شوشان - محمد بقالان :
عشق تو *کوئید* ۱۹من بیمار
من عاشق *برکت* توام لاکردار
دیدار شما مرا کفایت باشد
گورِ پدرِ واکسنِ *مخبر* ۱۰۰بار
استاد حسن خیاطان شاعری ست که نمی شود از کنار شعرش بی تفاوت گذشت اگرچه خود او درباره جایگاه شعرش بی تفاوت است. و باتوجه به اینکه در نوجوانی یک بار مقام اول کشوری را در رشته شعربه خود اختصاص داده وحالا هم اشعار طنزش پهلوبه شعر بزرگان و نامداران این رشته شعر می زنند! اما افسوس که هیچگاه شعر را جدی نگرفته و همیشه به صورت تفننی ابیاتی را بصورت بداهه می سراید
ملاحظه بفرمایید:
رودکی خوابیده در پیراهنت
بوی جوی مولیان در دامنت
ریگ آموی و درشی های او
پرنیانی گردِ بارویِ تنت
تعابیر شفاف و زنده تصاویر پویاو اثر گذار! با تلمیحی دلنشین، وقابل فهم برای همه گروه های سنی و برای هر سطح سواد و آگاهی...ونیز قابل درک برای همه میباشد...
درجایی دیگر می سراید
... یک عمراگر به ما اگر تو فلفل بزنی
در جام وطن زهره هلاهل بزنی
آن روز که نوبت شما در
گذرد
باید بنشینی به سرت گل بزنی
شعر خیاطان شعریست پرمحتوا، با زبانی فاخر و دلنشین برای افراد مبتدی
قابل درک ونیز برای اهل فن قابل قبول میباشد...
خصوصاٌدر این برحه که شعر به مسیرهای پرپیچ و خم بیهدفی سیر میکند شعر خیاطان علیرغم اینکه جدی گرفته نشده اما ازبسیاری ازاشعارجدی حضرات ...پرمغزتر و ماندگار ترخواهد بود
طنز خیاطان مملو از نکات فلسفی وعرفانی ست
بازبانی فاخر و قابل تامل:
ای کاش خدا ۱۲ دختر داشت
یا حداقل چارقَدی بر سر داشت
از حال زنان اگر کمی آگه بود
شاید نگهی کمی برابر تر داشت
یکی از کارهای کم نظیر و یا در ست تر بگویم بی نظیرِ او شعر طنزی ست که دست به دست می شود ولی بعلت اینکه از نوعِ طنز قبیح است! از نوشتن ان صرفنظر میکنم اما ای کاش میشد از هجویات و هزلیات خیاطان دراین مقوله نمونههایی بیاوریم تا ایرج میرزای معاصر را بهتر معرفی کرده باشیم ای کاش! وافسوس!
ولی متاسفانه بخاطرِعفت کلام معذوریم
و می پردازیم به شعری از حامدِ میثاقی مکوند ،که در وصف خیاطان سروده:
دریای بداهه ئی و گوهر داری
آتشکده ی شعری و اخگر داری
هر لحظه به دنبال شما می گردند
دست از سرِ واژه ها اگر برداری
ازخصوصیات بارز خیاطان در بداهه سرائی و حاضر جوابی اش،باید عرض کنم
دیروز در حالی که با چند تن ازدوستان شاعرهمزمان درحال مشاعر بود، پاسخ حامد میساقی راچنین داد:
واژه ها را خواستگاری کرده ام
باغِشان را آبیاری کرده ام
بعد با عشقی بدون انتها
عمر خود را بچه داری کرده ام
به بداهه ئی که در پاسخ میثاقی سروده دقت فرمایید ضمن اینکه پاسخ رباعی او را داد یک مطلب تازه را هم برای مخاطبین در رباعی گنجانده
که موضوع اولین کلمه رباعی که همان واژه است که بصورت استعاره کلام
محبوب آسمانی را آورده حال یک بارِدیگر ازاین زاویه بشعر توجه کنیدو آنرا مورد بررسی قرار دهید متوجه می شوید کل واژه های شعرش همه استعاره بوده و تصاویر دارای طنز ملیح و رندانه خیاطان قراردارند...
