شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۳۳۸
تاریخ انتشار: ۰۷ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۶
شوشان ـ لفته منصوری :

برخی انسان‌ها مانند رودخانه‌اند؛ آرام می‌گذرند، بی‌هیاهو سیراب می‌کنند و وقتی از میان ما می‌روند، تازه جای خالی‌شان را حس می‌کنیم. خیرگرد مهدی پور یکی از همان رودخانه‌های زلال بود؛ ساده، بی‌ادعا، اما جاری از مهربانی و صفا.
او مردی از تبار بختیاری بود، با هیبتی که گویی از دل کوهستان‌های سرسخت زاگرس برخاسته است. سبیل‌های چخماقی‌اش، پرهیبت و استوار، چونان پرچمی بر قامت مردانگی‌اش افراشته بودند. ابروهای به‌هم‌پیوسته‌اش مانند دو ابر تیره بر آسمان چهره‌اش سایه می‌افکندند، اما آن چشمان سبزِ روشن، چون دو روزنه‌ی امید در میان آن جدیت، به روشنی و شفقت می‌درخشیدند. لبخند نداشت، اما مهربانی در رفتارش موج می‌زد. مردی که در نگاه نخست، صلابت و سختی روزگار را فریاد می‌زد، اما هرکه اندکی در او دقیق می‌شد، دریایی از مهربانی در پس آن چهره‌ی سخت می‌یافت.
مهدی پور نامه‌رسان روابط عمومی شرکت برق منطقه‌ای خوزستان بود، اما او فراتر از یک پیام‌آور کاغذی، سفیری از جنس صداقت و محبت بود. در روزهایی که من مدیر روابط عمومی بودم، گاهی که برای مدتی دفتر را ترک می‌کردم، *روبرویم بر صندلی می‌نشست و اشکی بی‌صدا از گوشه‌ی چشمانش می‌چکید.* گویی قلبش بی‌آنکه چیزی بگوید، سخن می‌گفت. این اشک‌ها، نه از سر ضعف، که از جنس عشقی ناب و بی‌غل‌وغش بودند؛ اشک‌های مردی که هرگز در پی قدرت نبود، اما در قلب‌ها سلطنت می‌کرد.
روزی نان تیری‌ای که با دستان خودش پخته بود، برایم آورد. تکه‌ای نان، اما با عطری که از سادگی و عشق لبریز بود. او نانی به من هدیه داد که با دستان زحمتکش‌اش ورز داده شده بود، با شعله‌ی محبتش پخته بود و با دل دریایی‌اش آن را هدیه کرد. این نان، سنگین‌تر از هر دارایی بود، چرا که در آن، مهر انسانی نهفته بود که ریا را نمی‌شناخت، حسادت در دلش نمی‌گنجید و دروغ را از یاد برده بود.
و امروز، این رودخانه‌ی زلال به دریا پیوست. شهرک اندیشه شیبان، محله‌ای که خانه‌ی کوچک او را در آغوش گرفته بود، امروز غمی سنگین در دل دارد. مرد بختیاری ساده‌زیستی که در سکوت می‌زیست، در بی‌ادعایی مهر می‌ورزید و در نهایت، در قلب‌هایی که دوستش داشتند، جاودانه شد.
او نه صاحب قدرت بود، نه ثروتی اندوخته داشت، نه نامش بر سر زبان‌ها بود؛ اما مگر معیار بزرگی همین‌هاست؟ مگر بزرگی به تعداد صفحاتی است که نام کسی را در خود دارند؟ یا به تعداد قلب‌هایی که از نبودنش تنگ می‌شوند؟
مرگ، بی‌هیچ امان و مهلتی، او را از این جهان گرفت، اما نتوانست یادش را از دل‌ها بزداید. گویی هنوز صدای قدم‌های آرامش در کوچه‌های شهرک اندیشه شیبان طنین‌انداز است، هنوز چهره‌ی صبور و آرامش بر دیوارهای کهنه‌ی آن محله باقی مانده است.

ای انسان مهربان، کاش جهان از تو بیشتر داشت...

نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار