«فرزانه اسعدی» متولد سال 1342؛مجسمه ساز و پیکر تراش می باشد. وی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی در رشته گرافیک بود است...

"> هنرمندی که مجسمه هایش را به اهواز هدیه کرد
شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۳۵۴۹
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۰

«فرزانه اسعدی» متولد سال 1342؛مجسمه ساز و پیکر تراش می باشد. وی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی در رشته گرافیک بود است...

 


شوشان/  محمد مالی

اشاره:

«فرزانه اسعدی» متولد سال 1342؛مجسمه ساز و پیکر تراش می باشد.

وی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی در رشته گرافیک بوده و به دلیل فعالیت های تخصصی موفق به کسب دکترای افتخاری از مرکز هنرهای تجسمی و وزارت فرهنگ و ارشاد شده است.

تدریس در دانشگاه های مختلف و برپایی نمایشگاه های داخلی و خارجی از جمله فعالیت های اوست و از مهمترین آثار ایشان می توان یادمان زلزله بم را نام برد که در ارگ بم این شهر نصب شده است.

فرزانه اسعدی در سمپوزیوم مجسمه سازی لبنان که در شهر عالیه این کشور برگزار شد با ساخت تندیس سنگی زنی به ابعاد ۳۰۰*۱۵۰*۸۰ به عنوان قوی ترین زن مجسمه ساز این سمپوزیوم شناخته شد. او مدت ها مدیر مسؤول و عضو هیأت مؤسس انجمن مجسمه سازان ایران یكی از انجمن های فعال خانه هنرمندان ایران و موسسه «انجمن زنان هنرمند ایران» بود. گفت و گو با این زن هنرمند در یکی از شب های زیبای کارون در کنار این رود خروشان در حالی صورت می گرفت که پیش از این گفت وگو او ساعت ها با ابزار کار خود مشغول آماده سازی دو مجسمه اهدایی اش به شهر اهواز بود.اما اثری از خستگی در او نیافتم.بلکه هر چه گفت و گو چالشی تر می شد او با هیجان و انگیزه بیشتری پاسخ ها را می شکافت. اسعدی اما؛هنرمندی است که سیر سلوک خاص خود را دارد.

فهمیدنش آسان نیست و در عین آرامشی که در ظاهر او می بینی دریایی است متلاطم و موّاج که البته قابل پیش بینی هم نیست. احساسات وطن پرستانه او تحت تاثیرم قرار می دهد.وقتی از دین خود به مردم اهواز می گوید و از شهدایی که برای آرامش امروز ما جان شیرین خود را به معبود هدیه کردند. «فرزانه اسعدی»می گوید:«هدیه کردن این دو اثر کمترین کاری بود که می توانستم در جهت ادای دین به مردم شهر اهواز و شهدای گرانقدر آن کنم». آری؛احساسات وطن پرستانه او تحت تاثیرم قرار می دهد. وقتی از آرام گریستن خود در مواجهه با مجسمه ها و آثار باستانی ایرانی در موزه های فرانسه می گوید...اینچنین که؛«شما باید پاسارگاد را در موزه های پاریس بیابی»!

و این بخشی از تراوشات دلسوزانه ذهن اوست:«وقتی به دیوارهای هخامنشی در بخش «ایران باستان» در موزه لوور نگاه می کنی،وقتی به بخش ایران لوور می روی که کتیبه سنگنگاره کمانداران، تزئیناتی مجلل و معروف از بخش مسکونی کاخ آپادانا، ساخته شده توسط داریوش اول در شوش را نمایش میدهد.وقتی صدها مفرغ؛گاو بالدار،سرستون،مجسمه و کتبیه ایرانی را در غربت 300موزه اقماری پاریس می بینی،گریه امانت نمی دهد و من ساعت ها در کنار این آثار بی اغراق گریسته ام».

گفت و گوی گُل انداخته ما با فرزانه اسعدی با یک قهوه تلخ جنوبی پی گرفته می شود تا شاید تلخیِ صحبت هایی اینچنینی؛گپ شبانه ما را از پای درنیاورد.اما چه کنم مَرکب گفت و گو به کوچه حقیقت رسید،ناگهان.گویی این زن هنرمند با تیشه این بار بجای سنگ؛ حروف و کلمات را می تراشد. فرزانه اسعدی این زن مصمم و ستایش برانگیز همچنان با حسرت و اندوه ادامه می دهد؛وقتی از سفر خود به یونان می گوید و موشکافانه از موزه ای می گوید که در مقابل بنای آكروپليس سربرافراشته است... «ساختمان این موزه در مقابل بنای آکروپلیس واقع شدهاست و با معماری مدرن شیشه و بتن، نمایی پانوراما از این بنای تاریخی عرضه میکند.منظره جالبی است وقتی در حال بازديد از موزه و انعكاس تصوير شما در شيشه هايی كه در ساخت موزه به كار رفته است خود را در یونان باستان تصور می کنی.یا وقتی زیر پای خود باستانشناسانی را می بینی که با چه دقتی،کاوش های باستان شناسانه خود را صورت می دهند.حالا شما وضعیت تخت جمشید ما یا دیگر محوطه های باستانی کشور را ببینید.این کجا و آن کجا». به اسعدی می گویم؛مجنون و فرهاد پس از سیر سلوک عاشقانه و عارفانه خود به کوه و سنگ تراشی رسیدند اما شما از سنگ شروع کردید،فکر می کنید به کجا برسید؟او پس از سکوتی طولانی می گوید؛«بگذار بگذریم.البته من بارها پیشنهاد شکافتن و تراشیدن یک کوه را به مسئولین داده ام و آمادگی دارم یک احرام دیگر در ایران خلق کنم حتی اگر پای این اثر جان خود را از دست دهم. » این هنرمند مطرح کشور؛اهواز را شهر شب می داند و این روزها وقتی به دعوت سازمان زیباسازی شهرداری اهواز در شهر گشتی زده است از تغییراتی که در سیمای ظاهری شهر حادث شده اظهار تعجب می کند.

اسعدی وقتی در یکی از معدود نمایشگاه های انفرادی مجسمه سازی،۴۰ تندیس سنگی خود را در فرهنگسرای نیاوران به نمایش گذاشت در واکنش به فروش سریع این مجسمه ها در همان زمان البته دردمندانه گفت:«استقبال خوب بود و همه مجسمه ها را بردند كه البته از بردنشان ناراحت شدم. من با تك تك آنها خاطره داشتم.بیشتر از فروخته شدن دوست داشتم این آثار دیده شوند.باور کنید که اشک مجالم نمی داد.»

و حالا گپ و گفت شبانه ما که با قهوه آغاز شده بود به چای رسیده است و هنوز نمی توانم بگویم این هنرمند مجسمه ساز را شناخته ام و البته نمی توان گفت او را هنوز نشناخته ام و این ذهنیت تا پایان گفت وگویمان همراهیم می کرد. گویی هنرمند، حاصل جمع شدن اضداد و تبلور پارادوکس هاست.

این سئوال دوم من است که آیا با این تعریف از هنر موافقت دارید که اسعدی در پاسخ می گوید:«اصولاً هنر یعنی همین.وقتی با لطافتِ روحت،سنگی سخت را می تراشی و حاصل این اندیشه که در اتود اولیه تو متجلی بوده است؛خشونت سنگ را به زانو درآورده و عصیان فرمیستی او را در قامت مفهومی عمیق می آراید.این هنر است». اسعدی از زبانی که برایم ناشناخته بود گفت: «زبان سنگ».

اینکه هنرمند مجسمه ساز؛ترجمان زبان سنگ است. او از مرارت هایی گفت که مقتضیات جامعه ایرانی به یک هنرمند زن مجسمه ساز تحمیل می کند.از نگاه های ناباورانه و مردانه،از نیّت های کینه توزانه،از رقابت های ناجوانمردانه و از...و راستی هنرمند یعنی دردمند بودن.اسعدی از این منظر هم یک هنرمند به تمام معناست.ریاضتی که او برای رسیدن به منزلت هنری فعلی خود کشیده؛وصف ناشدنی است. وقتی از سالیان گذشته بر او یعنی راه سنگلاخی که درنوردیده و به آرامش فعلی رسیده است سخن می گوید؛آنچنان با همه وجود روایت گر آنات و لحظات سخت گذرانیده و مصائب دیده می باشد که تو گویی تنها باید پای کلام او بود.تنها باید خطوط در هم کشیده رخسارش را رصد کرد. تنها باید به غم و اندوه فروخفته او نگریست تا شاید گرمای آتش درون او را احساس کرد. آخر!هنرمند تنها آثار هنری او نیست!هنرمند تنها سخنان و گفته های ناگزیرانه او نیست و اصولاً مگر زبان هنرمند را می توان به اثر او سنجاق کرد و مگر اثر هنرمند،زبان او نیست!اما هنرمندی چون اسعدی زبان دیگر هم دارد.زبان سکوت!او گاهی با سکوت پاسخ می دهد حتی سئوالات نگفته ات را!

از همین رو بود که گفتم خطاب به او که بر این باورم شما عصیان،اعتراض و فریاد روحتان را بر سنگ های سخت می ریزید و سنگ آفریده های شما در واقع فریادهای شما هستند که گویی هرچه این سنگ ها حجیم تر و با جنس سخت تری انتخاب شده باشند و در نتیجه ریاضت بیشتری برای درآمدن و شدن آنها متحمل شده باشید گویی درد درونتان بلندتر و فریاد روحتان پرطنین تر بوده است؛اسعدی در برابر این تحلیلم سکوت کرد. سکوتی بلند.و راستی این سکوت اگر نبود.این دم برنیاوردن ها اگر نبود.انسان چگونه می توانست با استفاده از محدودیت های کلامی؛روایتگر دردهای خود باشد. فرزانه اسعدی-هنرمند مجسمه‏ساز-از معدود افرادی است که با عشقی حیرت‏انگیز،از مجسمه‏سازی با سنگ سخن می‏گوید.

گویی‏ خستگی و تشنگی و گرسنگی نمی‏شناسد و شاید روزهای متوالی در کارگاه هایی که جز سنگ و خرده سنگ چیز دیگری در آنها یافت‏ نمی‏شود،با دستان هنرمندش مجسمه‏هایی می‏سازد که در دیدارشان‏ با مخاطبان با زبان بی‏زبانی سخن می‏گویند. او از سختی‏های‏ مجسمه‏سازی با سنگ سخن می‏گوید. از اینکه باید در کارخانه‏های‏ سنگ شهرهای مختلف،به دنبال سنگ دلخواه خود سرگردان باشد. از اینکه وزارت معادن و فلزات با او همکاری نمی‏کند و او خود مجبور است همانند مردان در معادن و کارخانه‏های سنگ به دنبال سنگ‏ مناسب بگردد. او نمایشگاهی از آثارش را در سال 1379 در فرهنگسرای نیاوران‏ بر پا کرد که تمامی آن آثار به خانه‏های مشتاقان این هنر رفت وچیزی‏ برایش باقی نماند. از او مجسمه‏ای در بیروت برپاست. او به کشورهای‏ زیادی برای انجام فعالیت‏های پژوهشی و هنری سفر کرده،و تا به‏ حال،پیشنهادهایی از کشورهای مختلف از جمله فرانسه دریافت کرده‏ است تا در آن کشورها به ادامه فعالیت خود بپردازد.

او بسیار مطالعه می کند.به موسیقی علاقمند است و بیشتر اپرا و پاواراتی گوش می دهد.البته خود او نیز از نواختن بی بهره نیست. ویلون و تار از سازهای مورد علاقه او در خلوت هستند.و راستی که ویلون ساز درون اوست.پناهی برای تنهایی او! یادم می آید وقتی برای سمپزیوم مهمی به پاریس دعوت شده بودم.وقتی حس و حال اتود زدن پیدا کردم،آنقدر غرق در الهام هنری خود بودم که پشت دعوتنامه سمپزیوم شروع به اتود زدن کردم.شما هرجایی که فکر کنید اتود زده ام.از این نظر است که می گویم هنر جوششی است و نه کوششی.

اسعدی اما به ریاکاری هنری سخت معترض است.

وقتی از او می پرسم که آیا برای به الهام هنری رسیدن و به آن لحظه آفرینش اثر دست یافتن بستری را فراهم می آورد یا لوازمی دارد و یا اینکه کار خاصی انجام می دهد؛برمی آشوبد و با اعتراض می گوید:«در نمی آید.هنر تصنعی و ریاکارانه،آفت هنر است.

الهام باید واقعی و از دل برآمده باشد.الهام باید از درون انسان بجوشد نه اینکه با تیپ یا ظاهر خاصی فکر کنیم که هنرمندیم.او مثال شهرزاد روحانی رهبر ارکستر ایرانی را می زند که او در ظاهر یک انسان عادی است ولی اثری که خلق می کند هنرمندانه و ناشی از عمق درون ناآرام و عصیانی او دارد». نمی خواستم پایان گپ شبانه ما با تلخی سئوالی گره خورد اما نمی توانستم با مجسمه ساز و سنگ تراشی گفت و گو کنم ولی از او نپرسم سنگ قبر شما را چه کسی می تراشد؟

اسعدی حتی جا نمی خورد و با همان آرامشی که در پاسخ به سئوالات قبلی داشت گفت:خودم.حتی سنگ قبرم را تراشیده و آماده کرده ام و در جایی که تنها خودم می دانم برای روز مبادا پنهان کرده ام. گفت و گو با این زن مجسمه ساز در حالی به پایان رسید که با خود می اندیشیدم چرا با وجود چنین زنان سختکوشی؛هنوز هم جامعه زنان کشور؛جامعه ای مصرفی معرفی می شده و جدی گرفته نمی شوند.در حالیکه خود اسعدی هم منتقد نگاه ابزاری به زن ایرانی بود و در آخرین جملات این گفت و گو تصریح می کرد:«زنان ایرانی تنها آشپز و خیاط نیستند.آنها در عرصه های مختلف فرهنگی و علمی به موفقیت هایی دست یازیده اند که باید نشان داده شود».

این روزها اما روزهای زن و مادر ایرانی است و چه خجسته فالی که دست تقدیر،تحریر این گفتمان را در چنین فرصتی رقم زد.

از این رو خوانش گفت وگو با این زن هنرمند که دو مجسمه نفیس خود را تقدیم به شهدای کلانشهر اهواز نموده را به مخاطب جنوبی توصیه می کنیم با این تذکر که اگر در گذشته وقتی در انتهای خیابان پاسداران و در مقابل پارک سبز نیاوران دو مجسمه مرمری سفیدرنگ، ساخته دستان سنگتراش ایرانی، فرزانه اسعدی را می دیدیم که بیننده را به طرف سنگفرشهای فرهنگسرا و محوطه های آن راهنمایی میکرد و حسرت می خوردیم از نبود چنین آثاری در جنوبگان.حالا دو مجسمه دیگر با همان امضاء زینت بخش شهر زیبای اهواز شده است.در کنار رودخانه همیشه مانای کارون... رو به مردمان خونگرم عامری...

قبل از آغاز گفت و گو به این فکر می کردم که نخ این گپ شبانه را از کجا بکشم که با فضای بومی استان همراهی داشته باشد؛ وقتی آرشیو ذهنی ام را مرور کردم به تنها اثر هنری که در آن به نقش «سنگ» در جامعه خوزستانی پرداخته بود برخوردم؛فیلم «نفت سفید» محمود رحمانی بود که توانست با ساخت اندیشمندانه ای که داشت جای پای خوبی برای فیلمساز جوان خود در پازل سینمای مستند کشور باز کند.

جان این فیلم،روایت صفر سنگ شکن؛ زندگی مردی است که با شکافتن آرام آرام کوه با تیشه؛ روزگار خود را می گذراند و معیشت فردای خود را امروز از دل کوه های سخت «نفت سفید» بر می آورد.

البته حکایت جانبی فیلم داستان تلخ صنعت شهرهای خوزستان است و بیان وضعیت امروز محرومیت در شهرهایی که ایران مدرن امروز با تکیه بر منابع ارزشمند آنها بنا شد.

پیام فیلم گره خوردن سرنوشت سنگ با انسان است؛گویی «سنگ»،مانایی خود را به سنگ شکن هدیه می دهد و فیلم حکایت این ایستادن و شاید از این دست ایستادن ها باشد.

امیدوارم که این فیلم را ببینم اما سنگ خلاف آنچه شما تصور می کنید که وزن بالایی داشته و از حجم زیادی برخوردار بوده و چهره ای خشن دارد اصلاً اینگونه نیست.همانطور که من هم در اخلاقیات و برخورد ظاهری در محیط اجتماعی بداخلاقی های خاص خودم را دارم ولی حسّم و درونم واقعاً این نیست.

به اعتقاد من سنگ دنیای پیچیده خود را دارد.

دارای یک حس پنهان و لطافت بسیار خاص است و اگر من به عنوان یک زن با سنگ و این ماتریال مانوس شدم به دلیل همان حس پنهان درونم است.

سنگ یک مفهوم بسیار پیچیده است که نمی توان آن را به راحتی بازگو کرد. البته ناگفته نماند که شروع کار ما با سنگ،خشونتی را در بر دارد.اما هرچه به عمق کار و آن فرمی که مدنظر ماست نزدیک می شویم لطافت درون ما افزایش می یابد.خیلی از مواقع بود که من به دلیل یکی شدن با اتود و طرحی که در ذهنم داشتم اصلاً ماکت درست نکردم و بدون وقفه به تراشیدن و کار بر سنگ مشغول شدم به گونه ای که در انتهای کار از هوش رفته ام یا دیگر توان جسمانی ادامه دادن نداشته ام.

شما از تضادی سخن گفتید که در سنگ وجود دارد.تضاد میان وجه بیرونی آن که وجه سرد و سخت سنگ است و وجه درونی اش که شما آن را کشف کرده اید و بیان داشتید که وجه معناپردازانه و مفهومی سنگ می باشد که به دلیل نگرش محتوایی آن دارای لطافت و ظرافت نیز می باشد.«نیچه»یک منیفیست در حوزه فلسفه اخلاق غرب است؛او در مقابل جریانات فمینیستی که در زمان حیاتش اروپا را در برگرفته بود از مردگرایی و مردسالاری سخن می گوید؛اگرچه خود او سر بر زانوی یک زن نهاده،جان داد.

او تعریف خاصّی از هنر دارد که بی ارتباط با صحبت های شما نیست.می گوید:«هنر جمع تضادهاست».هنر جمع مفاهیم پارادوکسیکال ظاهری و باطنی است.نظر شما چیست؟ دقیقاً همین است.شما ببینید کسی که دست به قلم دارد به نسبت همان قلمی که بر کاغذ،سنگ،گل،بوم و یا هر صفحه و بستر هنری دیگر می زند در درون خود یک دید و نظرگاهی دارد که خلاف برون داد هنری اوست؛خوب این یک تضاد است.این دید اضافه به تعبیر من،وجه تمایز هنرمند با افراد عادی است. او پدیده ها را به گونه ای می بیند که دیگران نمی بینند. مکث و سکوت ناگزیر هنرمندان یا عبور آنان با خنده ای که هزاران سخن در بر دارد به دلیل همین رهیافت متفاوت درونی هنرمندان است.خیلی مواقع سکوت در برابر کسانی که درک متفاوتی با شما از محیط دارند و همزبانی و همدلی با شما ندارند بهترین روش هنرمندانه است.

آیا این یک تضاد نیست.

