شوشان - دکتر غلامرضا جعفری :
این روزها به تابلوهای تبلیغاتی توجه کنید، تابلوهایی در معرفی واحدهای مختلف آموزشی، از مهدکودک گرفته تا لب پرتگاهی به نام دانشگاه!
در همه این تابلوها امر مشترکی تکرار شده؛ اینکه ما از بچههای شما مشتی ابن سینا و انیشتین و حتی کاشف الکل میسازیم! بچهها را بیاورید و با اطمینان خاطری مطلق، گروهی نخبه درجه یک و تعدادی کاشف میخ و مریخ و حاملان اسرار مگو! تحویل بگیرید.
ما البته نه برای ثبت نام بلکه برای آشنایی با فضایی تا این حد نخبه ساز و بر حسب وظیفه و کنجکاوی قبیله قلم به درون یکی از تابلوها سرکی کشیدیم تا ببینیم در جمع و زمانهای به عادت نخبه کش! راز تولید انبوه نخبه در این مدارس چیست؟
رفتیم و آهسته از بچههایی که در مدرسه مشغول بودند سراغ متولیان مدرسه و دبیرستان و …را گرفتیم، از فرصت استفاده کرده و پرسیدیم که: بچهها لطفا بگویید آقا و خانم مدیر و دوستانش به اتفاق معلمها و سرایدار مدرسه حتی رانندگان سرویس چقدر از فیزیک پیشرفته میدانند؟ و شما چگونه به شناخت تک یاختهایها و هسته در کشاکش ذره و تقسیم اتم و منطق قدیم سقراطی و ریاضیات جدید ساخت موشک و… رسیدهاید! و چگونه است که بطریهای رازی نشان را لخت و عور در برخی میدانهای ورزشی پیدا می.کنند؟ و چگونه است که تنه و شاخ و برگ درختهای مدرسه سر از سوپر فاضل و کامل محله درمیآورند! آن هم با ترکیبی که میگویند آتش قلیان را به داغی کله نیوتن ضرب میکند!
البته ما از پیش نزد متولیان محترم رفته بودیم و از وظیفه سخت اهل قلم آگاه بودند، خاصه که مدیر و ناظم و معلم و … همگیشان میدانستند عین وظیفه مقدس آنها ما نیز وظیفهای مقدس داربم،هر چند و گاهی به گاهی این وظیفه سخت ما را در برابر بچه فضولی از راسته پرروها! قرار میدهد، و بیچاره بچهای که زیادی پر رو باشد و چیزهایی بپرسد… مثل اینکه آقا چرا کسی جلوی این درختها را نمیگیرد؟ همینها که برخی مدیران محترم میگویند بدون مجوز به زغال تغییر ماهیت دادهاند؟ و یا این هوای بی در و پیکر که هر چه دلش خواست میآورد از ریزگرد تا خاکستر نیشکر و …
فقط یادمان نرود آمدهایم تا راز تولید انبوه نخبه را بفهمیم و همچنین در باره مشکلات مدارس صاحب جلال و جبروت و بانک و خط طیاره گفتگو کنیم، ریزگرد و خاکستر شکر و آلودگی نیروگاه و چاه و نفت و … بماند برای بعد!
از برخی بچهها پرسیدیم در این مدرسه چگونه تلاش بچهها را رصد میکنند؟ آیا شده از آن چوبهای معطر و خیس در آب حوض کسی استفاده کند و مثلا معلمی انگشت شاگردش را لای چوب تر یگذارد؟!
اصلا آیا کسی از آن چوبهای افتاده که انگار محض رضای خنده ردیف شدهاند به جایی، کجایی و یا کسی شکایت کرده؟
یکیشان شکرخندهای کرد و گفت از کدام چوب میگویید؟ اصلا مدرسه ما نه حوض دارد و نه چوب تر. البته هفتهای یک بار برنامه استخر داریم که آنجا هم کسی چوبی ندارد. تازه اگر معلمی نمره ما را کم از قاعده بدهد با مامانمان شکایت میکنیم، همین جا یک جایی هست به نام حسابداری و ما به حسابداری مدرسه میرویم و شکایت میکنیم، راهش دور هم نیست و به سرعت رسیدگی میشود!
به گمانم تا همین جا کافی است، پژوهش زیادیش هم موجبات دردسر است اما مهم تر اینکه فهمیدیم در این مدارس نخبهساز دادگاهی هست به نام حسابداری، کارش هم رتق و فتق امور مربوط به نمرههای آواره است.
و فهمیدیم تولید انبوه نخبه آن هم نخبهای که میتواند چرخ را دوباره اختراع کند و حتی کوری مادام کوری را درمان کرده و برای تولید ماست پاستوریزه یک پاستور دیگر بسازد و بسیاری اکتشاف و اختراع دیگر کار هر مدرسهای نیست و دنیا در برابر سیستم آموزشی ما تا وسط وسط کمر باید خم بشود!
اما زبانهای آموزشی را داشته باشید : زبان زرگری همراه با زبان بدن با تکیه بر حرکات موزون شاطری و …
دیدهاید که نوشتهاند مدارس دوزبانه. حالا رازش را کشف کردید!