صحرای بایزید/نگاه دوم
شوشان - غلامرضاجعفری:
پیش درآمد:
گاهی برای باور چیزی- پدیده ای باید به یاد بیاوریم در زمانه تولید تناقض و شطح زندگی می کنیم! و آن چه در پی میآید از همان جنس است.
یکی از آشناها چند سالی است در شهری از خطه شمال کشور رحل اقامت افکنده، کسی که از اتفاق وضع مالی خوبی و مناسبی دارد و در پی هجرتش به این شهر؛ سرمایه خوبی به همراه برد.
ایشان در این چند سال رفته، به ساخت و ساز مشغول شد و چنان چه می دانید صنعت ساختمان سازی موتور محرکهای بسیار موثر در موضوع توسعه است، به واقع ایشان نه تنها سرمایه خود را در آن شهر به کار انداخته که توانسته برای برخی از مردم این منطقه به طور مستقیم و غیر مستقیم شغل بیافریند! داستان اما از اینجا جالب توجه میشود: ایشان بعد از همه این خدمات و در اثر دریافت قبض آب بهای ویلای مسکونی متوجه ثبت مبلغی سنگین می شود تا جایی که میگوید: با خودم واگویه میکردم که سازمان مربوطه حتما محل سکنای مرا با کارواش اشتباه گرفته! اما در پی مراجعه به متولیان امر متوجه میشود که هیچ اشتباهی پیش نیامده، بلکه سازمان ذیربط نوع مصرف واحد مسکونیاش را غیر محلی! ثبت کرده.
به همین سادگی کسی که در موضوع توسعه شهرشان تاثیر داشته و برای برخی همشهریان شغل ایجاد کرده و … را با عنوان غیرمحلی نقره داغ فرمودهاند!
حالا به اطراف خودمان نگاه کنیم، شهری و منطقهای پذیرای همه. همگانی که به واسطه اشتغال در حوزههای مختلف به کسب ثروت مشغولند؛ همان ثروتی که معمولا به خارج از استان گسیل میشود تا به توسعه بسیاری شهر و شهرک و روستا منجر شود، در اهوازی که فرقی میان بومی و غیر بومی اش نمیگذارد! که حتی و معمولا غیر بومیانش وضع بهتری دارند.
جالب آنکه برخیشان پس چند سال و حتی کمتر از سالی زیستن در این شهر، فیلشان هوس سوار شدن بر مسند و مرکب شورایش را می کند! و البته گاه به توسط معجزتی عضو شورای شهرش میشوند، شهری که احتمالا نام مناطق و خیابانهایش را به درستی و تمامی نمیدانند!
در آن شهر شمالی حتی سرمایه گذاری و اشتغالزایی به کسب عنوان بومی و محلی منتهی نشده که حتی آب بهای مصرفی مردم متفاوت محاسبه می شود، آنوقت در این گوشه جنوب برای کشف و شناخت صبغه و سابقه نمایندگان و منتخبین نمایندگان باید به سراغ دوستان کویری و غیر کویری رفت! از آنکه مردمان محلی در اثر معجزههایی عجیب نمایندگان خود را نمی شناسد!
این همه تناقض، پارادوکس و شطح از نقطهای به نقطهای؛ آدمی را ناگزیر به یاد شطحیات عرفای قدیم میاندازد، خاصه که اهواز گویی شبیه همان جایی است که بایزید در شطحیات خود نشانی داده.
نقل است که گفت: « به صحرا شدم، عشق باریده بود و زمین تر شده بود؛ چنانکه پای به برف فرو شود، به عشق فرو میشد» و اهواز همانی است که روزگاری کارونش را به زایندگی امر فرمودند و حالا شهرش را! که رندی فرمود به اهواز شدم و صندوقهای چوبی از آسمان میبارید و زمین چنان که افتد و دانی سراپا تعرفههای سوخته بود.
این روایت ادامه خواهد داشت، اغم نان اگر بگذارد!