پس شما هنر را یک جوشش می دانید و نه یک کوشش؟

هنر جوشش است و در مرحله بعد کوشش. چرا؟چون شما باید بالاخره این جوشش درونتان را با کوششی که مصروف می دارید بپرورانید و عرضه کنید.البته جوهر اصلی هنر،همان جوشش درونی یک هنرمند است.

آیا این تعبیر من از صحبت های شما درست است...هنرمند یک مسافر است که در طبیعت و جهان هستی سفری دارد.این سفر با جوششی منحصربه فرد در هنرمند آغاز شده و با کوشش او به تکامل می رسد؟

معتقدم هنرمند یک رسالت سنگین بر دوش دارد. این سنگین ترین رسالتی است که خداوند بر دوش یک انسان نهاده است.من نیز خود را یک زن آریایی و ایرانی می دانم و شاکرم که این توان و الهام در من به ودیعه گذارده شده است تا بتوانم منویات درونی خود را به جامه عمل درآورم.

حرکت شما به سوی هنر یک اتفاق بود و یا تحت یک تربیت مشخص و هدفمند این حرکت یا همان سفری که گفتیم توسط شما آغاز شد؟

هیچکدام.نه اتفاق بود و نه آموزش و تربیت خاص یا دستور مشخص و الزام خانوادگی که مرا به سوی هنر رهنمون کرده باشد. من تنها به الهام درونم پاسخ گفتم.اصطلاحاً کسی مرا صدا کرد و من به او پاسخ دادم. هنر امروز من،پاسخ به الهامی است که دیروز از قلب و روح و جانم زبانه کشید.از همان کودکی وقتی نقاشی می کشیدم اطرافیان می گفتند که این یک چیز اضافه دارد.فکر می کنم که من تنها کاشف این الهام بودم.

حالا که به اینجا رسیدیم در مورد دوران کودکی و جوانی بفرمایید.چگونه به این هنر علاقه پیدا کردید؟

در وجود یک هنرمند باید جوشش وجود داشته باشد و من این احساس را داشتم ولی واقعاً نمی دانم من این ژن را از کجا و از کدام یک از خانواده به ارث بردم! من معتقدم که هر انسانی دارای یک جوهره است و باید آن جوهره وجودی و نفسانی خودش را پیگیر باشد و آن را رشد دهد. من در زمانی که بچه بودم هرگز در خانواده مشوقی نداشتم و این خودم بودم که برای رسیدن به هدفم تلاش کردم.

از آغاز فعالیت های هنری خود بگویید؟

بیست سال است کار حجم می کنم. قبلاً نقاشی می کردم. در مجموع، سی سال است که به کار هنری اشتغال دارم. پانزده سال است که روی سنگ کار می کنم و نسبت به این ماده حسی عجیب دارم. ابزار کارم قلم و چکش سنتی است. علاقه ای به وسایل جدید و برقی ندارم.موضوع کارم نقوش سنتی است و فکر می کنم ماندنی ترین و با احساس ترین ماتریال(ماده)خود سنگ است.

سعی می کنم ایده های خودم را مطرح کنم. ولی البته در کنار آن بخش سفارشات و کارهای سنتی ایرانی را در گوشه و کنار کارم دارم.

از کی این کار را شروع کردید؟

من مشهدی هستم و کوه سنگی محل بازی های کودکانه و شکل گیری شخصیت نوجوانی ام بوده است. بعد از ورود به دانشگاه هم گمشده ام را همانجا پیدا کردم.حالا هم برای تهیه سنگ و یافتن نوع مرغوب آن، خودم به مشهد و کوه سنگی می روم. پس می شود گفت تراشیدن سنگ را از خیلی وقت پیش یاد گرفتم و شروع کردم.

اینکه با روح آرام یک زن به مبارزه با جسم سختی چون سنگ می روید سخت نیست؟

من، کار حجم را سخت نمی دانم و سعی کردم در خانم ها حرکت محکم تری انجام دهم که نشان دهم زن ایرانی آن طور که فکر می کنند نیست و خیلی قوی تر و محکم تر از تصورات بعضی هاست. حجم و نقاشی هیچ وقت جدا از یکدیگر نیستند و در کنار هم حرکت می کنند. زمانی که انسان در کنار طبیعت به این زیبایی زندگی می کند باید بتواند برداشتی را که از طبیعت دارد در کارهایش منعکس کند و من سعی کرده ام همین کار را انجام بدهم.

كار من با نقاشی و گرافیك آغاز شد، سال ها با مواد گوناگون كار كردم تا بالاخره سنگ جذابیت هایش را به من ثابت كرد. شاید در نگاه اول، سنگ ماده ای سرد و سخت به نظر بیاید ولی از دیدگاه من بسیار لطیف و حساس است.

به گونه ای از سنگ حرف می زنید كه انگار موجود جانداری است كه به شدت به آن عشق می ورزید.واقعا اینطور است؟

من با فلز، گچ، پودر سنگ و مواد بسیاری كار كرده ام، راستش را بخواهید هیچ چیز سنگ نمی شود، من واقعاً فكر می كنم سنگ با من حرف می زند. در شروع؛كار با سختی و خشونت همراه است اما هر چه به چهره مطلوب نزدیك می شوم گرمی و ارتباط بیشتری را حس می كنم.

از خانواده خود هم برایمان بگویید؟

بهترین مشوق من همسرم بود.به همین جهت از همسرم ممنونم.قبل از ازدواج هم کار هنری می کردم و با اینکه در سن پایین ازدواج کردم با حمایت شوهرم به صورت جدی تری به این کار پرداختم. شوهر من نه تنها مشوق من است، بلکه هر وسیله ای را که اراده کنم؛ برایم فراهم می کند. بچه هایم به کار هنری می پردازند. دختر بزرگم در نقاشی منطقه،رتبه اول را به دست آورد. کار حجم هم انجام می دهد. پسرم هم علاقه دارد روی سنگ قلم بزند و دختر کوچکم هم نقاشی رنگ و روغن کار می کند. البته شوهر من اهل مطالعه است و به مسایل معنوی بیشتر از ظواهر زندگی بها می دهد و من از این بابت خیلی شانس آوردم. حتی فکر می کنم در خانه پدری ام اگر بودم این قدر پیشرفت نمی کردم؛ چون اعتقاد دارم فردی که کار هنری می کند باید کسی در کنارش باشد که او را درک کند.

زن بودن شما چه مشکلاتی را فراروی شما ایجاد کرده است؟

جا دارد بگویم خانم ها باید مبارزه کنند و منتظر نباشند کسی تشویقشان کند. یک زن، بخصوص یک زن متأهل در کنار زندگی، بچه و همسر کاری انجام می دهد و این خیلی مهم است. همین کار ما مهمترین کاری است که انجام داده ایم؛ حال دیگران می خواهند بگویند به به!چقدر خوب!چقدر عالی!من خودم منتظر چنین چیزی نیستم. ولی برخورد افکار عمومی برای من به عنوان یک زن که کار حجم انجام می دهم خیلی عجیب است.

موقعی که به کارخانه می روم تا سنگ انتخاب کنم، وقتی بر می گردم و پشت سرم را نگاه می کنم،می بینم آقایان با تعجب به من نگاه می کنند؛ به چشم یک دیوانه! یا در راسته حسن آباد که مرکز ابزارفروش ها است وقتی می روم تا ابزاری بخرم اول تعجب می کنند ولی وقتی می بینند خریدار هستم جا می خورند و می پرسند: مگر ممکن است یک خانم جوشکاری کند یا قلم خشکه دستش بگیرد و یا عینک ضد ضربه برای چه می خواهد؟!

این تعجب کردن ها شاید در جامعه سنتی ایرانی غیرقابل پیش بینی نباشد.آخر! این هنر شما كمی مردانه نیست؟ شما اولین زنی هستید كه در این عرصه وارد شده اید، قطعاً با ناباوری ها و مشكلاتی نیز روبه رو بوده اید؟

تقریباً در اولین نگاه، به ویژه وقتی لباس كار به تن دارم بیننده باور نمی كند كه یك زن مشغول كار است. مردم عادت دارند كارهای سنگین و سخت مخصوصاً «سنگ تراشی» را هنری مردانه بدانند. این نگاه موقع خریدن ابزار و انتخاب سنگ در معدن هم وجود دارد، بعضی وقت ها، حتی نمی گویم كه این ابزار را برای چه كاری می خواهم. من به كارم عشق می ورزم و حضور مستمر من ثابت می كند كه هیچ كاری مردانه یا زنانه نیست، به ویژه وقتی پای هنر وسط می آید همه خط ها ؛رنگ ها و جنسیت ها پاك می شود.

تا به حال چند اثر خلق كرده اید و الان كجا هستند؟

باور می كنید تعداد آنها را نمی دانم. شاید بیش از ۵۰۰ اثر هنری باشد، گاهی در تعداد ۴۰ یا ۵۰ تایی عرضه شده اند، برخی از آنها در میدان های شهر و تماشاگاه ها نصب شده اند و برخی نیز به خانه های مردم راه یافته اند.

سال ۷۹ یك نمایشگاه با ۴۰ تندیس سنگی داشتم، ۱۰ كار در اوكراین به نمایش گذاشتم، ۱۰ كار به ژاپن بردم، كارهای حجیم و بزرگی هم در گوشه و كنار این خاك نصب شده است. سه كار در مجتمع اندیشمندان در كردان،دو تا در ورودی فرهنگسرای نیاوران،پنج نیم تنه مشاهیر در كتابخانه گفت وگوی تمدن ها و كارهای دیگری كه متاسفانه برای گرداندن چرخه زندگی مجبور به فروش آنها شده ام و هیچ نشانی از آنها ندارم. یادمان زلزله بم در سال ۱۳۸۳ در ارگ جدید بم نصب شد و تندیس پروفسور حسابی به ارتفاع چهار متر (كیش ۱۳۸۵) است.

منظورتان این است كه كارهایتان مشابه ندارد و فقط یك نسخه است؟

از هر سنگ تراشیده ای فقط یك عدد، یك طرح خاص و یك مجسمه، همین و بس. حتی ماكت و عكس برخی از كارها را هم ندارم مثلاً «یادمان بم» كه فقط همان مجسمه است و هیچ اثر دیگری وابسته به آن وجود ندارد.

به نظر می رسد روی جنس و رنگ سنگ حساسیت دارید. معمولاً سنگ را چگونه انتخاب می كنید؟

برای كارهای بزرگ به معدن می روم و معمولاً ۴۸ ساعت آنجا می مانم، كارگران معدن مرا می شناسند و می دانند روی سنگ حساسیت دارم. سنگ را معمولاً نسبت به طرح و كاری كه می خواهم انجام دهم انتخاب می كنم. برای این كار سنگ سفید انتخاب شده و سنگ سفید معمولاً نباید لایه مخفی و دانه داشته باشد، من نمی توانم مرگ كارم را پیش از مرگ خودم ببینم و به همین علت در انتخاب آن وسواس به خرج می دهم.

چه رابطه ای بین کار پیکرتراشی و نقاشی هست؟

من کار حجم را یک کار حسی می دانم. قبل از تراشیدن پیکره، ابتدا تصویر آن را نقاشی می کنم و در نقاشی،ریز ریز وجود آن را حس می کنم و با آن آشنا می شوم و موقع تراشیدن سنگ، دیگر ذهنیتم با آن آشنا است، و چون تحصیلات بنده در رشته گرافیک است با این مقدمات به طور تکنیکی آشنا هستم. من روی فلز، گچ، سیمان و سفال این کارها را تجربه کرده ام و بین همه آنها تراشیدن سنگ را به علت دقت و تأمل بیش از حد آن انتخاب کرده ام. از آنجا که آرزو داشته ام این عنوان مطرح شود که زن ایرانی در هیچ کاری که خلاف شرع و عرف نباشد محدودیت ندارد پیکرتراشی بر سنگ را برگزیده ام. بر خلاف تصور خیلی ها کار با سنگ نه تنها خشونت به همراه ندارد بلکه آرامش، تمرین، حوصله و ظرافتی که در کار با سنگ کسب کرده ام در موارد ذکر شده قبلی به آن نرسیدم.

چگونه سنگ را در دست خود نرم می کنید، شکل می دهید و جان می بخشید؟

برای شروع کار نمی شود با سنگ شروع کرد چون همان طور که از اسمش پیداست سنگ سخت است و در ضمن دارای سردی خاصی است.

من روی همه جور مواد و سنگی کار کرده ام...از سخت ترین آن که گرانیت است تا شکننده ترین آنها مرمر و در نهایت با سنگ مرمر شروع کردم چون نرم و شکننده است.کار کردن با سنگ های مختلف این را به من آموخت که هر کدام از سنگ ها زبان خودشان را دارند و باید سنگ ها را بشناسیم.

انسان اندیشمند همیشه به دنبال این است تا بتواند اثری زیبا از خود به جای بگذارد و در نتیجه جاودانه بماند. نظر شما در این زمینه چیست؟

خانواده ها همیشه آرزو دارند فرزندهایشان دکتر یا مهندس شوند ولی من معتقدم که باید این بر عهده خود نوجوان باشد.باید آن چیزی را که در وجودش هست پیدا کند و به دنبال آن هدف برود در این صورت فرد، فردی سازنده خواهد شد و شاید آثار جاودان هم بوجود بیاورد.

به نظر شما نوآوری در مجسمه سازی چیست؟

شاید افرادی برای نوآوری مثلاً از مواد غذایی مجسمه بسازند.

اگر شما به فرهنگ مراجعه کنید معنی کلمه مجسمه را پیگیری کنید روی ماندگار بودن آن تاکید شده و مجسمه هایی که با چیزهای غیرماندگار ساخته می شود فقط اسمش را می توان هنر لحظه ای گذاشت چون معنای ماندگاری را ندارد و جزو میراث آن کشور محسوب نمی شود.

در مجسمه سازهای دنیا، کارهای کدام را بیشتر می پسندید؟

تنها کسی که تخصصی سنگ کار می کرده و من واقعاً در ایتالیا پای کارهایش به زانو درآمدم میکل آنژ و داوینچی است. کارهایش بسیار زیبا و عجیب و خاص است.

از بین آثار مجسمه سازان ایرانی کدام را بیشتر می پسندید؟

هنرمند خوبمون که شاید کمتر او را بشناسید ابوالحسن صدیقی است که به رحمت خدا رفتند و از کارهایشان می توانیم مجسمه فردوسی که در میدان فردوسی قرار دارد نام برد و اگر به شهر توس در خراسان رفته باشید با کارهای بی نظیری از ایشان مواجه می شوید.

آیا شما سبک خاصی برای کارهای خودتان قائل هستید؟

ما یک خط فکری را دنبال می کنیم. من شخصاً با الفبا شروع کردم و جلو آمدم و از همان اول تمام طرح ها، زاییده و ایده فکری خودم بوده و کارم صد در صد کلاسیک و رئال نیست و باید بگویم که کمی هم کارهایم خارج از فرم است.

از تجربه حضور خود در سمپوزیوم مجسمه سازی لبنان که از اولین حضورهای بین المللی شما بود بگویید آیا حضورتان به عنوان یك بانوی مجسمه ساز ایرانی حساسیت برانگیز نبود؟

چرا اتفاقاً بخش بزرگی از خوشحالی من همین بود، كه بعد از گذشت دو دهه از انقلاب، به عنوان یك زن هنرمند ایرانی به خارج از كشور رفتم و توانایی ام را نمایش دادم، این به معنای واقعی مطرح شدن زن ایرانی در سطح جهانی بود. یك زن، یك مادر و یك همسر ۲۵ روز آنجا در توده های خاك با سنگ دست و پنجه نرم كرده بود. وقتی من كار دومم را شروع می كردم آنها با تعجب به من نگاه می كردند و می پرسیدند می خواهی دوباره كاركنی؟

بخش اصلی سرمایه گذاران سمپوزیوم از یونسكو هستند، چهار روز قبل از اختتامیه از پاریس برای بازدید آمدند، در اولین حضورشان من روی داربست مشغول ساب دادن بودم، آنها به من تبریك داده و گفتند كه فكر نمی كردند در ایران خانمی با این تخصص باشد، موجب خوشحالی و حیرتشان بودم. به نظر من از ابعاد مختلفی می توان به این اتفاق نگاه كرد، شما فكر كنید آنها در عرض یك ماه صاحب ۷۰ مجسمه از ۷۰ ملیت دنیا می شوند. این یك سرمایه است، ۵۰ سال بعد همه می روند كه این كلكسیون را ببینند، من سعی كردم ارتباط خوبی با بقیه برقرار كنم كه موفق شدم. واقعاً فكركنید كه در ایران چقدر فضاهای خالی هست كه می توان چنین تداركی برایشان دید. مثلاً همین باغ هنر كه خانه هنرمندان ایران در آن واقع شده برای چنین تصمیماتی عالی است.

كمی از عالم مجسمه سازی خودتان بگویید؟

می توانم بگویم مجسمه قابل حس و لمس است. مجسمه،فضای بسته مسطح نیست، از چهار بُعدش می توان چهار تفكر را دید.

من با وجودی كه كار انتزاعی می كنم اما معتقدم قبل از هرچیز مجسمه ساز باید طبیعت را بشناسد، خودش را كه جزیی از طبیعت است بشناسد تا بتواند درون و ذهن خودش را تخلیه كند. ماتریال سخت سنگ تسلط و دید قوی طلب می كند، مثلاً گِل این طور نیست، سنگ ولی سخت است چون اشتباه در تراش سنگ برگشت ناپذیراست، این جسم سخت،زمانی در دست تو مثل موم نرم می شود كه كاملاً به آن مسلط باشی.

به این تسلط چطور می توان رسید؟

من خودم خیلی از روزها فقط اتود می زنم، آنقدر كه حتی زمان از دستم در می رود، همه چیز به روحیه بستگی دارد. می دانید شما مهارت را از هر راهی كه برایتان آشناتر است پیدا می كنید.مثلاً می توان روی موم كار كرد، مدت ها روی آن طرح ایجاد كرد، مجسمه سازی اصولاً كم كردن و زیاد كردن است.در این بین سنگ خیلی استثنایی است. اگر اشتباه برش داده شود كار تمام است، مثلاً گچ و گِل را می توان در صورت بروز اشتباه ترمیم و بازسازی كرد، اما سنگ حتی اگر تكه ای به آن چسبیده شود مثل چینی بند زده می شود، اگر سنگ سالم نباشد صدایش را از دست می دهد. مرگ در صدایش حس می شود.

می خواستم از شما در مورد رابطه هنر مجسمه سازی با دیگر هنرها بپرسم؟

معتقدم هنر مجسمه سازی جزو هنرهای مادر محسوب می شود. این هنر آنقدر با هنرهای دیگر پیوستگی و وابستگی دارد که هنرمندان این رشته با خواندن یا شنیدن یک بیت شعر و یا شنیدن یک قطعه موسیقی انگیزه ای بسیار قوی برای اتود زدن پیدا می کنند.

همچنین به جز هنرهای ادبیات و موسیقی،با هنر نقاشی ارتباط پیوسته ای دارد. در نقاشی با تصاویر تخت روبرو هستیم اما در هنر مجسمه سازی آثار قابل لمس هستند و وجوه مختلفی دارند.ضمن اینکه هر هنرمند مجسمه ساز قبل از ساختن و خلق اثر هنری،آن را نقاشی می کند. البته شکی نیست که مجسمه سازی از نظر دید،حس و ساختن تمام ابعاد آن مجسمه،از کار نقاشی سخت تر است. امروز هنر مجسمه سازی در همه هنرها از جمله در سینما،تئاتر،ادبیات،موسیقی و نقاشی حضور دارد و بخاطر همین است که مجسمه سازی را هنر مادر می دانم.

آثار شما چگونه و بر اثر کدام عناصر و عوامل عینی‏ یا ذهنی شکل می‏گیرند؟آیا بیشتر از مطالعات، اندیشه‏ها و ذهنیات خود برای خلق یک مجسمه‏ استفاده می‏کنید و یا اینکه دیده‏های شما از اجتماع‏ پیرامون خود موضوع اثر هنری‏تان را ایجاد می‏کنند؟

من مطالعه می‏کنم و به موسیقی‏ «اپرا»گوش می‏کنم.البته بیشتر به اجراهای«پاواروتی»علاقه‏مندم. شعر زیاد می‏خوانم.اشعار فروغ فرخزاد، فریدون مشیری و شاعران معاصر دیگر را مطالعه می‏کنم.

البته اشعار حافظ و نیز مثنوی معنوی مولوی جایگاه ویژه‏ای‏ برایم دارند. برای ساختن هر مجسمه ماه ها اتود می‏زنم و طرح‏های‏ مختلف می‏کشم.طبیعی است که در این زمان طولانی بسیاری‏ از عوامل اجتماعی،فکری و شخصی در من تأثیر می‏گذارد.

من از میان اتودهایم‏ انتخاب می‏کنم؛اتودی که‏ ممکن است ایده ی آن به پنج‏ سال پیش باز گردد. در ادبیات و قصه‏نویسی بارها این‏ اتفاق افتاده که نویسنده‏ پس از پایان قصه گفته‏ است که شخصیت اصلی‏ قصه خود ماجراها را شکل می‏داد و من خیلی در خط داستانی دخالتی نداشتم!

آیا در کار شما هم اتفاق افتاده‏ که به عنوان مثال مجسمه‏ای از انسان،خود وضعیت‏ صورت خود را تعیین کند.به عنوان نمونه شما قصد داشته باشید که لب‏های آن مجسمه خندان باشد اما ناخودآگاه لب‏های آنها نشان‏دهنده غم باشد؟

من با موادی سخت و سرد روبه‏رو هستم و باید از این‏ مواد،اثری نرم و گرم خلق کنم. از همین‏رو در کارهایم‏ مجسمه‏های مادر و فرزند زیاد دیده می‏شود و خوشبختانه کسانی که این آثار را دیده‏اند،بیان‏ کرده‏اند که حس مستحکمی از احساس و عواطف‏ مادرانه دراین آثار دیده می‏شود. در مجسمه‏سازی با استفاده از سنگ نمی‏توان کاری انجام‏ داد که راه بازگشت وجود داشته باشد. در مجسمه‏سازی با استفاده از موادی چون گچ،گل و حتی برنز می‏توان تغییراتی‏ را داد اما در سنگ نمی‏توان دوباره روی آن کار کرد.

«میکل آنژ»مجسمه‏ساز معروف می‏گوید:برای ساختن‏ مجسمه از سنگ،تنها اضافات آن را حذف می‏کنم. این موردی‏ که شما گفتید، در مورد کارهای من پیش‏آمده است. یک کار تخت دیواری بود که باید مجموعه‏ای از صورتک‏ها باشد،با اینکه طرح‏های آن مشخص بود پس از پایان کار هر کدام شکل‏ خاصی به خود گرفته بودند.

به عبارتی آن سنگ‏ها چهره‏های‏ واقعی خود را پیش از آن‏که من روی آنها کار کنم،نشان دادند.همان چهره‏هایی که پیش از ساخته شدن روی سنگ‏ها می‏دیدم، روی سنگ ها ساخته شد.در ضمنِ کار از این اتفاقات برایم زیاد پیش‏ آمده است.

با توجه به اینکه زنان و دختران از احساسات و عواطف بیشتری برخوردارند و یکی از عناصر مهم در خلق‏ آثار هنری،احساسات انسانی است،چرا مشارکت زنان و دختران در فعالیت‏های فرهنگی،هنری و اجتماعی کمتر از مردان و پسران است؟

این امر به مشکلات فرهنگی جامعه باز می‏گردد. به اعتقاد من مرد نسبت به زن از امتیاز و برتری خاصی برخوردار نیست. اما متأسفانه دید جامعه ی ما نسبت به زن این‏گونه است که زن‏ باید در چهاردیواری خانه محدود باشد. نمی‏گویم دختران و زنان هنرمند در جامعه وجود ندارند اما آنها با مشکلات بسیاری روبرو هستند و امیدوارم مردان جامعه‏ به این حد از رشد فرهنگی برسند که اجازه ی فعالیت بیشتری به‏ دختران و زنان در زمینه کارهای هنری بدهند.

حداقل این اجازه‏ را به زنان بدهند که چند ساعتی از شبانه روز را به کارهای‏ هنری مورد علاقه‏شان بپردازند.

پیشنهاد شما به زنان برای ایجاد فضایی بهتر برای‏ انجام فعالیت فرهنگی و هنری چیست؟

از زنان جامعه خود می‏خواهم بیشتر در مورد خود فکر کنند. زمان به سرعت سپری می‏شود و این مهم است که بدانیم‏ دیروز چه کرده‏ایم و امروز در کدام موقعیت قرار داریم و فردا چه خواهیم کرد.

بسیاری‏ به این مسایل نمی‏اندیشند و این از فقر فرهنگی‏ جامعه ی ما ناشی می‏شود. همواره در کلاس‏هایم‏ گفته‏ام که باید چاله‏های‏ مغز را پُر کنیم وبه فکر تغذیه ی مناسب فکری‏ باشیم.چرا که شکم را در هر صورت می‏توان با ساده‏ترین غذاها پر کرد. زن و مرد مکمل یکدیگرند و هیچ‏یک بدون کمک دیگری نمی‏تواند به موفقیت‏های علمی،فرهنگی و هنری دست یابد. واقعاً اگر روند سپری شدن فصل‏ها را با دقت نگاه کنیم به‏ شباهت آن با سپری شدن عمر آدمی پی خواهیم برد.اما گویا بیشتر آدم‏ها به این نکته کمتر توجه می‏کنند. چه خوب است که‏ انسان از کوتاه ترین لحظات زندگی خود استفاده کند و اثر و نتیجه‏ای خوب از خود بر جای بگذارد.

به اعتقاد شما آیا هنر مجسمه‏سازی برای زنان و دختران کاری سخت به حساب می‏آید؟

فعالیت در زمینه هنر مجسمه‏سازی سخت و پیچیده است، اما این‏گونه نیست که به آنها توصیه کنم که به این سمت نروند.

اگر مجسمه‏سازی با سنگ برای آنها مشکل است با گچ،گل، چوب و...کار کنند.نباید به شکل افراطی به انجام کارهای‏ روزمره دچار شد.دختران و زنان باید بجز کارهای روزمره به‏ فعالیت‏های مورد علاقه‏شان در زمینه‏های فرهنگی و هنری‏ بپردازند.

آیا این علاقهء هنری که در شما وجود دارد،در اعضای‏ خانوادهء شما نیز دیده می‏شود؟

خوشبختانه فرزندانم در رشته‏های مختلف هنری فعالیت‏ می‏کنند. پسرم-که دانشجوست-به موسیقی بسیار علاقمند است و سه تار می‏نوازد.دختر بزرگم در زمینه‏های مختلف‏ هنری فعالیت می‏کند و سنتور می‏نوازد. دختر کوچکم هم به کاریکاتور علاقمند است و گیتار می‏نوازد.امیدوارم‏ فرزندانم بتوانند در رشته‏ای خاص از هنر به‏ شکل جدی فعال شوند و راه اصلی خود را در زمینه‏ هنر پیدا کنند.چون از این‏ شاخه به آن شاخه پریدن‏ کار بسیار غلطی است.

در حال حاضر وضعیت هنر مجسمه‏سازی از نظر اجتماعی چگونه است؟آیا این هنر توانسته است که‏ مخاطبان زیادی را جذب کند؟

خوشبختانه امروزه هنر مجسمه‏سازی در جامعه،مشتاقان‏ زیادی پیدا کرده و حتی نمایشگاه های دوسالانه مجسمه‏سازی‏ پُرشورتر از نمایشگاه های نقاشی برپا می‏شود. از سال‏ 1377 انجمن مجسمه‏سازان ایران زیر نظر خانه ی هنرمندان‏ ایران تشکیل شد و من از اعضای هیأت مؤسس و هیأت مدیره‏ این انجمن هستم.در حال حاضر نیز مدیر مسئول انجمن‏ مجسمه‏سازان ایران هستم که امیدوارم در مجمع عمومی جدید بتوانم از فعالیت‏های اجرایی فاصله بگیرم و به فعالیت‏های‏ هنری خود بیشتر بپردازم.

البته خوشبختانه نوزادی چون انجمن مجسمه‏سازان ایران‏ متولد شده و رشد کرده است و حال باید آن‏را به دیگران سپرد تا آن را به تکامل برسانند.

اوضاع كیفی مجسمه سازی ایران خصوصاً در نسل جوان را چطور ارزیابی می كنید؟

من معتقدم که امروزه فضا برای ارائه آثار مناسب نیست.

من خیلی سمج بودم و در سال 1377 با تلاش و پیگیری کار، ثبت کانون مجسمه سازی را خودم انجام دادم به امید اینکه راهی باز شود برای علاقمندان به مجسمه سازی من امیدواریم که مسئولین کمی بیشتر به این رشته هنری توجه نشان دهند. می دانید این اوضاع می تواند دقیقاً منتج دو چیز باشد: استعداد نسل جوان و امكانات، آتلیه مجسمه سازی دانشكده هنرهای زیبا كه چند سالی است راه اندازی شده دال بر وجود استعدادهاست كه متأسفانه به دلیل نبود امكانات استعدادها و علایق بچه ها و نسل جوان را شدیداً در محدودیت و حداقل نگه می دارد، فضای كار و ابزار حداقل امكانات است كه نداریم.

از جمله اهدافی كه انجمن مجسمه سازان پی می گیرد فراهم كردن حداقل فضاهای لازم برای این هنر است. ما به دنبال این هستیم كه بتوانیم فضاهایی كه در عهده سایر ارگان هاست و از آنها استفاده نمی شود را برای این امر اختصاص دهیم.نهایت امكانات كارگاه های موجود جوشكاری است، دانشجویان یا جوش می دهند یا گچ كاری می كنند، در صورتی كه همه نوع ابزاری لازم است. دانشجو وقتی دانشگاه را ترك می كند، باید پخته و زنده دل و قوی دست باشد.

شخصیت شما به عنوان یک زن و یک مادر چه تاثیری بر شیوه ارائه هنرتان دارد؟

به دلیل اینکه هم مادر هستم و هم به کار هنری می پردازم دید دیگری نسبت به پیرامون خود دارم اما دیدم نسبت به سنگ با دیگران متفاوت است. ممکن است در دیواره ای سنگی چیزی ببینم که دیگران چنین دیدی نداشته باشند. معتقدم که بزرگترین هنرمند،خداوند است و بس. مخلوقات خداوند با تنوع بسیار و در عالی ترین شکل هنری در هستی وجود دارند و من خود را جزء کوچکی از این هستی می دانم.

البته اینکه من در زمینه هنر مجسمه سازی فعالیت می کنم،خواست و لطف خداوند است. به هر حال من با موادی سخت و سرد روبرو هستم و باید از این مواد،اثری نرم و گرم خلق کنم.از همین رو در کارهایم مجسمه های مادر و فرزند زیاد دیده می شود و خوشبختانه کسانی که این آثار را دیده اند،بیان کرده اند که حسّ مستحکمی از احساس و عواطف مادرانه در این آثار دیده می شود. بنابراین احساسات و عواطف زنان و مادران،بسیار در خلق آثار هنری و تاثیر آن بر مخاطب موثر است.

به عنوان سوال آخر از نظر شما هنرمند دارای چه جایگاهی در جامعه و هستی است؟

معتقدم تا زمانی که هنرمند می تواند اثری خلق کند،متعلق به خودش نیست.او به مردم تعلق دارد.

هنرمند واقعی،اگر خود را شناخته باشد،در مدت زمان کوتاهی که زندگی می کند وظیفه ای سنگین را بر دوش خود احساس خواهد کرد. البته کمتر به فلسفه هستی اندیشیده می شود که انسان ها برای چه آمده اند و در این فرصت کوتاه چه باید انجام دهند.

آنچه به عنوان اثر هنری باقی می ماند متعلق به مردم و نسل های آینده است.ضمن اینکه بسیاری از هنرمندان زمانی شناخته می شوند که دیگر در میان مردم نیستند.فردوسی و حافظ و... هنرمندانی هستند که هیچ گاه نمی میرند و تجلیّات و تاثیرات معنوی و فکری آنها همیشه برای مردم وجود دارد.

 


نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار