شوشان ـ صالح البوغبیش :
سال ۱۳۷۸ وقتی گروهی از ابرهای سودانی که تگرگ هم میان آن ها بود ، هواپیمایی را اجاره کردند تا آن ها را از تالاب شادگان به مناطق زاگرس برساند ؛ هواپیما نزدیکی قله دنا در کوهستان زاگرس سقوط کرد همه به جز تگرگ کشته شدند . زندگی است دیگر!
زمانی که تگرگ در بیمارستان بی در و پیکر یاسوج در حال بهبودی بود ؛ همسرش به طور غیر منتظره بر اثر مسمومیت با گاز مونو اکسید کربن جان سپرد . زندگی است دیگر!
وی وقتی پس از سقوط هواپیما به خانه اش در تالاب برگشت برای مدتی سکوت اختیار کرد زخم وحشتناکی بالای جمجمه اش به وجود آمده بود او دیگر سر کارش برنگشت ؛ خانه نشین شد و نامه ی استعفای خود را همراه اعتراض شدید الحن به مدیریت جزیره ای و بدون برنامه و فاقد آینده نگری روشن برا مدیریت صحیح آب به هیات مدیره ی سازمان آب و برق تقدیم کرد
او در نامه ی خود به موارد بسیار مهمی اشاره کرده بود که بعدها توسط پیک فاش شد ؛ نوشته بود من امروز این نامه را با حالی خسته و روانی پریشان می نویسم این که امروز شما آب را در قبضه ی خود گرفتید و جایی که دیم است را آبی کردید و آن جا که آبی است به صحرا تبدیل کردید و بابتش سود آوری می کنید یا جایی سد می سازید و دنبال ثروت اندوزی هستید و در جهت ارضای منافع خود و و کیلان به هر کاری دست می زنید الی توجه جریانات طبیعی طبیعت شما را از قهر طبیعت و غضب الهی برحذر می دارم چرا که طولی نخواهید کشید کل سرزمین این ملک را با چالش بزرگ بی بارشی و گرد و خاک سراسری مواجه خواهد ساخت همان بهتر که تالاب ها بار دیگر جان بگیرند ؛ شاهرگ آن ها را نبرید
هم چنین در نامه ی او آمده است که تالاب ها موجوداتی سبز رنگ و شبیه دریا هستند که در بطن خود هزاران گیاه ، ماهی ، پرنده ، خزنده ، حیوان و ...دارند
تالاب ها نقطه ی ثقل و تعادل کره ی زمین هستند آن ها انعطاف پذیری زیادی دارند رو به بالا رو به پایین
تالاب ها عایق سرما و گرما رفیق پاپیروس ها و یاور ابرهایند
آن ها رفتار دوستانه ای با همه دارند و می توانند ابعاد گوناگون طبیعت را ببینند آن ها نسبت به مردمی که یک بعد را فقط می بینند حس ترحم داشتند چیزهای زیاد و شگفت انگیزی برای آموزش زمینی ها به خصوص در مورد زمان داشتند.
تگرگ قول داد در نامه بعدی خود در مورد آن چیزهای شگفت انگیز بنویسد
او در نامه ی بعدیش را این گونه شروع کرد
مهم ترین چیزی که در خاور دور آموختم این بود که وقتی فردی می میرد فقط به نظر می رسد که مرده ! او در زمان گذشته خیلی هم زنده است بنابراین گریه و شیون در خاک سپاری او بسیار احمقانه است ، همه ی لحظات گذشته ، حال و آینده همیشه وجود داشته و خواهد داشت همان طور که ما می توانیم به امتداد سلسله کوه های زاگرس و امتداد رود جراحی نگاه کنیم
مردم می توانند به زمان های مختلف نگاه کنند آن ها می توانند ببینند که چطور تمامی لحظات دائمی هستند و می توانند هر لحظه را ببینند که چطور تمامی لحظات دائمی هستند و می توانند هر لحظه ای را دوست بدارند نگاه کنند لحظه ها مثل حلقه های زنجیر از پس هم می گذرند و لحظه گذشته برای همیشه گذشته ، تنها یک توهم است که ما روی زمین داریم .
او ادامه می دهد : آن نگرانی ها و دغدغه هایی که نیاکان ما در اعماق خود داشته اند امروز در دل و جان ما وجود دارد صد سال عمر مرا چنان ساخته است که می توانم صد گام بر دارم ، چشمان من به سیاهی ابرهای کومولونیمبوس خو گرفته گرفته بودند یک قرن زندگی ... چه بگویم این نامه را چگونه به پایان برسانم .
تالاب که به دقت نامه های تگرگ را مطالعه می کند با نگاه به شریان و شاهرگش جراحی ، بغض گلویش را می فشارد و با چشمانی اشک آلود می گوید این تونل تنگ و باریک و درازی که صدها سال کشش دارد من وجب به وجب، قدم به قدم آن را می شناسم .
گذشته ام و حالم اما آینده ام خیر
تحمل کرده ام ، همه را در درون خود دارم از هر چیز در این زندگی مرا به یاد این همه خاطره های شیرین که جند صباحی به کابوس دردناک تبدیل شده و امروز از آن خون زلال و پاکی که بوی گل و شهد کناری را به قلب من می رساند دیگر خبری نیست و من را با این همه گرفتاری تنها رهایم کرد مدتی است با سوء هاضمه و عارضه فشار خون دست و پنجه می زنم و این مرگ خاموش هر روز من را به مرگ محتوم نزدیک تر می کند دنیای خوب من همان خونی بود که از شاهرگم از ارتفاعات کوه های کهگیلویه و دشمن زیاری و طیبی تا مارون و جراحی زلالی بود که به من زندگی می بخشید .
با این خون جان می گرفتم و دنیا را سرار طراوت می کردم ؛ من ساخته و پرداخته ی معماری شگفت انگیز خدای بزرگ هستم که ساخته های آن جمله از روی حکمت و ظرافت و دقت است