حبیب جان، با سلام
من داستانت(عصابه) را خواندم، اشک ما را سرازیر کرد، هم خود حال و هوای قصه - به دلیل فضا سازی قوی و خوش ترکیب این قصه - و هم اینکه به یادم اوردی که یکی از بهترین رفقای من در بچگی عاشور بود و حالا نمیدانم کجا هست. یکی از نکات جالب برای من اینه که تو یک فضایی می سازی که عرب و لر و ... در کنار هم زندگی می کنند و همه ی این اقوام درد مشترک دارند، این موضوع در ادبیات اینجا خیلی مهمه که تو وقتی به سراغ قوم ها می روی، خوب هست که نه تنها هیچ نشانه ای از هواداری تو از قوم بخصوصی دیده نشود بلکه نشان بدی که اقوام متفاوت در یک سرزمین از موضوعی واحد رنج می برند(البته شاید توی ذهن خودت زیاد نبوده ولی در قصه ت محسوس هست.
حبیب جان در مورد اقوام، شاید از تشمال گفتن و روودم، روودم، و خلاصه اشاره به این مراسم من رابه این فکر انداخت که اشاره ای هم به لرها داشته ای. شاید هم اشتباه گرفته باشم.
بهرحال خواننده وقت خواندن قصه با دیدن اشاراتی، یک چیزهایی به نظرش می آید که شاید هرگز در ذهن نویسنده نبوده و یکی از زیبایی های هنر هم همین هست).
یک نکته ی دیگر که راستش انتظار نداشتم، زبان سالم قصه ت هست. من اخیراً یک مقاله ای نوشته م -به خواست سایت فارسی بی بی سی – درباره ی زبان فارسی امروز ایران که از نظر من چه بلایی داره به سرش میاد و این اشتباهات چقدر توانسته وارد ادبیات امروز ایران بشود، ولی انگار حرف من درباره ی نویسنده های تهرانی صادق تره و زبان در قصه های بروبچه های خوزستان هنوز توا نسته است خودش را از خطراتی محفوظ نگه دارد.
موضوع زبان در قصه برای من خیلی خیلی مهمه، شاید به قول معروف مته به خشخاش گذاشتن باشه ولی خب برای حرف هایم هم دلیل دارم. خلاصه قصه ی تو به من نشان داد این موضوع نتوا نسته است روی نوشته های همه ی نویسندگان جوان ایران تاثیر مخرب بگذارد، خوشحالم از این. پایان قصه را هم خیلی دوست دارم، خیلی خوب تمامش می کنی.
فقط یک بحثی بود که ما در جوانی می کردیم و این که ایا زیرنویس آوردن در داستان برای توضیح بعضی کلمات کار درستی هست یا نه؟ در آن موقع من هم می خواستم کلمات تازه ای بیارم از فرهنگی که دوست داشتم و به آن متعلق بودم، کلماتی که خیلی از خواننده ها معنی ش را نمی دانستند، پس باید چه میکردم اگر زیر نویس نمی اوردم؟
بعد فکر کردم شاید راهش این باشد که من آن کلمه را بکار ببرم اما سعی بکنم یکجوری بکارش ببرم که خواننده متوجه بشه بدون توضیح زیرنویس، این کار زیاد راحتی نیست اما خب راهی می شود برایش پیدا کرد. بهرحال ممنون از ارسال قصه ی زیبا و البته دردناک، اما چه میشه کرد؟ این بخشی از زندگی ماست که هیچکس درباره ش حرفی نخواهد زد مگر خودمان، که باید هی بگیم و بگیم و بنویسیم.
دست گرمت را برای نوشتن این قصه می فشارم
دوستدارت قاضی(ربیحاوی)/لندن