شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۵۰۲۹
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۷
شوشان خرمشهر:
سالن بزرگ کوثر، حتی برای ثانیه ای خالی از صدا نمیشود. نونهالان، نوجوانان و جوانان از نقطه نقطه ی کشور، با هزارجور هدف، امید وآزو خودشان را به اینجا رسانده اند، فضا مملو از هیجان و استرس و غم و خوشحالی است. گروهی از نونهالان جایِ کوچکی برایِ تمرین پیدا کرده اند و با تمام وجود تلاش میکنند خودشان را به بهترین شکل به تشک مسابقه برسانند. سالن دارای دو تشک است، تشکِ سمت راست مربوط به بازیکن های رشته ی تالو، و تشک سمت چپ برایِ بازیکن های رشته یِ ساندا. 

البته که هر دو رشته دارایِ زیر مجموعه هستند اما به طور کلی تالو همان بخش اجرای فرم ووشو است که شامل حرکات آکرباتیک وکونگ فو می باشد اکثرِ بازیکنان تیمِ اروند به سرپرستی سرکار خانم ایران منوچهری، که ریاست هیئت ووشویِ بانوان را به عهده دارد، مشغول به همین رشته هستند. رشته یِ ساندا همزمان با تالو در سمت چپ سالن برگزار میشود. 
از نمایی که من می بینم دو مربیِ هر دو تیم سمتِ چپ تشک نشسته اند و اجازه ی راهنماییِ بازیکنانشان را دارند. اکثرِ داوران رو به رویِ من و تعدادِ دیگری از آن‌ها در چهار گوشه یِ زمین با دقت فراوان به تماشایِ بازی ها نشسته اند.  دوربینی که پشت سر داوران قرار گرفته  و صفحه یِ نمایش کوچک با کمی فاصله از آن سیستم ِ VAR ( ویدئو چک) ِ مسابقه را تشکیل می‌دهد که در ادامه به همین وسیله اعتراضات بررسی میشود. یکی از خانم های حاضر در جمع، در کنار داوران اسامی چند نفر از بازیکنان و رنگِ لباس‌هایشان را می‌خواند و از آن‌ها می‌خواهد آماده یِ بازی باشند. هر دو بازیکن که بالایِ تشک می‌روند، بعد از ادایِ احترام و با اشاره یِ داور شروع به بازی می‌کنند. 

چند مرتبه دور تا دورِ محیط داخلی سالن را قدم زدم، محیطِ ورزشگاه مملو از شادی و غم، امید و نا امیدی و استرس و آرامش است. صدایِ گریه و خنده ی بچه ها در هم آمیخته شده و تصویرِ "اشک‌ها و لبخندها"ی شان، به شکلِ سکانسِ مهمی از یک فیلم سینماییِ طولانی در ذهنم جای میگیرد.

 در سالنی با ظرفیت چهارهزار نفر جمعیت همه رنگِ زندگی دیده میشود؛ حداقل درصدِ زیادی از چهره هایِ متفاوت زندگی در کنار هم جمع شده اند. امید جایش را به نا امیدی، شادی جایش را به غم، حسِ خوبِ پیروزی به تلخیِ لحظه یِ شکست و خنده جایش را به گریه میدهد، یا این که بالعکسِ همه یِ این ها پیش می‌آید وبه واسطه یِ نگاه، در چشم هایشان اتفاق می افتد. لحظاتی که هر کدام یک از بازیکن ها حسرت میخورند و در دل هایشان افسوس و ای کاش و اما و اگر را هزارباره تکرار میکنند که همین هم باعثِ تشدیدِ هق هقشان میشد، از ندیدنی ترین اتفاقاتِ این لحظات است که فکرم را حسابی مشغولِ خودش میکند. میانِ همین گشت و گذار ها چهار نفر با لباس هایی که نماد تیم اروند رویشان حک شده است را می بینم، خوشحال میشوم. خودم را بهشان میرسانم، چیزی از مسابقه شان نمیگذرد و خسته اند اما نمیتوانم موقعیتِ صحبت کردن با آن ها را از دست بدهم. با ذوقی که در صدا و چهره ام هویداست سلام و احوال پرسی میکنم و ازآنها میخواهم که چند دقیقه ای از زمانشان را در اختیارم بگذارند ...

 

 

پایانِ بخشِ اول | پرنیا خنجری

مربوط به یازدهم بهمن ماه نود و هفت.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار