شوشان - محمد مرادی
باید بگویم زبان فارسی دری درعمر هزار و دویست ساله خود نخستین بار نیست که با چنین خطری روبرو میشود. پس ازانکه این زبان درمشرق ایران رسمیت یافت ون ویسندگان و گویندگان نوشتن و سرودن رابدان اغازکردند، بیش از دویست سال نگذشت که منشیانی فصیح و ساده نویس چون ابوعلی بلعمی، ابولفضل بیهقی، عنصرالمعالی، نصرالله منشی، محمدبن منور و سرایندگانی چون دقیقی، فردوسی، فرخی و منوچهری دید امدند و نثر و نظم فارسی را به اوج فصاحت و ذروه بلاغت رساندند.
دانشمندانی چون ابن سینا، بیرونی، ربیع بن احمد اخوینی، ابو یعقوب سگزی وابوالحسن خرقانی مطالب علمی وعرفانی را درقالب لفظ های این زبان ریختند. نتیجه انکه زبان فارسی که بیان کننده زیباترین مفاهیم ادبی شده است توانایی بازگفتن هرمفهومی -اعم ازعلمی،عرفانی، هنری وجز ان رایافت.
نثرونظم این نویسندگان و گویندگان چنان پخته و روان بودکه خواننده بدون کمتر ابهامی معنی نوشته ها و گفته های آنان را در می یافت، در اینجا باید توجه داشته باشیم که خواندن و نوشتن در آن دوره به طبقه ای خاص اختصاص داشت که البته با وجود متون های تاریخی زیاد، باید در این مورد شک کرد. درمیان طبقه درس خوانده ،طبعا زبانی که این طبقه رابه یکدیگزپیوندمیداد،زبان ادبی بود.
به نظربرخی ادیبان عامه مردم نه خواندن میدانستند نه نوشتن، نه به زبان ادبی سر و کاری داشتند، نه با چگونگی تعبیر و یا ترکیب آن.
اگر از چند نثر نویس متکلف و چند شاعر متصنع که از تکلف و تصنع خود غرضی داشته اند بگذریم، می بینیم در آن روزگار اندر نثر و نظم دری لفظ قالب معنی بوده است و معنی برای آگاهی خواننده و یاشنونده در لفظ جای میگرفته است. نویسنده یا شاعر میکوشیده است لفظ فصیح و رایج زبان را به کار ببرد و جمله های بی عیب و رساننده معنی بنویسد و بگوید.
حضورمغولان به سرزمین ایران کشوررادر هم ریخت.پیوندی که میان سراسرادیبان ودانشمندان بودگسیخته شد.نویسندگان وشاعران فاضل وسلیم طبع کشته ویااواره شدند.
خامه دردست کسانی قرارگرفت که نه بیان کننده خواست های عموم بودند،ونه پیرونویسندگان زبردست دانشمند. منشیانی بودند ناپخته یا کار نا آزموده. و اندک اندک فساد و بلکه فسادها درنظم و نثرراه یافت.
نتیجه آنکه از آغاز سده هشتم تانیمه سده دوازدهم زبان ادبی دری دیگرروانی و پرمغزی دیرین رانداشت.
دربیشتر نثرهای این دوره لفظ فراوان ،معنی اندک،مترادف های غیرلازم ،صنعت های ناشیانه ،اسلوب نامنسجم وخلاصه آنکه جمله های درازوتهی ازفایده است. سرانجام درعصری درعصری که درست یانادرست بدان نام"" بازگشت"" داده اند ،چندتن نثرنویس فصیح پدیدشد که میتوان نوشته های آنانرا نثرفصیح آن دوره خواند.برکلمه ""دوره""تاکیدمیکنم،چراکه نوشته های مرحوم قائم مقام فراهانی وامیرنظام گروسی برای اکثریت درس خوانده های امروزفصیح نمی نماید امادرعصرخودنمونه نثرعالی بوده است.
چون ازعصر زندیه به بعد و مخصوصا در عصر قاجاریه - نشانه فاضل و ادیب بودن، آگاهی ازمتن های مصنوع ادبی و قدرت بر انشاء چنان نثرهابوده است.
درآن دوره نیز، مانند گذشته، زبان ادبی - خواندن و یانوشتن - در اختیار طبقه ای خاص بود، یعنی در اختیار کسانی که در استخدام صاحبان قدرت بودند و یاسمت حاشیه نشینی محفل آنان را داشتند.
چنین کسان برای آنکه بتوانندمقامی راکه خواهان آن هستندبدست بیاورندبایدمقدمات لازم راتحصیل میکردندساده ترآنکه فارسی رامی آموختندتاادیب شناخته شوندودردستگاه های سلطان ویاحاکم منصبی یابند. بکارگیرندگان این گروه هم می کوشیدند بهترین آنان را برای مصاحبت خود برگزینند و بدین ترتیب بطور طبیعی نوعی مسابقه ادبی برگزار می شد، وطبقه ای بکار نوشتن می پرداختند که در این فن سرآمد بودند خانواده هایی هم بودند که غم نان نداشتند و د ررفاه به سر می بردند و می خواستند ساعت هایی از روز را به چیزی سرگرم شوند. بهترین سرگرمی آن عصرشعرخوانی ویاشعرسرایی ویا تتبع در کتابهای ادبی بود.
امااکثریت یعنی عامه مردم نه خواندن میدانست نه نوشتن،ونه باآن سروکارداشت ونه راه برخورداری ازمزایای قانونی اش رامیدانست.
پس از آنکه مشروطیت استقرار یافت و مدرسه هایی به سبک تازه افزون گشت، آن اکثریت که در پی یاد گرفتن خواندن و نوشتن نبود، دانست که اگر بخواهد زندگی خود را بهتر کند باید از دالان این مدرسه هابگذرد.
مدرسه ها بیشتر و بیشتر شد. درتعلیم فارسی کتاب های بوستان و گلستان و دره نادره و جهانگشای نادری و داستان های پهلوانی جای خود را به کتاب هایی داد که محتوایشان بازندگانی مردم نزدیک تربود اما بیانش آن نزدیکی رانداشت.
کتابهایی که نویسندگان آن باذوق و سلیقه خود آماده میکردند، و اگر مؤلفی با زبان اروپایی آشنایی داشت تألیفش از چاشنی آن زبان تهی نبود. سرانجام روزی رسید که وزارت معارف وقت خود تألیف کتاب های درسی را زیر نظر گرفت.
از آن تاریخ به بعد پی در پی کتابی جای کتاب دیگر را گرفته و میگیرد اما پایه اصلی همه آن کتاب ها ادب فارسی است نه زبان فارسی. در این مدت دراز کمتر کسی بدین فکر افتاد که همه آنانکه به دبیرستان می آیند نمی خواهند ادیب شوند و نباید ادیب شوند.
برای بیشتر آنان فارسی وسیله است نه هدف، و این وسیله هر چه ساده تر باشد سودمندتر است - توجه نکردند که اینان با یادگرفتن فارسی باید گزارش نویسی و نامه نگاری بیاموزند، آنهم با واژه های معمولی و متداول عصرخود و مسلم است که با نثرکلیله و مرزبان نامه و جهان گشای جوینی و نظم بوستان وغزل های حافظ و نمونه های نثرسست ترکیب نمیتوان فن درست نوشتن و فصیح نوشتن را آموخت.
خلاصه آنکه به مشخص ساختن مرز ادبیات از زبان نپرداختند و نتیجه آن شد که اکثریت از خواندن فارسی بهره ای که باید ببرد گرفت و نه اقلیت. اکثریت جمله نویسی درست را نیاموخت و اقلیت ادبی فرهیخته نگردید.