فاضل خمیسی
در ستادهای تبلیغاتی نمایندگان ، ریاست جمهوری و بقیه حضوری چشمگیر داشت ، نمیدانم ! اما آنقدر حرفه ای شده بود که از همه طیفهای سیاسی برای خود ابلاغی ولو با رده پائین گرفته بود ، راست و چپ و اصلاح و اصول را از نشستها بصورت خلاصه میدانست.
فرصت خواندن کتاب نداشت، چند آیه و روایت برای شروع سخن حفظ کرده بود، سعی میکرد ،در نمازهای جماعت یا در راهپیمایی ها در تیرس نگاه مسوولین ارشد استان و شهرستان قرار بگیرد، بیشتر زمانها در حال رایزنی از این بیت و به آن دفتر بود ، دعوت های آنچنانی بمناسبت اعیاد یا عزاداریها می داد، اما مدعوین بیشتر آنهایی بودند ،که چشمانش در اجتماعات تمنای آنها را داشت،از مردم عادی و فقیر خبری نبود ،از سازمان تحت تصدی اش که یک اداره تخصصی بود ،هیچ سررشته نداشت ، مراجعین به دفترش بیشتر با این جمله مواجه میشدند:"حاج آقا جلسه بیرون اداره تشریف دارند".
در جلسات درون سازمانی بیشتر با استفاده از آن چند روایت یا آیه قرانی به نصیحت میپرداخت ،یا بعنوان تحلیل گر سیاسی اخبار روز را برای کارکنان بیان میکرد، و جلسات سازمانی با حضور این مدیر هیچگونه برون داد فنی نداشت ،از روابط عمومی میخواست ، امور روز مره را پر رنگ نشان داده و مرتب بروشور و بنرهای موفقیت بزند ؛ معمولا ریش هایش را در مسافرت میتراشید و طوری برنامه ریزی میکر که در هنگام حضور در محل کار محاسن مستحبی اش سبز شده باشند!
بزرگترین کابوس مدیر مفلوک ما ، نه قضا شدن نماز یومیه بلکه کلمه عزل بود ، بر این اساس از همان طریقی که کسب منصب نموده بود ،از همان مسیر در پی ابقا و ارتقا بود ، و این را به تجربه آموخته بود ،برای پیشرفت نباید وقت خود را در کار و کوشش هدر دهد ،بلکه باید دم *آنها* را دید!
معاونانش را مثل گوشت قربانی سهمیه این و آن کرده بود،آنها هم دست کمی از او نداشتند ؛ این وسط فقط حسابداری خوب کار میکرد ، و حقوق و مزایا را بدون تاخیر هر ماه پرداخت مینمود!!
خیلی مواقع بخاطر تعطیلی اجباری هیچگونه خللی در روند سیستم وارد نمیشد و این از عجایب برنامه ریزی سازمانی است.
بگذریم ،ببینیم مدیریت عصر حاضر چگونه است:
زمان حال به تعبیری ؛عصر سازمانها و مدیران ؛ است ، در دوره ای که جابجایی یک فرد(مدیر) ، باعث افزایش یا کاهش ارزش بورس های سازمانها میشود و در این راستا ،جذب و استخدام مدیر حالت آگهی جهانی بخود میگیرد ، نشان دهنده آنست که انتصابات از حالت سفارش و انتما و وابستگی به این یا آن خارج شده و صرفا یک امر حرفه ای شده ؛ تاثیر سازمانها در ارتقا و رفاه کمتر از تیم های ورزشی نیست که در آن سعی میکنند بهترینها را مربی کنند، مدیران خود به نوعی یک مربی تیم سازمانی اند.
دیگر فروش نفت و گاز تولید درآمد نیست ، بلکه حراج ثروت است ، و تولید ثروت واقعی فقط توسط فکر و ایده ی بشری حاصل میگردد، و بحث توسعه ای پایدار تنها از طریق انسانهای فکور، خلاق و حرفه ای ایجاد میشود.
استفاده از ریزه خواران غیر متخصص در رده های مریریتی با عزت نفس پایین نه تنها باعث توسعه نمیگردد ،بلکه باعث حذف سرمایه های انسانی شده و موجب میگردد ، موجی از ریا و رفتارهای غیر واقع در جامعه نهادینه شود ، بطوریکه تخریب اجتماعی و فرهنگی اینگونه رفتارها از صدها کانال های ماهواره ای تاثیر بیشتری داشته و عمق باورها و ارزشها را هدف قرار می دهد.
مدیران امروزی ایده پرداز و هماهنگ کننده فعالیتها سازمانی هستند ، بطوریکه میتوانند با یک تصمیم انقلابی را در حوزه تحت تصدی خود ایجاد نمایند، باید کمتر حرف بزنند، بیشتر در خدمت اهداف سازمانی و مهارت فنی و اداراکی حرفه ای داشته باشند، نه اینکه حراف بدون تخصص باشند و آنقدر آسمان ،ریسمان کنند ،که مجبور شوند کف دهانشان را مرتب پاک کنند.
مدیری که سازمانش ایستا؛ در حال عقب گرد و بدون خلاقیت باشد، از عوامل اصلی شکست سازمانی است و به یقین از مدیرانی است که سر سفره شام برای انتصابش تصمیم گیری شده است.
در کشور ما ؛ آبادی استانها از یک هارمونی منطقی یا خاصی تبعیت نمیکند، مبینیم در یک استان با همان اعتبارات دولتی و شرایط همگن با سایر مناطق خود را با استانهای درجه یک دنیا مقایسه میکند و استانی دیگر با توجیه عقب ماندگی خود ،به گذشته خود میبالد و در گذشته تخدیر شده است، در دوره ای که حرف از آوردن کوه های یخی از انتهای کره ی زمین است ، این امر نه توسط اجنه بلکه توسط مدیران حرفه ای جامه عمل میپوشد ، و ما هنوز در جمله ی ؛تو کجایی هستی؛ دست و پا میزنیم....