثل های دیگر برایش صحبت کردم و خیلی خوشحال شد، سپس از او خواستم تا یک مثل انگلیسی نغز و با محتوا را برایم بگوید. کمی فکر کرد و مثلی که به قول خودش بسیار شنیدنی و شیوا بود چنین گفت: « بزی خواست از نهری بجهد. نهر عریض بود و در آن افتاد. چوپانش سر رسید و گفت قبلا نمی توانستی آن را متربکنی؟!» اکنون این را با یکی از مثل های خودمان مقایسه کنیم که از نظر کلامی بسیار فشرده و از جنبه ی معنایی بسیار گسترده است، « سرسبک، تاج سنگین» همین چهار کلمه که ضرب المثل شده چقدر برگستره ی نفوذ کلام می افزاید!

باری به مطلب بر می کردیم. نیاکان و اجداد ما چه رنج ها که به جان خریده و چه خون دل هایی خورده و برای شکل گیری هر مثل و ترویج آن تاوان های سنگینی پرداخته اند تا آیینه ی عبرت آیندگان شود. چه سخن های نا به جا و نسنجیده که گوینده اش را بر بالای « دار » فرستاده تا مثل ارزشمند « زبان سرخ سرسبز می دهد برباد» بر زبان ها جاری و ساری شود.

چه ستم هایی که اعمال شده و سرانجام عامل ستم به سزای کردارش رسیده تا مثل « قصاص به قیامت نمی ماند» رواج یافته است و ...

به این ترتیب و به همین روال :

الف) کاسه ای که شکست کلوا پذیر نیست. مترادف شیشه را پیوند کردن مشکل است. (کلوا =  رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی به چیزی دیگر) ب) کُت بده ، کلاه بده، دو قاز  و نیم بالا بده !  ( قاز= سکه ی پشیزی به معیار یک صدم و یک دو سوم ریال. ترکیب قاز و بین که (قازبین) می باشد نام قدیم قزوین بوده است که به مرور زمان و حذف حرف (الف) قزبین و بعد قزوین شده است)

انتظار و توقع بی مورد افراد حریص را حد و مرزی نیست.

به جای کُت بعضی ها از کفش مثل را شروع می کنند.

ج) قربان سرت عبدل کاشی، خرجم با خودم آقام تو باشی؟!

از زبان بانویی گفته می شود که شویش مخارج خانه را مرتب نمی رساند و توقعات زیاده از اندازه ای از وی دارد. یا به کسانی گفته می شود که فرمان بی مورد به اشخاص دیگر دهند.

د) مورچه که پر در آورد عمرش به آخر رسیده !

مقایسه کنید با فواره چون بلند شود سرنگون شود! مورچه ، هر بی مقدار حقیری در نظر است که به ناگهان امکانی یابد و به بلند پروازی پردازد. در جامعه فرجام و عاقبت چنین اشخاصی که بدون رنج و زحمت به جا و مکانی رفیع دست پیدا کرده اند دیده ایم ! و شنیده ایم!

ر) اگر حسود نباشد جهان گلستان است.

حسود از نعمت حق بخیل است و بی گناه را دشمن

حسادت نشانه ی بدخواهی و دلیل ناتوانی و بی لیاقتی است.

حسد آنجا که آتش افروز

خرمن عقل و عافیت سوزد

( به نقل از تاریخ مرعشی)

ز) بلا نسبت شما - وقتی که گوینده از کسی یا چیزی یاد می کند که معمولا دور از ادب و نزاکت است و نمی خواهد که آن لفظ به مخاطب مربوط شود، از این اصطلاح استفاده کرده که در واقع نوعی ادای احترام می باشد. به قول «استاد باستانی پاریزی» گاهی هم مضحک می شود. آنگاه به این مورد اشاره می کند « معروف است وقتی در زمان جنگ، میلسپو در ایران همه کاره بود مامورین مالیات در یک روستای بین کرمان و یزد ، چاپارهای ده را برده بودند و او شکایتی مستقیماً به میلسپو نوشته و به تهران فرستاده بود و طی آن شکایت این عبارت بود که «مامورین شما، بلانسبت بلانسبت شما، چهار راس الاغ ما را از ده برده اند، دستور رسیدگی صادر فرمایید.» و مترجم میلسپو درمانده بود که این جمله را چگونه برای آن آمریکایی عالی رتبه رجمه کند که هم به آمریکایی های بلند قدبرنخورد و هم در ترجمه، امانت به خرج داده باشد. گویا در تمجمج = کلمات نامفهوم و جویده جویده ادا کردن ، سخن نامفهوم گفتن. مترجم، خود میلسپو به داد مترجم رسیده، گفته بود: می دانم چه می خواهی بگویی، حق با نویسنده ی نامه است، آدم اگر خر نباشد مامور گرسنه را برای دریافت مالیات به دهات یزد؛ بی وسیله اعزام نمی دارد.(ماه و خورشید و فلک، استاد باستانی پاریزی، ص 293 و 294)

د) شاه می بخشد و شیخ علی خان نمی بخشد! – داستان شیخ علی خان زنگنه که از امیرآخوری به سبب لیاقت و کاردانی در زمان شاه سلیمان صفوی به وزارت رسید، بسیار صرفه جو بود و از حیف و میل در خزانه ی مملکت سخت جلوگیری می کرد. اگر شاه چیزی به کسی می بخشید شیخ علی خان از دادن آن امتناع می کرد و به شاه می گفت: « از شما بخشیدن ، از من، ندادن»

داستان این مثل معروف طلب خوانندگان عزیز درآینده ی نزدیک.

3 - منبع = مثل و تمثیل نگارنده .


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار