شوشان ـ حسن نسیمی :
متنی بر حاشیه دست اندازی انسان جاهل به جان طبیعت در روزی موسوم به سیزده به در
سیزده به در رسمی به یادگار مانده از نیاکان در سیزدهمین روز از بهار،
برخی سیزده به در را روزی میدانند برای گریز از نحسی، و برخی دیگر آن را روزی از روزهای مقدس ایران باستان میدانند در تکریم طبیعت.
هرچه که هست سیزده به در روزی است که آدمیان دل به دل طبیعت میسپارند. میآیند تا در آغوش سبز زمین آرام بگیرند، خنده کنند، بازی کنند، و به گمان خود، دل طبیعت را شاد کنند. اما چه تلخ است حقیقتی که پشت این شور نهفته است.
غروب سیزدهمین روز فروردین، طبیعت، زخمیتر از همیشه است. چمنزارها لگدمال میشوند، درختان با شاخههای شکسته میمانند، رودها پر از زباله و پرندگان، هراسان از هیاهوی بیملاحظهی انسان کوچ میکنند به گوشههای خاموشتر زمین.
و چه تلخ است روزی که قرار بود جشن زندگی باشد، اما به عزای خاموش شاخه ها، برگها و خاک تبدیل شده. گویی ما، رسم شاد بودن را آموختهایم، اما حرمتِ شاد بودنِ دیگران، حتی طبیعت را، فراموش کردهایم.
طبیعت، مادر آرام و صبوریست که سالها بیچشمداشت، مهر ریخت در جان ما. درخت کاشت، سایه داد، باران فرستاد، گلها را رنگ کرد و پرندهها را به آواز واداشت. اما ما فرزندان ناسپاس زمین، چه کردیم با آغوشِ همیشه بازِ او؟
با تبر آمدیم، با دود، با زباله، با بیرحمی. درختان را بریدیم، ساقه اش را آتش زدیم، پیش از آنکه آخرین نفسشان را بکشند. رودها را آلوده کردیم، کوهها را زخمی، آسمان را خفه. زمین بارها نالید، بارها هشدار داد، اما گوشهای ما پر بود از هیاهوی خودخواهی.
برای چه؟ برای چند ساعت آتش؟ برای لذتی کوتاه و بیمعنا؟
نادانی، همیشه با صدای خنده میآید، و خودخواهی، در لباس رسم و عادت پنهان میشود. درختی که امروز آتش به جانش افتاد و سوخت و آن درختی که افتاد و شکست، فقط چوب نبودند؛ بخشی از زندگی بودند که بیرحمانه خاموش شدند.
چه تلخ است وقتی طبیعت، این مادر مهربان، قربانی نادانی و جهالت انسان میشود.
انسانهایی که نه درک دارند، نه اندیشه، با دستان خود به جان زمین میافتند؛ شاخه میشکنند، آتش میافروزند، رود را آلوده میکنند و درخت را میسوزانند، گویی هیچگاه نفهمیدهاند که این زمین، خانهی همهی ماست.
جاهلان، به بهانهی لذت، زخم میزنند. ناآگاهان، به نام تفریح، ویران میکنند.
و آنچه میماند، خاکی خسته است و آسمانی غمگین، پر از سکوتی که فریاد است.
اما ما، نفهمیدیم.
و اگر نفهمیدن ادامه یابد، روزی خواهد رسید که این زمین دیگر چیزی برای بخشیدن نخواهد داشت.
پ ن: این دو تصویر که در فضای مجازی وایرال شده مشتی نمونه خروار است. خیلی ها با دیدن این تصاویر فریاد زدند که: "بگیرید و ببندید". اما کافیست که قدری با خود صادق باشیم.آیا ما نیز گاهی و یا جایی، مادر طبعیت را از خود نرنجانده ایم؟!..