شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۹۸۵۷۸
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۸:۲۶
 شوشان - دکتر فاضل خمیسی :
شنیدم که حالش هیچ خوب نیست ، منتظر شدم ، هوا تاریک شود ، بقولی گرما بشکند،
ما اهوازی ها اکثر شب و تاریکی هوا را برای دید و بازدید و حتی عیادت از بیماران انتخاب میکنیم ، شاید با تاریکی و ندیده شدن راحت تر کنار میآییم .
 همان خانه ی لین ۹ حصیرآباد ! میدانستم کلی بعد از انقلاب مسوولیت داشته،  بر خلاف خیلی ها و حتی تازه به دوران رسیده ها ، نه تنها وضع مالی اش بهتر نشده بلکه بنظرم بدتر از گذشته نیز بود.
  گوشه اتاق باصطلاح پذیرایی روی ‌پتویی دراز  کشیده ،دیابت باعث قطع  یکی از پاهایش شده بود .  فضای اتاق یک آشنای دور بنظر میرسید ، تشکیل جلسات قرآن و اخلاق و حتی جلسات تیم فوتبال را در همین اتاق تشکیل میداد و برای ما که آنموقع نوجوان بودیم  حضور در این جلسات از نان شب هم واجب تر بود.
 برای انقلاب و اسلام خیلی زحمت کشیده و عجیب تعصب خاصی به انقلاب و امام (ره) داشت. باور نداشت باستی هیلز و حقوق نجومی رواج پیدا کرده ، نمی خواستم  ، باورهایش را مخدوش و دردش را بیشتر کنم ، بنابراین از گفتن باغ وحش های خصوصی و استخرهای شخصی و بازداشت ها ی آقا زاده ها و ان شالله پدرانشان!!  چیزی نگفتم ،   برخی از دوستان گفته بودند، بیشتر وقتش به عرفان و  خواندن تفاسیر قرآن میگذرد  ، وقتی از نزدیک ملاقاتش کردم و کنارش نشستم ، درستی این خبر را بیشتر احساس کردم .
 علاقه ای به اخبار سیاسی و قدرت نداشت بنابراین مجبور شدم مطابق میلش از گذشته صحبت کنم ، از بازی پرسپولیس و گارد و  از  ،شام و ناهارهایی که  از منزل به مسجد میآورد و بچه ها را همسفره میکرد و من عضو ثابت سفره ی او بودم! 
     میگفت احساس میکند از خاک پیرتر شده ، لفظی که قبلاً از کسی نشنیده بودم ، 
 وقتی گفتم هنوز به مسجد می‌رود یا نه؟
اشاره به پای قطع شده اش پاسخ سوالم بود. نمیدانم چی شد که یهویی گفت : « قرار نبود این جوری شه»! متوجه منظورش شدم . اما به روی خودم نیاوردم . او در جلسات از عدالت اسلامی ، پاکدستی، عبادات و قرب الهی ، نوع دوستی و ...  صحبت های  خیلی خوبی داشت و ما را به خلسه ی یک جامعه ی ایده آل میبرد ، طوری از اسلام میگفت که آرزمند بودیم که پرچم اسلام روزی در همه کشورها به اهتزاز درآورده شود . حالا چرا اینجوری نشد ؟ سوالی بود که حس کردم مثل خوره ، به جانش افتاده است .
   بر خلاف تصمیم قبلی ام که نمیخواستم با با طرح برخی موضوعات رنجش را بیشتر کنم  ،  اما مجبور شدم  ؛ برخی واقعیت های اجتماعی را از شکاف طبقاتی ، ناشایستگی در مناصب و دین گریزی و انحرافات مذهبی و فسادی که در تار و پود سیستم اجرایی نهادینه شده بگویم ، هیچی نمیگفت ، فقط گوش میداد ، 
 وقتی حرفهایم تمام شد ، منتظر شدم او حرفی بزند ،  ... نزد !
 دیدم زیاد نشستم ، گویا حوصله اش سر رفته و وقت رفتن بود ، میخواستم خداحافظی کنم که گفت ، نه ! بنشین ، ادامه حرف‌هایش یک حلالیت طلبی بود ، از اینکه ما را وادار میکرد دوشنبه و پنجشنبه ها روزه بگیریم و اعتکاف را اجباری میکرد،
با لبخندی تلخ ادامه داد هفته آینده قراره اون یکی پایش را هم قطع کنند ....
comment
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
comment
comment
شروین عطار زاده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۳۸ - ۱۳۹۸/۰۶/۱۶
comment
0
0
comment عالی و قابل ستایش ، زبان تمثیلی غایب ، یک روش نوین ادبیات داستانی است
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار