شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۷۳۴۶۹
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۸
مجتبی حلالی

آرزویی که برآورده شد. سعید شهروز خواننده محبوبم را ساعت ها دیدم. کنارش ایستاده بودم. دست در دست. زیر بارش شدید باران تابستانی. در سرما و باران غافلگیر کننده ای که سبب شد تا کنسرت سعید محبوبم لغو شود. 

مدت ها منتظر اعلام برگزاری کنسرت بودم. تا اینکه 22 تیرماه اعلام شد در کاخ نیاوران تهران و در فضای باز سعید شهروز به اجرای برنامه زنده خواهد پرداخت. بلافاصله فردای اعلام برگزاری کنسرت بلیط ها را تهیه کردم و لحظه شماری می کردم تا روز اجرا فرا برسد و از نزدیک محبوبم را تماشا کنم. سعید شهروز 2 دهه است که همواره بهترین هنرمند زندگی ام بوده و هست.

من از مدت ها قبل از طریق پیام و تماس ارتباط نزدیک و قلبی با سعید شهروز برقرار کرده ام. او هم به گرمی علاقه ام را پاسخ داده و مردمی بودنش را به اثبات رسانده است؛ همیشه مرا مورد لطف خود قرار داده بود اما هیچ گاه چنین تصوری را از خوبی او نمی کردم تا اینکه روز برگزاری کنسرت فرا رسید.

از کرج – خانه پدری ام- به سمت کاخ نیاوران حرکت کردم. برنامه ساعت 21 بود و من ساعت 16 براه افتادم. آسمان به شدت ابری و سیاه بود. قطرات ضعیف باران بر زمین نازل شد. آرام آرام که به شمال تهران نزدیک می شدم بارش باران شدت می گرفت. شدت باران به حدی افزایش یافت که مشخص بود کنسرت سعید شهروز قطعا کنسل خواهد شد، اما بی توجه به این موضوع مسیر را ادامه دادم. 

پل طبیعت، زیر گذر صدر، کامرانیه، نیاوران و ... و اکنون کاخ نیاوران. جمعیت را دیدم. ذوق کردم. باران بود و باران. پیاده شدم. 30 متر تا درب ورودی کاخ راه بود. در همین مسیر همه لباس و تنم خیس شد. زیر بنر اطلاع رسانی کنسرت تعدادی از هواداران ایستاده بودند. من کنارشان ایستادم. صحبت از کنسل شدن کنسرت بود. من باور نمی کردم.

جابجا شدم. گوشه ای ایستاده بودم تا اینکه هیاهوی هواداران بپا شد. سعید عاشقتم، سعید دوستت داریم و ... او بهمراه تعدادی از هکارانش به سمت جمعیت می آمدند. آری سعید شهروز را مقابلم دیدم. فاصله اش 50 متر بود. به سمت هواداران می آمد. نزدیک و نزدیک تر شد. کمتر از 10 متر فاصله مان بود. شوکه بودم. هیچ حرفی به زبانم نمی آمد. دست کشید و دست دادم. بر پسیشانی اش زد و گفت: وای مجتبی تو از اهواز آمدی...! لبخند زدم! همین. هیچ حرفی به زبانم نمی آمد. باورم نمی شد.

طی این سال ها فقط پیام بود و گاهی مکالمه کوتاه. او اما از فاصله 10 متری و تنها از روی تصویر پروفایلم مرا شناخت. باورم نمی شد. آری سعید شهروزی که از سال 78 آثارش را گوش می کردم و خاطره ها با صدایش دارم، مقابلم بود. شاید درک این موضوع سخت باشد اما همیشه آرزوی دیدار با سعید شهروز در دلم بود. چشم از او برنمی داشتم، مدام بدلیل کنسل شدن برنامه از هواداران عذرخواهی میکرد، تا اینکه گفت نمی دانم چه شد و اشک از چشمانش سرازیر شد. او ساعت ها میان هواداران ایستاده بود، دسته دسته مردم می آمدند و او به آرامی و با روی خوش از همگی عذرخواهی می کرد. در این میان آنچه که بیش از حد مرا شوکه می کرد توجه فراوانش به من بود. هر لحظه نامم را می آورد و در آغوش می کشیدم. 

هنوز جمعیت به سمت برگزاری برنامه در حال تردد است و سعید شهروز مقابل درب ورودی ایستاده و از همه عذرخواهی می کند و عکس یادگار می گیرد. خاکی و ساده در میان مردم. اما من هنوز نگاهم خیره به سعید شهروز است. از دور. 

ساعت ها کنارش بودم. همین کافی بود. خوزستانی ها اما منتظر باشند، سعید شهروز بزودی به اهواز خواهد آمد، قولش را داد. سعید شهروز بزودی و در آینده ای نه چندان دور در کنار رودخانه کارون میهمان مان خواهد شد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار