شوشان - محمد شریفی :
میگم عمو خانقلی چه خبره؟
گفت : خالو نامزدهای مجلس مسابقه ی آش و پلو دارند.برای اخذ کسب آرای خلایق هر روز دو صد من کارت هدیه و شارژ ایرانسل
مژدگانی می دهند.
هر کدام هفتاد ستاد برگزیده علم کردند، بهر کدخدا و قلم به مزد و دهقانا، و از روی محبت و مهر می دهند تحفه های الوانا، خوانچه هایِ پلو می دهند با سیب و گلابی هلو
گفتم عمو خانقلی، این همه حاتم طائی داشتیم و ما خبر نداشتیم؟!
گفت: خالو، خرج که از کیسه ی مردم بود ، حاتم طائی شدن آسان بود.
گفتم عامو خانقلی، مثل اینکه شش دانگ حواست جمع نیست، مردم بدخت آه سبحان الله ندارند که با سودا ناله کنند،توی خرید یک کیلو پیاز و نیم کیلو طماته حسرت به دل ماندند.
گفت : خالو خیلی پرتی، اولا خود نامزدها پول بادآورده زیاد دارند ، دوم اینکه اسپانسرها(پیمانکارها) دست به جیب میشن
گفتم عامو خانقلی ، حالا این اسپانسرها چرا خودشان کاندید نمی شن ؟
گفت خالو ، خدا وکیلی خیلی پرتی...اسپانسر که نباید آفتابی بشه ، باید توی سایه بمونه...
گفتم عامو خانقلی ، به نظرت ما فقیر فقرا باید چه خاکی به سر کنیم
خانقلی گفت:
به قول عبید زاکانا:
"جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا"
گفتم یعنی چی ؟
گفت: یعنی آش و پلوی نامزدهای دانه درشت را بخورید و نوش جان کنید، اما به آنها رای ندهید به کسانی رای بدهید که دیگ پلو ندارند.
به نظر شما پیشنهاد آخر عامو خانقلی چطوره؟