شوشان - ابوالفضل بابادی شوراب :
مقایسه برخورد متفاوت دولت و افکار عمومی جامعه ایرانی نسبت به فاجعه متروپل آبادان در برابر فاجعه پلاسکوی تهران، موجب رنجش خاطر مردم خوزستان شد.
درست است که، در هنگامه ای که خوزستان و آبادان به همبستگی ملی نیاز دارد، کارناوال های شادی برگزار می شود و بوسه ی نوید محمدزاده و همچنین سخنرانی ترانه علیدوستی درباره مبارزه مدنی(احتمالا سال هاست که سلاح مبارزه این مبارز مدنی قدیمی، رژلب، سوتین، مینی ژوب، لباس شب و…بوده است!)گویای اراده ای برای تلاش جهت گسست ملی نسبت به بی اهمیت نشان دادن چنین فاجعه ای است، اما دلیل ندارد ما مفت و مجانی ایرانی بودن مان و هزاران سال تاریخ مشترک مان را کنار بگذاریم و شعار "من فقط خوزستانی ام” را سر دهیم.
فرصت طلبان جغرافیامحور که شعار من فقط خوزستانی ام را باز نشر می کنند، روی سکه دیگر بازیگران بی هویت عرصه ی جهانی سازی جهت ملی زدایی و ایرانی زدایی از ما هستند، بازیگرانی با ایدئولوژی های متفاوت اما با یک هدف، فراری دادن ما از هویت ملی و ارزش های تاریخی مان.
اگر چه شاید "من فقط خوزستانی ام” را نتوان شعاری تجزیه طلبانه خطاب کرد، اما بی تعارف این شعار در تقابل با ایرانیت ما قرار دارد و شاید بتوان گفت کارکردی خطرناک تر و فاجعه بارتر از تفکرات تجزیه طلبی و قومی دارد، چرا که تفکرات قومی و تجزیه طلبانه در خوزستان هیچ گاه جایگاهی نداشته و ندارند و نمی توانند اقوام را علیه ایرانیت شان بشورانند، اما هویت جغرافیایی از مشروعیت حداکثری اجتماعی در میان آحاد خوزستانی برخوردار می باشد.
شعار "من فقط خوزستانی ام” اگر چه تجزیه طلبانه نیست، اما بیانگر موج سواری برخی بر دلخوری واقعی بخش قابل توجهی از مردم خوزستان و انکار دولت_ملت در ایران است، با توجه به چربیدن تعلقات جغرافیایی و استانی بر قومی، تقویت این نگاه می تواند شکاف خوزستان با بقیه کشور را پر رنگ نماید، شکافی که کاملا از بی توجهی و رفتار تبعیض گانه دولت های گذشته و رسانه ملی در حل و بیان چالش های ملی و استانی خوزستان ناشی می شود.
با همه مسائل، خوزستان، تاریخ و رودخانه تمدن سازش، کارون، پاره تن ایران و جزئی جدایی ناپذیر از آن هستند و امیدواریم مسئولین، تصمیم گیران و تصمیم سازان در بخش های مختلف کشور، توجه ویژه ای به قسمت جنوب غربی ایران خصوصا خوزستان داشته باشند، تا هیچ اراده ای نتواند ایران زیبای مان، را زشت و بی رنگ کند.