وقتی جنگ شد خیلی ها از شهر رفتن و دیگه بر نگشتن, یه جورایی وضعیت شهر براشون قابل تحمل نبود ,یه عده هم مدتی موندن اما ترجیح دادن که جنگ زده بمونن ,یه گروه دیگه به دلیل وضعیت شغلی مجبور شدن بمونن خلاصه دلیل برای رفتن و نموندن زیاد بود.اما الان دیگه دلیلی برای رفتن نیست برای کسانی که بعد از جنگ ترجیح دادن هر طوری هست بمونن شاید اوضاع عوض بشه تحمل هشت سال دربدری توی اون سالها خیلی راحت تر از تحمل سالها دروغ و وعده های تو خالی بود ,ما نمیتونیم بریم عادت کردیم به شهر.زادگاهمون ّ...
چندین سال منتظر موندیم شاید شهر درست بشه ، برامون عادی شده ,ماها جایی دیگه خاطره نداریم .خیلی وقته که منتظریم شهر درست بشه ، یعنی چاره نداریم انگار هر چی تلاش میکنیم جواب عکس میده .ماها جای دیگه خاطره نداریم ,ما با سختیهای این شهر .گره خوردیم باز هم دروغ بگید که مافلان کار رو برای شهر انجام دادیم. ....فلان امتیاز را گرفتیم ،ما دیگه به این وعده های دروغ عادت کردیم..... ما جایی نداریم که بریم ....چون جای دیگه،از شهر دیگه خاطره ایی نداریم ،یعنی بجز این شهر روی شهر دیگه تعصبی نداریم ، حالا اون شهرها هرچی که امکانات داشته باشن و ما هنوز گیر فاضلاب واسفالت وهزاران مشکل اولیه شهروندی باشیم .....ما ابادان را بخاطر خود آبادان وخاطراتش دوست داریم ......همین ....
حمید رضا چهره نگار ...