شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۸۱۰
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۶
شوشان ـ محمدرضا دولتی زاده :

می‌نویسمت…
نه با جوهر،
با خونِ دلِ نسلی
که قامتِ عشق را از تو آموخت.

ایران…
ای معشوقه‌ی سربلند،
که هر وجب از تنت
بوسه‌گاه عاشقی‌ست
که یا ایستاده مُرده
یا با نامت زنده مانده.

تو فقط خاک نیستی،
تو خاطره‌ی روشن چشمانی هستی
که به آتش زدند،
اما نخواستند جز حقیقت ببینند.

گیسوانت،
در بادهای انزلی پریشان است
و پیشانی‌ات،
سپیدتر از ستیغ سبلان
که خورشید از آن شرم دارد.

سینه‌ات...
سینه‌ات سوخته‌ست،
اما هنوز گرم است
از نفسِ سیاوش،
که بی‌گناه
از میان آتش گذشت
و شرمِ دروغ را
در شعله‌ها جا گذاشت.

آغوشت،
آغوشِ مادرانگی‌ست،
که هزار آرش
در آن پروراندی
و رهایشان کردی
تا جان‌شان،
مرزِ نام تو را
تا ابد نگاه دارد.

لب‌هایت،
همان لبخند شیرازند
وقتی بهار نارنج
می‌ریزد روی شانه‌ی حافظ،
و دستانت،
همان دشت‌های کرمانشاه‌اند،
پر از نان،
پر از غیرت.

و من…
من از نسلی‌ام
که پیش‌بند کاوه را دید،
و فهمید
که آهن، اگر دستِ عشق باشد،
می‌تواند پرچم شود.

از نسلی
که در شیار تیشه‌ی فرهاد
آهنگ دوستت دارم شنیده‌
و به پای شیرین،
کوه را گریسته.

تو را
یادگار هزاران پهلوان می‌دانم،
از آرش و فریدون،
تا شهید بی‌نامی
که نامش را
تنها خاک تو می‌داند
و سنگری در طلوع آفتاب.

تو را با نفسِ داغِ مادران ساختند،
و اشک‌هایی که نریختند،
تا قامتت،
خم نشود.

و من…
من اگر می‌روم،
نه از سر دل کندن،
که با دلِ عاشق می‌روم،
تا اگر نیامدم،
نامت،
همچنان بر لب بماند.

و اگر بازنگشتم،
مرا میان نخل‌های جنوب بکار،
یا کنار چشمه‌ای در طوس،
یا بر گُرده‌ی کوهی در کردستان،
تا پرچمت
از سینه‌ام سبز شود.


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار