شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۶۷۱
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۳
شوشان ـ جعفر دیناروند :

فرهنگ در جامعه ی انسانی دارای جایگاه ویژه ای است.تاثیر آن بر سبک زندگی چنان است که برخی زندگی رابدون فرهنگ امکان پذیر نمی دانند.در این رابطه،معنای فرهنگ نیز مهم است.بسیاری آن را با ابعادی وسیع تعریف می کنند و گروهی نیز از واژه هایی با معنا استفاده می کنند.گاه آن را با سایر کلمه های مشابه اشتباه می گیرند و به طور مثال، فرهنگ را تربیت یا رفتار بر می شمارند.
گرچه در فرهنگ،تربیت و رفتار جای دارند اما همه ی فرهنگ را شامل نمی شوند.فرهنگ بر ای هر ملتی دارای اشکال مختلفی است که می تواند تحت تاثیر عوامل بسیاری متغیر گردد.
به طور مثال،فرهنگ مناطق سردسیر نمی تواند مانند مناطق گرمسیر باشد.اگر این را بپذیریم که انسان انتخابگر و سازنده ی فرهنگ است آنگاه خواهیم پذیرفت که این انتخاب و سازندگی نیز در مواردی از دست انسان خارج است.
برای روشن شدن مسئله می توان از مثال لباس که نشان دهنده ی نمادی از فرهنگ است استفاده نمود.لباس مناطق سردسیر حتی از نظر رنگ نیز نمی تواند مانند مناطق گرم و سوزان باشد و در مواردی نیز میان دشت نشینان و کوه نشینان در این نماد تفاوت های فاحشی وجود دارد.
بنابراین،فرهنگ نوع زندگی آدمی را ترسیم می کند.در خوردن و خوابیدن،در سنت و مراسم،در پوشش و خانه سازی و در نهایت در کل نظام زندگی قابل تاثیر بوده و می تواند متغیر گردد.فرهنگ در چنین وضعیتی می تواند پیشرفت یا عقب ماندگی جوامع را شکل دهد.این واقعیت که فرهنگ می تواند تاثیر پیشرفتگرایانه ی وسیعی را داشته باشد، ما را بر آن می دارد تا موضوع نقد را نیز در همین وضعیت مورد تحلیل قرار دهیم و البته از این واقعیت نیز غافل نباشیم که فرهنگ می تواند عقب ماندگی به وجود آورد.
بنابراین، اشکالی از موضوع نقد می توانند در دو تصور ما قرار گیرند.پیشرفت یا عقب ماندگی که هر دو قابل تصورند.
اگر فرهنگ را انسان ها می سازند که واقعیت نیز همین است،به دلیل نیازی است که به آن دارد.زندگی اجتماعی، بزرگ ترین دلیل برای ایجاد فرهنگ های مشترک است.تمام انسان های مناطق کره ی زمین فرهنگ را برای اشتراک می خواهند تا بدین شکل قادر باشند تا بهزیستی را پیاده کنند.فرهنگ متضاد قادر نیست که مجموعه ای را در کنار هم قرار دهد.
با این حال،نقد را باید در درون فرهنگ خاص بررسی کرد.اشکال مختلف آن یعنی فعالیت نقد کردن، نقدپذیری، نقد گریزی و نقد ستیزی می توانند در فرهنگ شناسی مورد تامل باشند و با درایت و دقتی که می توان در عناصر فرهنگ به کار برد، آن ها را با انواع شکل های نقدی،متوازن ساخت.
یافتن زیر بناهای فرهنگی برای اشکال نقدی امری مهم خواهد بود.فرهنگ به عنوان یک حقیقت و نقد به عنوان یک نیاز دارای روابطی مستقیم و گاه غیر قابل گسستن هستند.
در فعالیت نقد کردن، فرهنگ می تواند به دو شکل مداخله نماید.در بهترین شکل، مشوق آن و تحریک کننده ی افراد برای ایجاد فضای بررسی های درونی و برونی جامعه و در بدترین شکل، مانعی بزرگ برای به حرکت انداختن آن باشد.بنابراین می توان فرهنگ را با توجه به وسعت آن برای این فعالیت به دو شکل متضاد یافت.
وقتی فرهنگی در تقابل با سایر فرهنگ ها خود را می یابد یا با قصد و عمد ایجاد می کند،زمینه ی نقد فراهم می شود تا بدین شکل به فرهنگ افزایی برسد.
فرهنگ بسته در این رابطه نقشی متضاد دارد.انواعی از فرهنگ های سنتی و بسته این چنین هستند که جز خود،کسی را نمی یابند و جز فرهنگ خودی،همه را اشتباه ترسیم می کنند.انباشت فرهنگی که راهی برای توسعه ی فرهنگی است زمانی رخ می دهد که یک فرهنگ،راهی باز برای تبادل فرهنگی داشته و بدین شکل،نقدپذیری را در درون خود جای دهد تا راه های پیشرفت را کشف نماید.عکس این قضیه نیز صادق است.فرهنگ دگم و محدود به سنت های قدیمی و گذشتگان مقدس،در فکر افزایش انباشته ها نیست زیرا داشته های خود را قوی تر و کامل تر ترسیم می نماید بنابراین، در ارتباط با سایر فرهنگ ها خود را بی نیاز می یابد و حتی ترس از این قضیه را منعکس می کند.در چنین شکلی،نقد فرهنگ خودی جایی ندارد کمااینکه صحبت از جنبه های مثبت فرهنگ های دیگر نیز ایجاد نمی شود.این شکل از توسعه ی نقد یا توقف آن،در موضوع های دیگری غیر از فرهنگ نیز متسری است.در علوم پیشرفته و مسلط بر جهان از روش هایی استفاده می کنند که گویی نیازی به آن ها ندارند.
در نقدپذیری نیز فرهنگ می تواند قدرت تحمل را کاهش یا افزایش دهد.کسانی می توانند نقدپذیر باشند که یافتن ضعف خودی را حقیقتی درست در نظر گیرند و بر این اساس، این باور که می توان از طریق دیگران نقاط مثبت را یافت و نیز می توان به حرف دیگران گوش داد،شاید دارای حسناتی باشند،در خود جذب می نمایند.
در فرهنگ های توسعه طلب و تغییر خواه، رابطه با سایر فرهنگ ها و نشستن ها و تشکیل جلسه دادن ها اصلی برای نقد پذیری می گردد.اینکه در فرهنگ خودی غذا خوردن با دست چگونه است و چرا

در سایر فرهنگ ها از قاشق استفاده می کنند، تا سال های سال بدون گوش شنوا بود.در فرهنگ های سنتی هر آنچه که انجام می گیرد درست  و آنکه غلط، طرف هایی است که در مقابل ما قرار دارند بنابراین نه به صورت فردی و نه جمعی زمینه ی نقدپذیری ایجاد نمی گردد.
نقدپذیری زمانی ایجاد می شود که عناصر تشکیل دهنده ی یک فرهنگ دارای نرمش و تغییر باشند.دگم بودن و سخت افزاری نگریستن به درون فرهنگ ها نمی تواند نقدپذیری یک فرهنگ را شکل دهد.
واقعیتی که در میان فرهنگ های ساکن وجود دارد همین قضیه است که نمی توانند یا نمی خواهند،نقدپذیری را فعال نمایند.
نقدپذیری فرهنگی در دو شکل فردی و جمعی راهی برای پیشرفت و توسعه است.انواعی از تبادل های فرهنگی از طریق نقدپذیری ایجاد می شوند.
میان نوع فرهگ و نقد گریزی هم رابطه است.اگر آن را فردی بنامیم، آنچه بر رفتار فرهنگی فرد مسلط است، عاملی در این قضیه محسوب می شود.به طور مثال، وقتی فردی در درون خود به این باور رسیده  که فرهنگ درونی او غیر قابل اشتباه است، بنابراین ضمن اینکه انسان باسوادی است یا از نظر علمی دارای بینش های دانشی است اما به اشکال مختلف از نقدپذیری می گریزد و مودبانه آن را کنار می زند.فرهنگی که بر او مسلط است مانع بزرگی در نقدگریزی می شود.
انوع انسان های سنت گرا این چنین هستند.آن ها در بحث های معمولی، نقد کردن را قبول دارند اما برای نفوذ آن بر پیکره ی فرهنگی خود، گریزان می شوند.برای آن ها، نقد گریزی به معنای غلط بودن این فعالیت نیست بلکه نوعی پذیرش درست از خودی هاست بنابراین می توان نقد گریزی را پاسخی به درون خود نامید.
در فرهنگ نیز مجموعه ای از دانسته ها مداخله گر هستند.نقد گریزی فرهنگ نیز همیشه در میان جامعه ای است که خود را برتر یافته می یابد.انواعی از رفتارهای مقابل با فرهنگ های دیگری را با احترام و عدم حمله پیگیری می کنند اما از نقد فرهنگ خود که ممکن است دارای بدی های باشد یا نواقصی در درون خویش پرورش داده باشد،گریزان هستند.فرهنگ خودی برای او به اندازه ای محترم است که رنگ و بوی مقدس به خود می گیرد.باید فرهنگ گریزی را نیز فعالیتی حساب شده دانست که مولفه های فرهنگی،می کوشند تا، به شکل های مختلفی میان باور کنندگان آن ایجاد کنند.
در شکل چهارم نقد، موضوع نقدستیزی نیز امر مهمی است.فرد گرایی یا جمع گرایی آن هر دو قابل تصورند.فردی که خود را با فرهنگ می شمارد و به طور مستمر دیگران را ناقص یا دارای عیوب برمی شمارد،هر نوع حرکت فرهنگی فردی را برای خود با خشونت پاسخ می دهد.درگیری با دیگران و انواع تهمت ها مبنی بر انحراف را با نوشتن های متعدد یا فریادهای عصبانی گونه دنبال می کند.هر حرکتی از سوی فرهنگ ها را نوعی دشمنی قلمداد می کند که هدفش از بین بردن فرهنگ اوست بنابراین تصور حمله قبل از تهاجم را در سر می پروراند و اقدام خود را نوعی دفاع معرفی می کند.
نقد ستیزی در چنین وضعیتی، رنگی متعصبانه دارد و خود را کامل و دیگران را ناقص در نظر می گیرد.او اجازه اشاعه ی فرهنگ دیگری را نمی دهد و اگر روی داد، با انواع روش های خشونت طلب، پاسخ می دهد.
در فرهنگ جمعی نیز، وضعییت به همین منوال است.تهاجم فرهنگی یا هجمه ی فرهنگی برای از بین بردن پایه های فرهنگ خودی، تصوری است که فرهنگ نقدستیز داراست.این فرهنگ،ماندگاری خود را مفید تر می یابد و شاید بدین شکل، فرادی
 سود جوی، پشت قضیه باشند اما سوای از این تصور،شکل فرهنگ طوری است که نمی تواند نقد را بپذیرد و هر نقدی را که فرهنگ های دیگران مطرح می کنند، با انواعی از روش ها پاسخ می دهد که معمولی ترین آن ها،حمله های تلافی جویانه است.آن ها در این حمله ها از انواع کلمه های نامناسب استفاده می کنند و فرهنگ مقابل را تهی می نمایند.
استفاده از واژه هایی مانند فساد اخلاقی، انحراف جنسی،ضد بشری و انسانی را مدام مطرح می کنند.وقتی وضعیت فرهنگ مقابل را چنین ترسیم می کنند اجازه ی نقد به آن را نیز از آن می گیرند.
نقدستیزان فرهنگی حتی یک مورد از وجود نکته مثبت در فرهنگ مقابل را تصور نمی نمایند.باید پذیرفت که فرهنگ مسلط بر کشورهاست که می تواند نقد را جاری،نقدپذیر را تولید، نقدگریزی را طرد و نقدستیزی را محکوم نماید.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار