در شاهنامه فردوسی ما با مولفههای فرهنگ ملی ایرانیان آشنا میشویم. در این فرهنگ داد ستوده و بیداد نکوهیده است؛ این ویژگی آنقدر پذیرفته و در فرهنگ ایرانی نهادینه شده که حتی آنها که خود اهل بیداد بودهاند در زبان و در آشکارا از داد و دادگری گفتهاند. داد در باور ایرانی همان عدل الهی در فرهنگ اسلامی است که به فرموده امام علی(ع) قرار گرفتن هرچیز و هرکس در جای خود است.
فردوسی بهترین و برترین پادشاهان را آنانی میداند که به داد کوشیدهاند. به باور ایرانیان اگر پادشاهی بزرگ از راه داد منحرف بشود فره ایزدی هم از او گرفته میشود. آغاز و فرجام کار پادشاهی بزرگ چون جمشید که به داد جهان را آباد کرد و به خودستایی و ناسپاسی، که نوعی بیداد است، انجامید، باعث شد فرهایزدی از او دور شود، نمونه روشنی از این گزاره است: چن این گفته شد فرّ یزدان ازوی/بگشت و جهان شد پر از گفتوگوی.
در نگاه فردوسی نژاده بودن و اصالت مهم است ولی فرّهایزدی نتیجه کردار دادگرانه است آنگونه که در داستان فریدون میگوید: به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی.
فردوسی بر این باور است که دادگری از اندیشه و درون انسان سرچشمه میگیرد و نتایج آن در جامعه آشکار میشود آنگونه که در داستان هوشنگ گفته است:
بگشت از برش چرخ سالی چهل/ پر از هوش مغز و پر از داد دل/ وزان پس جهان یکسر آباد کرد/ همه روی گیتی پر از داد کرد. اگر دادگری در اندیشه و در دل کسی نباشد نمیتواند در جهان دادگر باشد. در فرهنگ و اندیشه دینیِ فردوسی سخن گفتن در جای خود و اندازه نگاهداشتن سخن، مصداق دیگری از داد است. در دیباچه شاهنامه میخوانیم: خرد بهتر از هرچه ایزدت داد/ ستایش خرد را به، از راه داد.به باور ایرانیان باستان و نیز در اندیشه ایرانی و اسلامی اگر پادشاهی به بیداد روی بیاورد فسادِ بیداد او جامعه را تباه میکند این آموزه در داستان بهرام گور چنین آمده است:
چو بیدادگر شد جهاندارشاه/ ز گردون نتابد ببایست ماه/ به پستانهادر، شود شیر خشک/نبوید به نافهدرون، نیز مشک/ زنا و ریا آشکارا شود/ دل نرم چون سنگ خارا شود/ به دشتاندرون گرگ مردم خورد/خردمند بگریزد از بیخرد/شود خایه در زیر مرغان تباه/ هر آنگه که بیدادگر گشت شاه.
در کارگاه هفتگی شاهنامه افزون بر دانستههایی در شناخت شاهنامه و شخصیت فردوسی بخشهایی از شاهنامه فردوسی خوانده و شرح میشود.