ساعاتی از سالروز هشت سال مقاومت مردم ایران در مبارزه با رژیم بعث عراق نگذشته بود که در گوشه ای از شهر اهواز باز هم خبر از صدای شلیک گلوله آمد و بوی خون به مشام رسید.
درست در روزی که رزمندگان دیروز به نسل جوان و ورزیده ی کشور، فرمان «خیلی خوب» می دادند و هیچ فشنگی در دل هیچ خشاب و تفنگی جا خوش نکرده بود از برای مقابله و مبارزه ، عده ای مغز شسته و بزدل ،خشاب های شان را پر کرده بودند از ناجوانمردی و شیرشده بودند برای کشتن طاهای 4 ساله و سربازانی که به جای اسلحه ، شاخه های گل را دست فنگ کرده بودند از برای رساندن پیغام صلح به جهانیان.
آری، در روز صلابت و اقتدار ، عده ای دلارهایشان را خرج ترفند اختلاف کرده بودند برای رسیدن به اهداف شومی که آرزویش را به گور خواهند برد.
رزمندگان دیروز و مردان سالهای غیرت ، همان بچه های مجنون ، هویزه و شلمچه که گرد پیری بر موهای شان نقش بسته و درجات افتخار سرداری بر شانه هایشان خودنمایی میکرد ، با چشمانی پر از امید،نظاره گر قدم های استوار سربازان جوان شان بودند که صدای شلیک ، نظم برنامه را کمی آشفته کرد و نگرانی فضا را سنگین و در حالی که هیچکس نمیدانست این زوزه ی گرگ صفتان ناجوانمرد از کدام سمت و سو شلیک می شود بر زمین خوابیدندکه به یاد سالهای جهاد و حماسه نگذارند تیر دشمنان قسم خورده ی میهن به سینه های شان بنشیند.
آری ، سرداران و کهنه سربازان دیار ما در حالی غافل شده بودند که افسران جنگ نرم و نسل جوان این مملکتِ پر از اصالت و شهامت ، دوربین هایشان را برداشتند و به سوی صحنه های پر از پلشتی و ناجوانمردی زمان ، ماشه که نه بلکه دکمه ها را فشار دادند که خالق حماسه هایی باشند برای دنیا از باب مظلومیت ملتی که همیشه ی تاریخ سرشار از حماسه و ایثار بوده است.
شهریور 97 در تاریخ خوزستان و ایران عکس العمل و پاتک افسران جنگ نرم و فریاد حقانیت لنز دوربین های شان را هرگز فراموش نخواهد کرد، در روزی که رزمندگان دیروز و سرداران امروز خشاب های شان پر از خالی بود.