شوشان - ماهان محمدزاده / دانشجوی دکتری جامعه شناسی :
1) نگاهی اجمالی به شهرداران بعد از جنگ در تهران نشان می دهد که عمده این شهرداران و گاه حتی مشهورترین انها ،وابسته به حزب کارگزاران سازندگی و بیش و کم دارای تفکری تکنوکرات بودند.
برای ما ایرانی ها که عاشق سینه چاک تکنولوژی هستیم و به میانجی باز شدن فضای سیاسی بعد از جنگ ، وجوه نمایشی ، تکنولوژیک و ابزاری جهان مدرن از همه سو به جانب مان یورش اورده بود، و میل مفرط به همه ی مظاهر مدرن شدن اسیرمان کرده بود.
درست در چنین بزنگاهی ،تکنوکرات ها که وارث اولین دولت بعد از جنگ نیز بودند ، پرچمدار برنامه های توسعه در ایران شدند، و تمرکز قدرت در دست انان و همزمانی با این میل مفرط به امر مدرن ، باعث شد که تکنوکرات ها در قامت شهرداران تهران ، شهر را که به درستی به لحاظ معرفت شناختی برساخته ای مدرن میدانستند، با شتاب فزاینده ای به سوی مدرنیزاسیون سوق دهند .
تکنوکراتها که نگاه تکنیکی و فن سالارانه ای داشتند ، شروع به ساخت و ساز و زیر و زَبر کردن ، شهر کردند ، و انچه در این میان مهم است داشتن همین موضع فکری به عنوان عزیمتگاه فعالیت انهاست ، عزیمتگاه فکری که بسیاری از مقلدان تکنوکرات ها خود را از ان بی نیاز میدانند ، غافل از اینکه نمیتوان بدون داشتن موضعی معرفت شناسانه بخصوص در حوزه مدیریت شهری ، دست به عمل زد .
2) در واقع یکی از مهترین ریشههای معرفت شناسانه و بنیان های فکری تکنوکرات ها ، به یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی یعنی ماکس وبر باز می گردد ، ماکس وبر در تقسیم بندی مشهوری چهار نوع کنش را اینگونه بر شمرده بود کنش سنتی ،کنش عاطفی ،کنش معطوف به ارزش و کنش معطوف به هدف و او همین کنش معطوف به هدف را کنشی متناسب با جهان مدرن میدانست و تحقق ان را وابسته به عقلانیت ابزاری (که عقلانیت عام جهان مدرن است) بر می شمارد، این عقلانیت ابزاری است که ابزارها را در جهت تحقق کنش های هدفمند سازماندهی می کند.
تکنوکرات ها همین رویکرد عقلانیت ابزاری را برگرفتند و درست در زمانی که جنگ پایان یافته بود اما هنوز سایه ی سنگین اش بر همه جا پهن بود و عطش مداوم مدرن شدن نیز زبانه می کشید، تناسبی تاریخی میان اندیشه انها و میل به نوسازی در گرفته بود و شهرداران تکنوکرات این میل را با قدرتی تمام در شهر تهران پی گرفتند .
صرفنظر از نقدهای رادیکالی که می توان به بنیان های فکری انان داشت (از جمله غیاب و مستوری امر اجتماعی در تفکر آنها ،همچنین نسبت و رابطه تفکر آنها با منطق بازار آزاد که در فروش همه چیز از زمین و آسمان و هوا گرفته تا فروش انواع و اقسام مجوز ها تجلی میافت ،و اتمیزه شدن فرد انسانی در تفکر انها و خلاصه علی رغم همه نقدهای بنیان برافکنی که بر عقلانیت ابزاری شده است ) .
3) اما تکنوکرات ها با اقبال عمومی بسیاری روبرو شدند آنها تهران جدیدی اختراع کردند که به رغم همه نقد ها ، به شهرهای مدرن جهان شبیه تر بود .
در واقع همین تکنوکرات ها بودند که دوگانه متخصص و متعهد را بر ساختند و تا آن جا که می توانستند در همه ی آنجا که میزان و مقیاس و داوری با آنان بود ، کفه ی ترازو را به نفع متخصص سنگینتر کردند و همانها بودند که توسعه ی مهندس محورانه را در همه عرصه ها رونق بخشیدند ، شهری که آنان ساختند با همه ی عیب و ایرادهایش ، اما شهری مدرن بود که بعدها همه ی شهرهای ریز و درشت ایران تلاش کردند الگوی آنان را تقلید کنند و همه به جستجوی شهردارانی برآمدند که در قامت تکنوکرات ها بیندیشند و تخیل کنند و دست به عمل زنند .
4) با چنین مقدمه ای حال باید پرسید بنیان های معرفتی شهر و شهرداری اهواز چیست؟ آیا چیزی از ان چشم انداز ها که برشمردیم و حتی کپی دسته چندمی از آن باور های معرفتی در دسترس هست ؟ آیا تاکنون هیچ نگاه معرفت شناسانه ای به شهر اهواز شده است؟ و اگر به یاری عقلانیت انتقادی میتوانستیم شهری مدرن ، اما انسانی تر و سازگار تر با طبیعت مان بسازیم، بنیاد های فکری اش چگونه بود؟ و همچنین پرسید؛ نسبت و رابطه ی محافظه کاری و اصلاح طلبی و هرگونه نگاه حزبی با مفهوم شهر چیست؟ از درون چنین احزابی چگونه شهری با چه سازمان معارانه ای ظهور میکند؟ به عنوان مثال صورتبندی جمنایی ها یا هر حزب و نحله ی دیگری که بدون شک، از یک وضعیت مدرن بر ساخته شده اند، چگونه شهری را تجسم و تخیل می کند؟
5) اگر بنیان های فکریۍ حزبی ، از تقریر و باز خوانی سنت بیاید ، این قرائت و خوانش چه شهری را عرضه می کند ؟
و اگر فی المثل بنیان های فکری حزبی، امر مدرن را پس بزند ، آنهنگام بر سر شهر ، که یکسره تجلی امر مدرن است چه می اید ؟
شاید اینها پرسش هایی است که زیر بار فشار رفت و روب های جاری روزانه به فراموشی رفته اند!اما نباید فراموش کرد که نمی توان هم مدرن بود و فی المثل در پی تدارک متروی برای شهر مدرن شد اما همهنگام در خردخانه ی ذهنمان اسیر اخرین وسیله نقلیه ای همچون درشکه باشیم ! از این تناقض نمی توان به سادگی بر گذشت حتی اگر ،صندوق رای ، عزیمت گاه نخستین و آخرین ما باشد.
6) اقتضائات تدبیر امور شهر ، از جنس اقتضائات مدرن اند و نمی توان آنها را جز با تدبیر و تربیت و تبیینی مدرن پی افکند.باور کنیم که نمیتوان به یاری جزوه هایی که از فرط رژیم لاغری در حال تبدیل شدن به مدلهای بلاهت در دپارتمان های دانش اند، یا با تدارک مدرکی از چهار سوق بازاری که جنس جور دانشگاهی میفروشد ، مدرن شد.
رابطه ای هست سخټ انکار ناشدنی ، میان تجربه ی زیسته ی مدرن ، و ایستادن و تسلیم نشدن برفراز مغاکی(پرتگاهی) که همین جهان مدرن پیش پایمان گسترانده است. و می توان با طرح انداختن بنیانی های فکری و اندیشگی در حوزه مدیریت شهری ، زمینه رخ نمایی تحولی تازه و متکی بر تجربه و دانش را همزمان در مدیریت شهری پیش گرفت و نقطه عزیمت خود را از وضعیتی مداوما واکنشی و روزمره به گستره ای ، کنشمند و اگاهانه سوق داد .
7) و در اخر، در پاسخ به این پرسش که چرا در خوزستان ، در بسیاری از حوزه ها ، استانداردهای ما مداوما آب میروند ، شاید یکی از پاسخ های احتمالی این باشد که ما سالیان درازی است بطور وحشتاک و وسواس امیزی به امر نامرغوب عادت کرده ایم ! و به گفته ی ان شاعری که باد پیراهنش را با خود برد ،در سرزمین قد کوتاهان ، معیار های سنجش همیشه بر مدار صفر، سفر می کنند.پس راهی نیست و نمی توان با شعبده ی نردبان یک شبه قد کشید ، اگاهی به امر مدرن و همه فراورده های ان از جمله شهر ، از خط کشیدن بر روی عادت هایمان به امر نامرغوب می گذرد . روشن است که این عرصه ، اوردگاه ازمون و خطا نیست .
و البته این یادداشت بر خلاف رسم جاری نه مدعی کشفی تازه است نه قصد تعیین تکلیف ، برای کسی دارد و خود را تا حد معرفی یا معزول کردن افراد نیز تقلیل نمی دهد ، بلکه تنها می کوشد از یک ضرورت سخن بگوید ، ضرورتی که زیر خروارها امر بدیهی دفن شده است ، و کیست که نداند ! ضرورت بازاندیشی امر بدیهی ، اکنون خود از بزرگترین معضلات فلسفی معاصر است .