شوشان - دکتر لفته منصوری :
در سفر پنجساعته به روستاهای شرق ویس که به میمنت آغاز فصل خاطرهانگیز و پرشور درو انجامشده است. نه برای تفرج و تفریحی آنگونه که شهریان خسته از ملالت تکرار، آرزو میکنند؛ و نه حتی برای خاطرهنگاری رمانتیزهی روستایی از گذشتهی حسرتزای خود که دریغا جز نشانههای بیرمقی از آن باقی نمانده است. بلکه برای من جستجوگرِ «مسئلههای» جامعهشناسی، روستا یک امر در حال اضمحلال است. در حال استحاله با شهر بر اساس تابعیتی صریح و تندوتیز که برنامههای توسعهی روستایی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی رقمزدهاند. آری میگویم «برنامهها» و نمیگویم «تغییر اقلیم»، «خشکسالی»، «سیل» و «گردوخاک» که آنان خود را تبرئه کنند و خدا را متهم سازند؛ آنگونه که بلایای طبیعی نامیدندش! چنانکه او گفت: «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[۱]
در کشور ایران مانند بسیاری از کشورهای درحالتوسعه در برخورد با مسائل روستایی بیشتر به اقدامات عمرانی و معماری فضایی روستایی با طرحهای ساماندهی فضا و سکونتگاههای روستایی، طرح هادی روستایی، بهسازی روستاهای نمونه، بهسازی بافت باارزش روستایی، تملک و واگذاری زمینهای روستایی، صدور اسناد مالکیت اماکن روستایی، ارائه خدمات فنی صدور پروانه ساختمانی روستایی و سایر فعالیتهای عمرانی دستزدهاند. این رویکرد اقتصادی – سیاسی به روستا، بهمثابه یک واحد اقتصادی و امری تابع شهر، نهتنها نتوانسته نقش قابلتوجهی در کاهش مهاجرت روستایی داشته باشد که روزبهروز آن را تشدید کرده است.
این است که زندگی روستایی، بهمثابه شکلی از حیات اجتماعی و فرهنگی که ارزشی فینفسه داشته باشد، هنوز در گفتمان مطالعات روستایی تعریفنشده است. برنامههای موجود هم درنهایت به سمت شهری کردن و هماهنگ کردن روستا با موازین شهری بوده است. درنتیجه، مشکلات روستایی همچنان تداوم دارند.
آری، مطالعاتی که روستا را به روش پیمایش و از طریق واسطههای پرسشگر از دور مشاهده کرده است و شوربختانه مطالعات کیفی عمیقی در این زمینه نداریم. درنتیجه محققان شهرنشین از دور دربارهی روستا به نظریهپردازی پرداختند. در این میان جز تکنگاریهای (مونوگرافی) جلال آل احمد در دههی ۱۳۳۰ که در اورازان (۱۳۳۳)؛ تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷) و خارک، دُّر یتیم خلیجفارس (۱۳۳۹)؛ تجلییافته که نخستین رویاروی عمیق با امر روستایی بودند و نیز تلاشهای برخی از بازماندگان نسل اول پژوهشگران روستایی دههی ۱۳۴۰، مانند صفینژاد، طالب و موریو انو در آثاری نظیر دهکده ساعتلو، موریو انو (۱۳۴۵)؛ دهِ طالبآباد، جواد صفینژاد (۱۳۴۵)؛ میکائیلآباد، مهدی طالب (۱۳۴۶)؛ ابراهیمآباد، موریو انو و مهدی طالب (۱۳۴۶)؛ بنه، جواد صفینژاد (۱۳۵۱)؛ شاید تنها کسانی بودند که هم تجربه عمیقی از روستا داشتهاند و نیز همچنان مدافع امر روستایی، بهمثابه امری فینفسه ارزشمند تلقی گردند. فارغ از این سنت محدود (که بیشتر در مونوگرافیها تجلی پیداکرده است) بدنهی اکثریت جامعهشناسی ایران، پدیدهی شهری و شهر زده است که به روستا توجهی ندارد.
هویت و شخصیت روستا زمانی معنا و قدرت پیدا میکند که در مقابل هویت شهری حرفی برای گفتن داشته باشد و بتواند خود را در کنار هویت شهری تعریف کند، نه اینکه در هویت شهری ترکیبشده و استحاله گردد.
هویت و شخصیت روستا از طریق عزتنفس، خود ارزشمندی روستاییان، اعتمادبهنفس، داشتن اصالت و ایمان، اجتماع توانمند و نوآور، وجود کسبوکار پایدار و حلال در عین کارآفرینی، تحقق عدالت توزیعی و امنیت اجتماعی، تعالی فرهنگ و اخلاق روستایی، گسترش آموزشهای کاربردی و مهارتهای زندگی روستایی، همافزایی با طبیعت و برخورداری از محیطزیست پاک و پایدار، اجتماع روستایی آباد و ثروتمند، صادرات محصولات و خدمات فرهنگی روستایی از طریق توسعهی گردشگری و فناوری ارتباطات تحقق مییابد.
خدا روستا را
بشر شهر را
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند![۲]
روز پنجشنبه ۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۱