شوشان - شهرام گراوندی :
امیر هوشنگ خان ابتهاج از سال های نخست شاعری اش، ”سایه" تخلص می کرد و او را از دیرباز به غزل می شناسند و این امر تا جایی پیش رفته که او را برخی حافظ زمانه خوانده اند. رفیق شهریار بوده و مرتضا کیوان. و البته هم نفس و همراه با بزرگانی همچون نیما و شاملو و اخوان و سیاوش کسرایی و فروغ فرخزاد. شاید به جرات بتوان گفت، ابتهاج آخرین فردی بود از نسل شاعران سترگ و درخشانی که به ویژه برآمده از تاثیرات ویرانگر کودتای 28 امرداد 32 بودند و این ضایعه ی عظیم در شعر و زیست شان تا پایان عمر رهایشان نکرد.
واژه مقدس است و راه یافتن به حریم معنا و تبدیل شدن به روایت و تعریف واژه شایستگی زلالی و روشنی جان می خواهد. شکی نیست شاعران کاتبان ازلی نورند و میراثی جز واژه ندارند. و به قولی تمام ثروت شان همین کلمه هایی است که با لباس نور در جان شاعر طلوع می کند. کلمه ها دوستان بی دروغ آدمی در حوالی تکلم و عمرند.
کلمه ها می خواهند ماه بالای سر حقیقت بتابد و حرفی از تکلم ابرهای یاوه بار نباشد.
و چنین است که شاعری مانند هوشنگ ابتهاج جان مایه ی کلمه را هرگز به ارزانی چوب حراج نزده است. شعرها و ترانه هایش از سرچشمه ی نور و روشنی و احساس ناب می جوشند و برای همین است که بر جان سایه می افکنند و کام را گوارا می کنند و قابلیت و امکان تکثیر می یابند.
به همت علی دهباشی، در بزرگداشت ابتهاج، او خودش را اینگونه معرفی کرد: "شناختن من کار مشکلی نیست. ما آدمهای صاف و ساده ای هستیم که به معنای واقعی از پشت کوه آمدهایم. این کوه بلند البرز ولایت مرا از ولایت خیلیها جدا میکند. آدمهای ساده شناختن شان هم ساده است. بعضیها بی خود زحمت میکشند که نکتههایی پیدا بکنند و بگویند. نگفته هم معلوم است. چیز مهمی نیست. ”
هوشنگ ابتهاج متولد رشت همیشه بارانی است و سال ها در آنجا زندگی کرد. او در سال 1325 مجموعه "نخستین نغمه ها” را که شامل اشعاری به شیوه ی کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. "سراب” نخستین مجموعه او به اسلوب و شیوه ی جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی: عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعه "سیاه مشق”، با آن که پس از سراب منتشر شد، شعرهای سال های 25 تا 29 شاعر را در برمی گیرد. کتاب های نخستین نغمه ها ، سراب ، سیاه مشق ، شبگیر ، چند برگ از یلدا ، یادگار خون سرو و تاسیان مهر از آثار این شاعرند. تصحیح او از دیوان حافظ نیز از تصحیح های معروف است.
سایه با تشکیل گروه های موسیقی "شیدا” و "عارف” در رادیو و تاسیس "کانون چاووش” همراه با بزرگان موسیقی ایران نقش موثری در ارتقای ذوق موسیقی مردم ایران ایفا کرد.
محال است ایرانی باشی و با شنیدن ترانه ی ” ایران ای سرای امید ” مو به تن ت سیخ نشود. این ترانه را هوشنگ ابتهاج سروده است.
او به روزگاری دورتر و پیش از مهاجرت به آلمان، در جمع شاعران گیلان با نقد وضعیت ادبی امروز گفته بود: در گذشته به رغم اختلافاتی که میان شعر من و شاعرانی مانند شاملو و کسرایی وجود داشت، هیچکدام ادعای گذر از یکدیگر را نداشتیم. بین شعر من، کسرایی، شاملو و اخوان فرسنگ ها فاصله بود، اما شعر یکدیگر را در محافل مختلف برای دیگران می خواندیم. شعر یکدیگر را مطرح می کردیم و یکی چون من هرگز ادعای گذر از نیما، شاملو و... را نداشتیم و آنها هم به همچنین .اما الان این طور نیست. هم شاعران و هم اهل موسیقی، همدیگر را نفی می کنند.
ابتهاج در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به خاطراتش از گذشته گفته بود: از معایب عمر دراز، دیدن مرگ دوستان و خاطره هایی است که در ذهن می ماند.
این جمله ی دردناک ابتهاج، حدیث نفس بسیاری از ماست که در میانسالی و دیرسالی، شاهد رفتن ناگزیر بسیاری کسان هستیم که جای خالی آنها هرگز پر که هیچ، روز به روز بیشتر به چشم می آید و این درد را هر روز جانکاه تر می کند.
در باران های شتابان منجر به سیل دی ماه 1398 اهواز، آب آمد و خانه ی قاسم آهنین جان را شخم زد و ویران کرد. فیلم کوتاهی با گریه های قاسم در فضای مجازی منتشر شد. همان موقع یادداشتی نوشتم با عنوان ”روضه ی قاسم بر آب" که خود قاسم این تیتر را بسیار دوست می داشت. انتشار آن کلیپ کوتاه، به دلیل ریش بلند و محاسن سفید قاسم، این شبهه و شایعه را تولید کرد که شاعر مورد بحث هوشنگ ابتهاج است؛ که خبر با سرعت نور تمام عالم را در نوردید.
آدم گاه از سرعت انتشار خبر در فضای مجازی وحشت می کند! کار آن چنان بیخ پیدا کرد تا خود هوشنگ ابتهاج هم به میدان آمد و خبر را تکذیب کرد.
اکنون اما، قاسم آهنین جان زنده یاد شده است؛ هوشنگ ابتهاج ساعتی پیش زنده یاد شده است؛ ولی سیلاب های وطن دارند کماکان مردمان نجیب ما را تهدید می کنند و آب به خانه ها راه می یابد. بی اعتنا به اینکه قاسم و هوشنگ در آن دنیا وعده ی دیداری نهاده اند و ما نیز با فرصتی کم و بیش کوتاه و بلندتر به آنها می پیوندیم.
اهواز. 19 امرداد 1401