در همین حال در زاویه دیگر و جبهه ای دیگر با کیماسی و قدرت الله حسینی در حال مشاعره بودکه همزمان شعری از استادخواجوی درصحنه بداهه نقش بست!
ایرج خواجوی:
گاهی کلمه نشانی از انسان است
در آن خبراز حکایتی پنهان است
شاید که دراین میانه رازی باشد
انسان که هم قافیه با زندان است
و خیاطان درجا پاسخ داد:
ما با کلمه همیشه عاشق شده ایم
هرچند که رسوای خلایق شده ایم
آنقدر زٍ داغ واژه ها سوخته ایم
تا درچمن خداشقایق شده ایم
علیرغم اینکه بداهه است وصرف نظرازاینکه از همه سو پیام میگیرد و پاسخ میدهد...هیچ کدام از سروده هایش خالی از ضرورت های شعری و فاقد صنایع ادبی نیست رباعی ی بالا ضمن اینکه
پاسخ شعرقوی استاد ایرج خواجوی ست، دارای
پیام فلسفی وتصاویرِ بکر وتعابیرِتازه ازقبیل سوختن از داغ واژه ها...و عاشق شدن با (کلمه)که
اولین چیزیست که خدا خلق کرد..........
وشقایق شدن در چمن خدا...رابطه معنایی عمیق انها در بافت کل رباعی رعایت شده و ضربه نهایی که لازمه هر رباعی و از ویژگیهای خاص رباعیست هم درمصرع آخر زده شده
در زاویه یی دیگر همزمان به پاسخگویی کیماسی و قدرت لله حسینی میپردازد
من مخلص قدرتم رفیقی خَفَن است
از طایفه نسیم و قوم گون است
پیراهن او زِ پشت چاکی دارد
محبوب ترین یوسف این انجمن است
حالا همه شعر یک طرف چاک خوردن پیراهن و زیبایی یوسف را وقتی توجه کنید طنز ملیح را که جزو ذات شعر استاد خیاطان است ملاحظه خواهید فرموده و از این مهمتر در مصرع دوم به طور موجز قدرت حسینی را به بهترین نحو به مخاطب معرفی کرده از نژادقومیت وطایفه حتی نوع رفتار ورفاقت و خصوصیات خوب اخلاقی اورا به طور سهل و ساده و روان به تصویر کشیده تصویری کلیدی وفشرده...
در همین حال و هوابودیم
که رباعی زیر را استاد عبدالله نورزاده فرستاد:
چون کعبه طواف تو مقرر باشد
بر گردِ رخت هلالِ احمر باشد
هر کس که بجز تو بشود فرمانده
دانم به یقین لایقِ کیفر باشد
وپاسخ حسن خیاطان:
*ما زائر مرقد امامت هستیم*
*دلداده آیات عظامت هستیم*
*یک روز ، بیا ، بگیر ، بردار! بکُش*
*ما منتظر حسن ختامت هستیم*
بی وقفه شعردکترقاسم زمانی: ظاهرشد:
من در این واقعه بی تقصیرم
آنچنانی که، ز جان هم سیرم
به تو از دور، پیامی دارم
شیرم، افسوس که در زنجرم
مشغول خواندن بودیم که خیاطان چنین پاسخ داد:
*تو سرخ ترین گلِ بهارِ چمنی*
*خوش رنگ ترین قناریِ انجمنی*
*چشمانِ شما هوای کارون دارد*
*تو ماهیِ زنده رودِکارون منی*
ناگهان شعربداهه یی بی نام باردیف *لب وبوسه* به اشتراک گذاشته شدکه با خشم رضاحیاتی گفت:
*من خسته ی شعرهای عشقت هستم*
*دل را به مسائل رباعی بستم*
*هی بوسه و لب میان اینجا کافیست*
*ای آنکه بهانه میدهی بردستم...*
جواب بوسه حیاتی را نیز استاد خیاطان چنین داد:
*می بوسمت آنچنان که مجنون ، لیلی*
*دارم به تو بیشتر از این ها میلی*
*از دوری تو عزیز قندم افتاد*
*لب های تو شکّرند ، خیلی خیلی*
ولی با تمام مشغله و سرعت پیامهای ارسالی که بنوعی محاصره اش کرده بودند هیچ احساس خستگی ودشواری نکرده و در پاسخ شعرزیرکه از بانویِ بداهه سرایِ معرف خانم معصومه خرم پور::
بیاوّ سینه از کژدم رها کن
بساط آدم و حوا به پا کن
بقول حضرت شاعرکه فرمود
"نگاه زیر چشمی هم به ما کن"
بی وقفه خیاطان گفت:
*تو را در خویشتن من گُم نمودم*
*دلم رامزرع گندم نمودم*
*درون سینه ام حوا نشسته*
*دلم راخانه کژدم نمودم*
هنوز پاسخ بانو خرم پور را نخوانده بودیم که بانوی هنرمندوشاعرمعروف خانم پروین اسحاقی از انجمن صائب اصفهان بداهه ی زیررا ارسال کرد:
در دفتر عشق،چون سرودی بامن
چون چشمه ی پرخروشِ رودی با من
بین همه گل های قشنگِ دنیا
خوشبوی تر از شمیمِ عودی با من
استادخیاطان:درجابه بانو اسحاقی چنین پاسخ داد:
*ز ما بردند هر بود و نبودی*
*ندارد کشته ما یادبودی*
*شما در اصفهان حالت چه خوب است*
*تو با کارون من ، زاینده رودی
دنیائی حرف در مصرع چهارم با استعاره گنجانده
است وبابهترین نحوضربه
را وارد کرده درود....
*توبا کارونِ من زاینده رودی*
درهمین اثنأ که به بداهه ی استاد اسدی واستاد بختیاری پاسخ میداد بداهه ئی از شیخ طناز گروه رسید:
شیخ محمدجعفری:
هیهات دگر فکر خریدن باشم ...
در فکر برنج ونان و روغن باشم...
با وضع وجود آمده در کشورمان...
باید که فقط فکر چریدن باشم...
و اما، پاسخ خیاطان:
*ز ما زور خریدن را گرفتند*
*همه شوق پریدن را گرفتند*
*علف چون آخرین ماوای ما بود*
*ز ما حق چریدن را گرفتند*
پس ازپاسخ دادن بشیح فل بداههه شعرظهرابزاده
که ازپیشکسوتان انجمن
قیصرامین پورگتوندهست
با تبِ بوسه های شاعرانه ظاهرشد:
مهران ظهرابزاده ::
قرار خود به امشب می گذاریم
کمی یخ روی این تب می گذاریم
بجای شعر کارون فی البداهه
خروش بوسه بر لب میگذاریم
وخیاطان چنین سرود:
*ما را لبی از شراب نابت ، کافی ست*
*یک غمزه از آن چشم خرابت ، کافی ست*
*لطف تو اگر نمی شود شامل ما*
*اخم ملسی از آن عتابت ، کافی ست*
در همین گیرو دار بنده دوبیتی زیررا برایش ارسال کردم محمد بقالان:
(کسی که یک نظر روی تو دیده)
میان سینه عکست را کشیده
تمام عمر مجنون تو گشته
دل از لیلای عصرخود پریده..
در لحظه بطور زنجیره ئی هم پاسخ دوستان را داد و هم در پاسخ بنده نوشت:
*خدا از ما مَقاتِل را نگیرد*
*وتوضیح المسائل را نگیرد*
*دعا کن حضرت بقال فردا*
*رییسی این فلافل را نگیرد*
عرض کردم طنز چاشنی شعرخیاطان است! او در حالیکه با بداهه سرایی سریع پاسخگوئی مکرر شعرا درانجمن خروش کارون ادامه می دادند...
بنده مطلب را به پایان برده واز هموندان و مخاطبین، پوزش می طلبم
تابستان۱۴۰۱