روایتی عاشقانه از همسر یک شهید
گفتم من زندگی این زن را می نویسم. تصمیمم را گرفته بودم. تلفن زدم. خودت گوشی را برداشتی. منتظر بودم با یک زن پرسن و سال حرف بزنم. باورم نمی شد. صدایت چقدر جوان بود. فکر کردم شاید دخترت باشد. گفتم: می خواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم، خندیدی و گفتی: خودم هستم!
کد خبر: ۴۱۹۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۲۵