شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۱۱۱۸
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۰۶
صادق صحنی

چندی پیش در مجازستان نوشتم، به کسی که ایدۀ باغ کتاب تهران را مطرح کرد می‌بایست تندیس توسعه پایدار را باافتخار به ایشان تقدیم کنند. دوستی روزها پس‌ازآن گفت، دکتر مجید حسینی عضو هيأت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، معمار محتوایی آن است. سخن را کوچک می‌کنم.

قسمتی در این باغِ سرپوشیده، کودکان و نوجوانان بدون استرس، ترس و بیم از دست دادن نمره در آن بازی می‌کنند. کتاب می‌خوانند. نقاشی می‌کشند. با ماکت‌های کارتونی عکس می‌گیرند. باشگاه رباتیک می‌روند. تجربه کسب می‌کنند. شادی می‌کنند. مهارت‌های زندگی را می‌آموزند و...

این را شاهد آوردم تا برسم به اینجا که در خوزستان به دلیل شرایط اقلیمی و آب و هوایی که لاجرم اختلال ارتباطی را به همراه دارد. می‌بایست صبر و تحمل، گفتگو و معاشرت، عشق و امید به زندگی را در دل‌وجان نوباوگان و کودکان خود بنشانند و به‌مثابهٔ چشمه‌ای باشند _ اما باوجود مادرانی ناتوان، زعمایی نا همدل و آموزش‌وپرورشی نااهل که در فقدان معلمانی مجرب، درگیر جذب «سرباز معلم» خود است!_ دردا که تشنگانِ نومیدی را پرورش می‌دهند که برای پر کردن پیالهٔ زندگانی خود، نگاهی ملتمسانه و از سر تضرع به دیگر استان‌ها دارند.

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کند.

با دوست و آشنا و مسئولانی که می‌شناختم و گمان می‌کردم دستی در کار و توان کم کردن باری دارند، تماس می‌گرفتم و با شوق و اشتیاق این طرح را در مقیاسی کوچک‌تر و تغییراتی بزرگ و کوچک به‌صورت مبسوطی تبیین می‌کردم و برای دایر کردن آن در استان، استمداد می‌جستم. شگفتْ دورانی است که پاسخ‌های تکراری و غم‌انگیزِ«بابا اینجا اهوازه»، «خوزستان چنین بودجه‌های ندارد» و ناگفته‌های که به وقتی دیگر وا می‌نهم را درون گوشم می‌کردند که انگار چنین سخنانی در استان مذموم است و گناهی‌ است نابخشودنی!

دراین‌بین، شهردار محترم کلان‌شهر اهواز، در مصاحبه‌ای، روزگارِ شرف شکن و تنگناهای معیشتی کشور را شاهد می‌گیرد و تأکید می‌کند که شهرداری توان خرید «اتوبوس درون‌شهری» را ندارد.

شاید این جمله برای صاحب‌قلم که در خلوت و جلوت خود آواز امید به داشتنِ مرکزی همچون باغ کتاب را در خوزستان زمزمه می‌کرد؛ تیر خلاصی بود بر زانوهای پرامیدش که شوربختانه به‌صورت منزجرکنندهٔ به نومیدی بدل شد. هرگز دوست ندارم نقش مویهْ نویس را به قلم بدهم. لکن نمی‌دانم وضعیت امروز خوزستان، نتیجۀ تصمیمات زعمای مرکز نشین است یا مدعیان کت‌وشلوارپوش خوزستانی. هر چه است اما واژه‌های ناب سرودهٔ ناصرخسرو مدام مقابل دیدگانم رژه می‌روند:

چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا زکه نالیم که از ماست که بر ماست

در این بر و بحر جنوب غربی کشور که خواسته یا ناخواسته بهترین‌های خود را پس می‌زند و مطرود و مدحور در حاشیه هستند و یا جلای وطن کردند و ایضاً کهترانش که مهتری می‌یابند؛ نبایستی آتیه‌اش چیزی جزء ادامهٔ دهشت انگیز ابر بحران‌های امروز خود باشد.
در ایران و دنبال کنندهٔ پررنگ آن خوزستان که مادرانی ناتوان و آموزش‌وپرورشی فلج دارد و تا به امروز سیاست «حفظ کن، امتحان بده و فراموش کن» را پی گرفته است. وضعیتی پدید آورده است که به تعبیر دکتر رِنانی، ایران را دچار «جامعۀ بی کودکی» کرده است. جامعه‌ای که کودکی در آن سرکوب شود، جامعه‌ای فاقد عشق، کار تیمی و همگرایی است.

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند

در کشوری که قصدی برای تغییر در نظام آموزشی خود ندارد؛ توسعه و توسعه‌یافتگی یافت نمی‌شود. ناگفته پیداست که چنین امکنه‌ای و چنین مراکزی که کودکان را از دست مادران ناتوان و این سیستم آموزشی معیوب رها سازد؛ بسیار ضروری به نظر می‌آید.

جایی دیگر نوشتم و ایضاً اینجا تکرار می‌کنم. کشوری که بایسته بودن تربیتِ کودکان خود را فراموش کرده است و صرفاً به فکر یومیه خود است و برنامه‌‌ای با افق‌‌های گسترده برای توسعهٔ پایدار خود ندارد، به طرز هولناک و حزن‌انگیزی به چنین بیچارگی و در سراشیبی انحطاطِ خود فرو می‌رود.

ما می‌میریم، شما زنده می‌مانید و می‌بینید!

باری، قصدِ آن داشتم که این وجیزه را در جریدهٔ کشوری منتشر کنم به امیدی که در نظر آید و قبول افتد؛ اما قولِ دوستی را پذیرفتم که می‌گفت: خود انتقادی‌ها را درون خانواده مطرح کن که این تتمه سرمایه‌های نمادین خود را از دست ندهیم. درون خانواده مطرح کردم و ایمان راسخ دارم «در خانه اگر کَس است، یک حرف بس است!»
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار