شوشان / فاضل خمیسی:
گفته میشود ، بعضی زنان بارداری که دوره ی حملشان کامل شده لیکن قبل از وضع حمل و زایمان بدلایل مختلفی میمیرند ، نوزادِ در شکمشان در یک فرایند غیر قابل تعریف و بطور طبیعی از بدن مادر فوت شده بصورت زنده متولد میشود ، حتی می گویند در برخی روستاهای دور افتاده از بهداشت و خدمات اجتماعی در کشورهای آفریقایی زنان بارداری که فوت میشوند را بلافاصله دفن نکرده و منتظر میمانند در یک فرصت زمانی که پنج تا ده روزه ، نوزاد مادر مُرده متولد شود و در غیر اینصورت و پس از مهلت تعیین شده ، زن را با جنینِ در بدنش دفن میکنند.
هر چند که تاکنون هیچ دلیل علمی و پزشکی عقل پسندی را برای این نوع زایمان عنوان نشده و در این خصوص سوالات زیادی بی پاسخ مانده علی ایحال برای زایمانهای اینچنینی که نوزاد از جسم بی روح و بیجان مادری متولد میشود عنوان: «زایمان تابوتی» را انتخاب نموده و تعریف کرده اند .
غرض از طرح این طرح واژه ،ارتباط تمثیلی اش با جامعه است ، از آنجا که اتصال و زنده بودن کالبد یک اجتماع با جوانان و نوجوانانش بسان یک مادر زنده و سالم است که برای فرزندانش عشق، امنیت، امید، آرامش و حس سعادتمندی را ایجاد میکند و این حالات مثبت روحی و روانی نقش شگرفی در موفقیت و شادکامی و شکل گیری شخصیت فرزند در آینده ایفا می کند ، کالبد بی روح اجتماع و عدم ارتباط معنا دارش با اعضایش نیز مخرب و مصیبت زا است بعنوان تطبیق یک مثال اگر شاکله ی یک اجتماع بسان جسد بی روح مادری که در مقدمه آورده شده فقط نقش یک «تابوت» را ایفا نماید و پس از تولد هیچگونه اتصال و ارتباطی را با نتیجه ی زایشش نداشته باشد ، آینده آن طفل ، مبهم، تاریک بوده و شاید تنها تصادف و شانس او را از مهلکه های بی مادری نجات دهد.
وقتی فاصله های طبقاتی و مشکلات مردم آنقدر دهشناک میشوند که برخی غذاهای فاسد و مانده در سطل های زباله ی دیگران را بالای همان سطل متعفن میخورند و اجتماع با چشمان بسته و در اتومبیل های با شیشه های کیپ شده عبور میکنند بمعنای آنست که کالبد اجتماعی دیگر یک موجود زنده نیست! وقتی مردان شرافتمندی علیرغم کوشش و تلاش فراوان شرمنده زن و فرزندانشان قرار میگیرند و دیگرانی هنوز خط سبیل شان سبز نشده فقط و فقط به استناد ارتباط با این شوکت مقام یا آن وزیر اعظم گذرنامه اشان مملو از روادید کشورهای بخصوص اروپایی برای گذراندن تعطیلات است ، وقتی تبعیض در عدالت آموزشی باعث میگرددصندلیهای بهترین دانشگاههای کشور برای فرزندان طبقات مرفه «رزرو» شوند ، و در آنها جایی برای پابرهنگان نباشد این اجتماع به نفس افتاده است.
همانطور که رنج و بدبختی، انسانها را پاک نکرده و به مرور زمان آنها را بی رحم میسازد بی تفاوتی به شرایط اجتماعی و فرد نگری و منفعت طلبی شخصی محض نیز ، آدمی را از آموزه های انسانی تهی ساخته و او را تبدیل به یک عفریت میسازد که همه چیز را برای خود میخواهد و او را هم در چپاول و همه چیز را برای خود خواستن بی رحم می سازد این عفریت انسان نما تا آنجا پیش میرود که دانسته برای رفاه ملعون شده خویش حتی حاضر است خون همنوع و ضعیف خویش را بمکد مگر فروش داروهای تقلبی و قاچاق ، جابجایی منابع ارزی که باید با آنها مایحتاج و ضرویات مردم را خرید و دلالی با سلامت و نیازمندی مردم مگر از خون آشامی چه کم دارد ، اما باید دانست که صدای خاموش و زیر زمینی این پارادوکس «نیازمندی مردم و منافع غارتگران» که برایشان نه کشور و نه دین مهم است چند به گوش نمیرسد اما بدلیل آنکه پایه های «سکوت» سست تعریف میشوند دودِ آوار این سستی چشمان همه را خواهد سوزاند ، بنابراین نباید اجازه داد نسل و افراد جامعه حس کنند هیچگونه قرابتی با کالبد اجتماعی نداشته و در برابر مشتی گرگ صفتان رها شده و همه به نوعی در حال این هستند که «گلیم خود را از آب بکشند» و انسجام و همزیستی مشفقانه دیگر محلی از اِعراب در مناسبات اجتماعی ندارد، از سویی دیگر برای درمان این معضل اجتماعی که لازم است اصل عدالت ورزی و انصاف گرایی درحل مدبرانه و عالمانه امور بصورت عملی مدنظر قرار گیرد به «مخدر» مخربی بنام شعار و نصیحت و در این تازگیها عنوان ؛ «پای درد و دل مردم نشستن» بدون هیچ عملی بسنده کردن غفلت بزرگتریست زیرا بزرگترین جنایت در حق افراد آسیب دیده آنست که آنها را در یک «امید نشدنی» محبوس کرده و بگذاری تا سر حد مرگ به انتظار واهی بنشینند، طبعاً کارکرد«پای درد و دل مردم نشستن» و یا آنها را به تقویم ها احاله دادن نیز در زمانی منتهی میشود بنابراین نیاز برای نجات پیکره اجتماع و برای اینکه آیندگان قضاوت خوبی را در باره پیشینیان خود داشته باشند باید دست به عمل جراحی در مدیریت اجرایی و حتی در سیاستگذاریها کرد، واقعاً این دیگر غیر قابل توجیه است که در کوچه و خیابان ضرب المثل شود که «هر کس میفهمد برای اینکه در پیشبرد کارهایش موفق باشد باید خویش را به نفهمی بزند». همه ی ما مسوول وضع موجود و فرداییم بنابراین تا دیر نشده «باید طرحی نو براندازیم»....