شوشان :
نمک را
در ترنم کل
برطاق شانه ها دارد
چوب بازی که در میانه ی میدان
قوزک را نشانه می گیرد
می شناسمش
عالی انور است که سکه بر زخم می گذارد و می گذرد
انگشت نشان ایل خواهم بود
سپیده دمانی که
چویل و برف را
برای ( می نا بنفشی)
به ارمغان بیاورم
که آسمان را در چرخ چشم ها دارد و
زمین را در شرم پلک ها
آه
تا چشم برد شیر
آن بر ستاده ی بر خاک ( آرضی )
چندین سوار
یاغی و سربدار
از چنگل بلوط گذشته اند؟
اهل ایل می دانند
دی بلال را
محمدحسن توشمال چه خوب می خواند