امام علی (ع): كسى كه دانشى را زنده كند هرگز نميرد.
محمد درويش
شگرد انتقال آب، مثل هر ابزار و فناوري مدرن ديگري بالذات ارزش يا ضدارزش نميتواند تلقي شود؛ بل آنچه كه در جهان امروز سبب شده تا پيوسته بر شمار مخالفان استفاده از اين توانمندي بشري در بين فعالان و نخبگان محيط زيست افزوده شود، نوع نگاه تماميتخواهانه ما به آن است. وگرنه آنجا كه پاي زندگي و جان انسانها در ميان باشد و آنجا كه بيم تهديد ماندگاري يك فرهنگ و تمدن حس شود، بايد كه از هر تمهيدي از جمله انتقال آب براي حفظ انسان و آبادبومش سود جست. اما پرسش اين است كه آيا اغلب طرحهاي انتقال آبي كه در ايران به اجرا درآمده است، از بيم عدم دسترسي به آب شرب و شيرين براي شهروندان ايراني بوده است يا نشانهاي از لابيگري قدرتسالاران و رانتهاي منطقهاي در چرخش نقشه توسعه بر بنياد مصلحتهاي بخشي و ناحيهاي و نه ملي؟
نگاه كنيم به سرنوشت عبرتآموز ديار زندهرود… مگر آورد طبيعي و سالانه زايندهرود را در طول چند دهه اخير از ۸۰۰ ميليون متر مكعب به حدود دوبرابر با استفاده از تونلهاي كوهرنگ افزايش نداديم؟ پس چرا كماكان مهمترين تالاب مركزي كشور، گاوخوني خشك مانده و به جاي گيرش گرد و خاك منطقه و افزايش ظرفيت گرمايي ويژه آن، خود به چشمه توليد گرد و خاك و نمكي جديد و هراسآور بدل شده و از كارمايهها ميكاهد؟
كسي با ماندگاري تمدن كهن اصفهان، يا ماندگاري مردم سختكوش يزد در سكونتگاه آبا اجداديشان مخالفتي ندارد، اما پرسش اين است كه چرا بايد نياز ۶۰ درصد آجر و سفال و كاشي ايران بر دوش آن بخشي از سرزمين پهناورمان باشد كه خود با محدوديتهاي جدي و طبيعي در حوزه استحصال آب مواجه است؟ چرا بايد پرمصرفترين صنايع ما مانند فولاد و آهن و لاستيكسازي در اصفهان و يزد و كرمان استقرار يابند كه با بيشترين افت سطح آب زيرزميني در كشور مواجهند؟ آيا مهاجرپذيري اين استانها و داشتن بالاترين نرخ اشتغال، ميتواند در چنين شرايطي افتخارآفرين باشد و بر پايداري سرزمين بيفزايد؟
بيايد نگاه كنيم به بلايي كه در طول چند دهه اخير بر سر يكي از حاصلخيزترين حوضههاي آبخيز خود، يعني اروميه آورديم؛ چرا مديريت حاكم بر سرزمين در برابر راهبرد افزايش افقي سطح اراضي كشاورزي سكوت كرد و اجازه داد تا وسعت اراضي زراعي منطقه از ۳۲۰ هزار هكتار به ۶۸۰ هزار هكتار افزايش يابد و در نتيجه نياز آبي معادل 6/3ميليارد متر مكعب بر حوضهاي تحميل شود كه منبع آب جديدي برايش تعريف نشده بود. آيا به جاي اين افزايش مرگآور و سكوت در برابر حفر ۲۴ هزار حلقه چاه غيرمجاز و احداث دهها سد مخزني جديد، بهتر نبود به ارتقاي نرمافزاري بخش كشاورزي و افزايش دانايي و مهارتهاي فني كاربرانش همت كرده و ضريب ضايعات غذايي را از ۲۰ درصد به كمتر از پنجدرصد كاهش ميداديم و همزمان، راندمان آبياري را به حد استانداردهاي منطقه رسانده و از ميزان خجلت بار ۳۰ درصد نجات ميداديم؟
اما ما اين كارها را نكرديم و زمان را سوزانديم تا با پيدايش ۳۹۰ هزار هكتار شورهزار جديد، بزرگترين رخداد بيابانزايي قرن در شمال باختري وطن را رقم زنيم؛ جايي كه بايد به تدريج خود را آماده كنيم تا به جاي كاربست واژه دلنشين درياچه اروميه از عبارت خوفناك كوير اروميه استفاده كنيم. به راستي آيا در چنين شرايطي مقصر اصلي «كمبود آب» در حوضه آبخيز اروميه بوده است كه بخواهيم اينك با طرحهاي انتقال آب از ارس يا زاب يا درياي خزر آن را جبران كنيم؟ و آيا تا زماني كه ندانيم، شرط حكومت بر طبيعت، شناخت قوانين حاكم بر آن و طراحي توسعه بر بنياد خواهشهاي بومشناختي آن است، نبايد نگران باشيم كه سرنوشت اروميه پس از انتقال آب بين حوضهاي هم مانند سرنوشت تلخ حوضه آبخيز زايندهرود و ديار سپاهان شود؟
همه حرفم اين است كه اگر برگهاي توسعه را مبتني بر سند آمايش سرزمين بر زمين زنيم، اگر چيدمان توسعه در هر استان را بر بنياد مزيتهاي طبيعي، تاريخي، جغرافيايي و فرهنگياش تعيين كنيم، آنگاه بيشك اندوختههاي آبي ايرانزمين با اندكي تغييرات مكاني و زماني اجتنابناپذير ميتواند نيازهاي همه ايرانيان ساكن در همه ۳۱ استان وطن را پاسخگو باشد و در آن صورت، كسي منتقد طرحهاي انتقال آب نيز نخواهد بود. اما راست اين است كه نياز امروز ما كمبود آب شيرين نيست، بلكه هدررفت شگفتآور آن است؛ نياز امروز ما اين است كه بدانيم در كشوري كه بر كمربند خشك جهان استقرار يافته، نبايد و نميتوان با كوبيدن بر طبل كشاورزي سنتي، كشور را به خودكفايي و امنيت غذايي رساند؛ معضلي كه البته با انتقال آب بينحوضهاي حل نخواهد شد! خواهد شد؟
به كلام فردوسي بزرگ برگرديم و بار ديگر تاكيد كنيم كه: سياه اندرون باشد و سنگدل/ كه خواهد كه موري شود تنگدل. باور كنيد و كنيم كه مخالفان طرحهاي انتقال آب بينحوضهاي، هرگز راضي به تنگدلي هيچ زيستمندي در ايرانزمين نبوده و نيستند بلكه اين مخالفت را عين پايداري و تضمين زندگي باكيفيت ايرانيان ميدانند و بس.