شوشان ـ مجید کلاه کج :
تاریخ جهان پر است از نبردها، اما آنچه سرنوشت ملتها را تغییر داده، نه فقط توپ و تانک، که «تدبیر در میز مذاکره» بوده است. آمریکا که ما خوب میشناسیمش—با تاریخچهای نهچندان روشن از مداخلات نظامی و اقتصادی—در عین حال، در برخی از مذاکرات جهانی، حاضر شده است منافع متقابل را به رسمیت بشناسد؛ اگر طرف مقابل عاقل، قوی و مستقل بوده باشد، نه ضعیف و وابسته.
نمونههای قابلتأمل؟
*1. مذاکره آمریکا با ویتنام پس از جنگ:*
جنگ ویتنام یکی از تاریکترین فصول برای آمریکا بود. اما پس از سالها، همین دو کشور توانستند با واقعبینی به توافقاتی برسند که امروز ویتنام یکی از اقتصادهای در حال رشد آسیا است. آنها استقلالشان را حفظ کردند، اما در را به روی توسعه و سرمایهگذاری بستند؟ نه.
*2. مذاکرات آمریکا با کوبا در دوران اوباما:*
پس از ۵۰ سال قطع رابطه، وقتی کوبا با موضعی عزتمند و مذاکرهمحور وارد شد، اوباما به نشانه احترام، حتی به هاوانا سفر کرد. هرچند دوباره با تغییر دولت، فضا تغییر یافت، اما نشان داد که مذاکره هوشمندانه میتواند دیوار تحریم را ترک بیندازد.
*3. توافق آمریکا و چین در دهه ۷۰ میلادی (نیکسون و مائو):*
چین با حفظ هویت سوسیالیستیاش، پای میز مذاکره نشست، بدون آنکه تسلیم شود. امروزه، همین کشور تبدیل به رقیب اصلی آمریکا شده، آنهم از مسیر تعامل اقتصادی هدفمند، نه جنگ.
*درس ما چیست؟*
مذاکره را نباید با "مماشات" اشتباه گرفت. اگر سیاستمدار ما، مردممحور، اندیشمند و کاردان باشد، میتواند حتی با گرگ مذاکره کند، بیآنکه پوست گوسفند را بر تن کند.
مذاکره یعنی بازی شطرنج. اگر مهرههات را بشناسی، حریفت هم به تو احترام میگذارد. احترام، در جهان امروز، خریدنی نیست؛ «ساختنی» است.
در این میدان، عزت با عقل یکی است؛ باید جهان را شناخت، نه ترسید و نه تعظیم کرد.
پیشنهاد راهبردی ما:
*1. تشکیل تیم مذاکره مرکب از متخصصین واقعی اقتصاد،* روابط بینالملل و حقوق بینالملل، به دور از جناحبازی و شعار.
*2. الگوبرداری از مذاکرهکنندگان موفق جهانی،* مثل دکتر ظریف، کریستوفر هیل (مذاکرهکننده آمریکا با کره شمالی)، و حتی ماندلا در حل منازعات نژادی.
*3. دیپلماسی چندلایه و متوازن:* همزمان با مذاکره با غرب، پیوند با آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را نیز تقویت کنیم؛ چون جهان فقط آمریکا و اروپا نیست.
در پایان، از قول یکی از عقلای قرن بیستم، هانس مورگنتا، بگویم:
"Diplomacy is the art of building bridges where others see walls."
دیپلماسی، هنر ساختن پل است، آنجا که دیگران فقط دیوار میبینند.
و ما امروز، در سرزمینمان، باید آن هنرمند باشیم...
نه بزدل، نه فریبخورده، بلکه صاحب تفکر، مستقل، و جهانینگر.