شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۸۵۱۶۵
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۵

شوشان – حسن نسیمی : از خوزستان مي نویسم . از ديار زخمي و نكبت زده  اما  استوار در شكوه اين مرز پرگُهر.

 از حما سه یِ مردان و زناني كه تا جاودانه يِ تاريخ بر تاركِ افتخارات ايران مي درخشد.

 از رقصِ يالِ در بادِ اسبِ مردانِ عرب ، در دشت گمبوعه , در جنگي نابرابر مقابل دژخيمان كفتارصفت انگلیس . از خروش آزادی خواهی  سردار اسعد بختیاری و ترکتازی سواران ایلی به بلندای تاریخ با میراثی جاودان بنام مشروطه . از صدايِ سُمِ اسب ایاز بیگ قشقایی در پهنای دشت زنجیران و سوز گلوله یِ  بجای مانده در سینه یِ دزدان نفت جنوب . از صدای چَکاچَک شمشیرهای آخته آریوبرزن سردار دلاور و 40 سوارِغیور پارسی در دل تنگ تکاب . از غیرت و غربت مردان علم الهدی در حماسه دشت هویزه . و شرمي ابدي كه سوغات دست یازی گرگ صفتان به اين خاك گلگون شد .

من درس خوانده مكتب، علي هاشمي ها ؛ جهان آراها و فرجواني ها هستم

من جواني غبار اندود از ديارآفتاب و نخل و گندم هستم. فرزند كارون, اروند وكرخه. با خروشی از گذشته مانده به یادگار.

من ميراث دار استواری تاراز و آسماري هستم. با همان غرور.

اينجا قطعه ای از بهشت در دل جغرافياي عشق است. از خوزستان می گویم از جگر گوشه گربه پیر آريايي و از شلمچه که ميعادگاه  عاشقي زمین و آسمان است .

از سرزمينی می نویسم که به رایحه بهشتی هزاران یاس خوش بو در جنگی نابرابر و دفاعی مقدس و ده ها شهيد دفاع از حرم مطهرآل الله عطرآگین است.  برادرانم در طریق القدس سر دادند تا هموار شود مسیر سرسپردگی در اربعین امام بی سر, در طریق الحسین (ع).

من جوانی از ديار سلمان فارسی , علي ابن مهزيار اهوازي ؛ دانیال نبي و شيخ شوشتري ها هستم.

اينجا دروازه تشيع است .

زیگوراتِ پیر, گواه یکتا پرستی , جُندی شاپور مدفون در دل تاریخ گواه اندیشه و آسیاب های آبی شوشتر گواه دستان صنعتگر اجداد من است.

 من در دامان زنان نستوح و مجاهدی چون مجيده نگراوی و بي بي مريم  تربیت یافته ام .

من خوزستاني ام..........

سرزمین نخل و غروب و شرجي. سرزمین  خرما و بلوط و کُنار

اینجا ديار اولين ها است.

اینجا جغرافياي عشق و محبت و سادگي است

من وارث مهمان نوازي و تربیت یافته مكتب شرف و عزت و ناموس هستم.

 من از دیار شعر و شعور. سرزمين قيصر امين پورها ؛ ملا فاضل سكراني ها می نویسم.

خوزستان یعنی  حريم مينا و لچک . حريم شيله و عبا ، حرمت چفيه و دشداشه  و عزت دبيت و چوخا.

از خوزستان می نویسم از لذت طعم تلخ قهوه عربی در مضيف شيخ عشيره , بابوي شرجي , لابه لاي نخلستان های دشت ميسان , با سوز حزین آرشه علوانيه با صداي علوان الشویع  یا لذتی ماندگار با چاي داغ هيزمي در بهون پاي آسماري در سوز سرماي دی ماه همراه با تحریر های آسمانی مال کنون آبهمن علاءالدین و نی استاد موسوی .

از خوزستان مي گويم.  از سزمين برنو و غيرت.

از زمزمه  دی بلال جوانك عاشق ايل در دشت سوسن .

از  يِزله و هوسه .. كِل و كاله از سوز شروه ناخدا درغروب سرخ خلیج تا ابد فارس در عرشه لنج .از گاگريو بی بی در غم کوچِ مرد ایل می گویم

هنوز پدرانم صدای گرم مالک جرموز را از رادیو نفت آبادان بیاد دارند. شنیدن آوازهای کلاسیک غربی در دور همی های کارگران نفت همراه با  نوشیدنی های سرد و تِگَری در کفیشه آبادان بعد از شنیدن آخرین صدای فیدوس پالایشگاه.

اينجا سرزمين شيرهاي سنگي و يادمان هاي سيماني مردانِ مرد ، در پهناي دشت جفير و فكه است .

خوزستان سرزمین نفت است.

اینجا سرزمین اولین ها است.

اما.........

خوزستان زخمی است.

خوزستان داغ بر دل دارد. خوزستان رنج بی مهری دارد. کارون را بردند تا كویر را آباد كنند.  ليست اميد را ساختند و بذر نااميدي در دل مردم دیارم كاشتند. هور خشك شد تا نفت مانده در دلش بر سفره پايتخت  بنشیند. هور منشا  خاك شد و گناه هجوم غبار, دامن جنگ درسوريه و عراق را گرفت. بر پیکر بیجان کارون و دز سد ساختند تا جان ببخشند به گاوخوني و زاينده رود . فلات خشک ایران  خوان کریمانه ی كارون و كرخه نشست . و کویرزاده ها بر خوان نفت و گاز...

كابينه دولت بي مهر و نا عدالت كابين فقر , خفت و رنج و عذاب مردم جنوب شد . هاله نور ديدند اما كوه نمک بجاي مانده از سد گتوند  را نه.

سید تکرار آمد و  لیست امید آورد  تا استان شود محل سهم خواهی قومی و جناح های سیاسی در بازار نصب و انتصاب .در قاموس دولت بی تدبیر هم نا امید شدیم . خوزستان شد سرزمین لابی قدرت و ثروت دلالان سیاست .

در آشفته بازار قحط الرجال ؛ پتروشیمی جولانگاه دو تابعیتی ها و چند شغله ها شد و محل جلوس نورچشمی های بازنشسته . خوریات ماهشهر و هندیجان از ماهی خالی شد. لنج صیادان پهلو گرفت تا  4000 صیاد بیکارشده  از پساب و جفای این صنعت غریب برای لقمه ای نان چشم به ناتوری  دروازه هایش بدوزند.

نیشکر آمد تا سهمش از توسعه استان شوری کارون و پساب و فقر شود و شیرینیش به کام غیر بومی ها.....

کودکان روستایی دیارم الفبای آب و نان را درکَپر می آموزند . کودکان روستایی من برای رسیدن به مدرسه باید ساعت ها مسافتی به بُعد تاول بر پاهای نحیفشان پیاده روی کنند. آن ها قدم بر لوله هایی می گذارند که سهمشان از نفت موجود در آن جست و خیز های کودکانه است.

سهم مردم سرزمین من از نفت هیچ است. همشهریان من هیچگاه سالن های ورزشی, استخر و سینما ی بزرگ شهرک نفت  را به چشم ندیده اند. هیچ همشهری بیمارم روی تخت های مجهز هتل بیمارستان نفت درمان نشده است

سهم مردم این دیار از نفت و گاز و پتروشیمی و فولاد نکبت شد و سهم صندوق ذخیره ملی مکنت. اقتصاد مقاومتی را از دستان پینه بسته 900 هزار کارگر خوزستانی با چاشنی قراردادهای سفید طلب کردند.

نکبت  یعنی قریب یک سوم از درآمد تولید ملی کشور  با 46 هزار میلیارد تومان  را داشته باشی اما استان اول فقرباشی با 100 هزار خانواده تحت پوشش کمیته امداد و 33 هزار خانوار تحت پوشش بهزیستی .

نکبت یعنی دومین استان صنعتی کشور باشی اما سومین استان بیکار کشور .

نکبت یعنی جوانان دیارت رتبه اول کشور در آمار اعتیاد را داشته باشند.

ریه بسیاری از مردم دیارمن زخمی هوای آلوده  و باران اسیدی است. آن ها برای نیامدن باران دعا می کنند. کارون بوی تعفن گرفت است.

از خوزستان می گویم از رنج و فقر مردم شهرم . از سرزمین ثروت و نفت . از سرزمین آب و آفتاب . از تشنگی خوزستان و زخم بی مهری مینویسم. خوزستان همچنان با غرور ایستاده است در غبار.  

 

پ ن اول : تمام آمارهای موجود در یادداشت بر اساس آمارهای رسمی است و با قدری جستجو در اینترنت قابل دسترسی.

پ ن دوم: هرگونه همزاد پنداری با موارد مطروحه در یادداشت از سوی هر شخصیت حقیقی و حقوقی ممنوع است.

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار