محمد كيانوشراد
گسست رابطه فعالان سياسي از طبقه كارگر مسالهاي است كه امروز بطور واضح قابل رويت است. طبقه كارگر در تحولات انقلاب اسلامي نقش بسيار اساسي و كليدي داشت. به خصوص اعتصابات گسترده كاركنان صنعت نفت تير خلاصي بر اقتدار دولت در آستانه فروپاشي پهلوي بود.
پس از گذشت ٤٠ سال از انقلاب و شكلگيري شوراهاي اسلامي كار به تدريج كارگران اين شوراها را به عنوان بخشي از حاكميت در نظر گرفتند و بعضا آنها را به عنوان نمايندگان واقعي خودشان مورد اتكا قرار نميدهند.
به همين دليل بحث از شكلگيري شوراهاي مستقل كارگري از جمله مطالبات امروزي است كه كارگران بخشهاي مختلف و بهويژه كارگران نيشكر هفتتپه آن را دنبال ميكنند.
متاسفانه شرايط اقتصادي كشور به گونهاي است كه با كاهش سرمايهگذاري در بخش اشتغال، نه تنها میزان ِ اشتغال مولد و جديد چندان قابل قبول نيست ، بلكه با پايين آمدن ظرفيت فعاليت واحدهاي اقتصادي و عدم توان پرداخت دستمزدها كارگران با وضعيت نامطلوبي مواجه شدهاند.
امنيت شغلي كارگران در اين شرايط با اندك اعتراضي به مخاطره افتاده و به اخراج فرد منجر خواهد شد.
وضعيت كارگراني كه با ماهها بلاتكليفي در دريافت حداقلهاي زندگي مواجه هستند و امنيت شغليشان به خطر افتاده، بسيار وخيم است.
وقتي نهادهاي لازم جهت ايجاد پل ارتباطي بين كارگران و كارفرمايان و دولت نيز مفقود است، اين وضعيت تشديد ميشود.
يكي از بارزترين خصلتهاي جامعه مدني وجود سازمانها، سنديكاها و اتحاديههاي كارگري، دانشجويي و ساير اقشار اجتماعي است.
هنگامي كه سازماندهي طبقه كارگر حول تشكلهاي كارگري وجود نداشته باشد، اعتراضها شكلي افسارگسيخته و غيرقابل پيشبيني به خود ميگيرد. در اين بين ممكن است كه كارگران و طبقه فرودست اقتصادي كه رفاه، اولويت اصلي آنهاست به شعارها و اقدامات سياسيون نيز بدبين ميشوند.
اگر مساله بسياري از احزاب سياسي در شرايط فعلي آزادي، رفاه و امنيت است؛ براي طبقه كارگر اولويت اصلي رفاه، امنيت و پس از آن آزادي است.
امروز در جامعه ايران به دلايل مختلف از تشكلهاي طبقه كارگر يا جنبش اجتماعي كارگري برخوردار نيستيم.
طبق قانون اساسي آزادي تشكيل اجتماعات و راهپيماييها است اما در عمل بسياري از كارگران به قيمت تحمل ماهها عدم دريافت حقوق ناچارند به دليل احساس بيپناهي و نبود سازمانهاي موثر در دفاع ازآنها به صورت انفعالي شرايط موجود را ميپذيرند يا از كوره درميروند و به اعتراض خياباني روي ميآورند.
امروز بايد با تقويت نهادهاي واسطهاي كه عبارتند از ان جي اوها، سنديكاها، اتحاديهها به سمت جامعه مدني پرتحرك اما بدون آسيبهاي تخريبي و خياباني برويم. در جوامع توسعهيافتهتر احزاب بر پايه سنديكاها فعاليت خودشان را توسعه ميدهند اما در ايران نهادهاي گوناگون از جمله احزاب كه از پايين شكل نگرفتهاند و توسط طبقه متوسط رهبري ميشوند، گسست رابطه احزاب و فعالان سياسي با طبقه كارگر را مشاهد ميكنيم.
احزاب سياسي بايد توجه بيشتري به خواستههاي طبقه كارگر داشته باشند تا اين پيوند اجتماعي بتواند تاثيرات مهمي را در سطحي گستردهتر بگذارد و همانطور كه كارگران نيشكر هفتتپه نيز به آن اشاره كردند بتوانيم بر عملكرد نهادهاي دولتي و بخش خصوصي نظارت اجتماعي به وجود آوريم. كارگران هفتتپه مصيبتهاي زيادي را در طول اين سالها متحمل شدهاند اما با غيرت براي سرپاماندن توليد اين كارخانه ايستادهاند. اصلاحطلبان و دولت نبايد به مطالبات طبقه كارگر بيتوجه باشند.