شوشان ـ هاشم سعدی مجد :
روزگار غریبی است نازنین
این روزها صبح خیلی هم دل انگیز نیست!
بیدار که می شوی اینقدر با اخبار و اتفاقات عجیب و غریب بمباران می شوی، که آرزو می کنی خواب می ماندی!
کافیست اخباری که امسال اول صبح شنیدیم را مرور کنید:
سقوط هلی کوپتر رییس جمهور
شهادت اسماعیل هنیه
زلزله ۵ ریشتری اهواز
و آخری یکشنبه همین هفته، سقوط دولت بشار اسد
در چنین احوالی فقط پیامک ساعت شش و نیم صبح حاج لفته منصوری را کم دارم: "صبح به خیر هاشم جان بیداری یه برنامه ای دارم که میخوام با شما هماهنگی و مشورت کنم"
دو پیام
و یک تماس از دست رفته
سابقه نداشته این وقت صبح پیامی از ایشان داشته باشم.
از تعلیقی که عبارت "برنامه ای دارم" داشت، فهمیدم آتش بازی جدیدی در راه است. پیرمرد این دفعه چه خوابی برایم دیده؟
آخرین بار سر مصاحبه با دکتر فیاضی و اینکه ۱۵ هزار کلمه را باید در ۳ هزار و پانصد کلمه خلاصه کنم و حتما به شماره روز شنبه خوزی ها برسد، آنقدر بهم فشار آمد که چند نوع تبخال زدم!
تماس گرفتم و برای اینکه از عتابش در امان باشم فقط گفتم:
جانم حاجی. امر؟
اول صبح صدایش چه انرژی ای داشت! گفت: فردا برنامه ای در مدرسه شهید چمران ملاثانی ترتیب دادیم و قرار است از محمد جاسم پور و سید محمدرسول عیسی زاده تقدیر کنیم.
دو دانش آموز اهل ملاثانی که سال گذشته با معلم خوش فکرشان محمد مجدم، بازدیدی علمی از دانشگاه کشاورزی ملاثانی داشتند و در ویژه نامه روزنامه خوزی ها که با موضوع دانشگاه و رییس آن دکتر فیاضی منتشر شده، خاطره آن بازدید را نوشتند.
برنامه از این قرار است که گروهی از مفاخر علمی و اجرایی ملاثانی در جمع دانش آموزان مدرسه حاضر شوند و از خاطرات دوران مدرسه و تحصیلشان بگویند. همانجا دو لوح تقدیر که از طرف محمد مالی مدیر مسئول روزنامه خوزی ها تهیه شده، به آن دو دانش آموز اهدا خواهد شد. خانواده های بچه ها هم دعوت هستند و آقای غلامی مدیر آموزش و پروش باوی میزبان برنامه خواهد بود.
حاجی میخواست برای یک ستون و سیصد کلمه که در خوزی ها منتشر شده، یک پژواک بسازد. حداقل در ملاثانی به این اتفاق ضریب بدهد و در دل بچه هایش راهی بسازد برای فردا.
واقعیت این است که این روش خاص و خاصیت لفته منصوری بودن است و در این خاصیت، هیچ شریکی برایش سراغ ندارم. زمانی او را یک سینرژیست اجتماعی خواندم و امروز بیشتر بر این عقیده ام.
حاجی گفت دعوتی ها از این قرارند:
پرفسور حسن حمدی (ﻣﺪﯾﺮ سابق ﻣﺮﮐﺰ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎت ﻧﯿﺸﮑﺮ و ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺟﺎﻧﺒﯽ خوزستان)
پرفسور جمال فیاضی (رییس دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی خوزستان)
دکتر سید علی موسوی (معاون وزیر بازرگانی در دولت نهم)
دکتر سید عبدالله موسوی (عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان و جامعه المصطفی اهواز)
دکتر نعیم عموری (عضو هیئت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز)
دکتر نعیم مراونه (استاد دانشگاه فرهنگیان اهواز)
مهندس محمد حمیدی (شهردار ملاثانی)
مهندس سید کمال میرباقری (کارآفرین حوزه شیلات)
سید علی حسینی امین (فرهنگی، خطیب و مبلغ مذهبی)
و محمد مالی که حضورش در روز مراسم سورپرایز بود! نویسنده ای که برخلاف قاعده اهل قلم، هم خوب می نویسد و هم خوب حرف می زند.
صبح سه شنبه که به مدرسه شهید چمران رسیدم، نمازخانه پر از دانش آموز بود. سید سعید شرفی و همکارانش با نظم خوبی بچه ها را نشانده بودند. انگار که زنگ کلاس خورده باشد و بچه ها منتظر معلمشان باشند. محمد جاسم پور و سید محمدرسول در پیشانی جمع نشسته بودند و هر وقت صندلی کم می آمد مرتضی غلامی رییس آ.پ بی تکلف کنارشان مینشست.
دکتر فیاضی که بعنوان سخنران اول پشت تریبون رفت، بچه های صف های آخر گاهی دستی به شانه نفر جلویی میزدند تا بنشیند، بلکه دید بهتری داشته باشند.
فکر میکنم خوشتر آن است که سِرّ دلبران را از خود دلبران بشنویم:
پرفسور فیاضی: نهال و درختی که امروز بزرگ شده، بذر و جوانه ای بوده که با رشد خودش به اینجا رسیده. ما انسان ها هم باید بر رشد خودمان اصرار کنیم.
دکتر عموری: ۱. موبایل شما را سرگرم نکند. ۲. شاید در برخی محافل بشنوید آنها که درس خواندند به کجا رسیدند؟! اصلا به این حرفها اهمیت ندهید*
پرفسور حمدی: در خانواده ما دو فانوس داشتیم که شب ها یکی برای کل خانواده و یکی برای درس خواندن من و برادرم بود. این اهمیت نور در زندگی و جایگاه علم در خانواده هایمان را نشان می دهد.
دکتر سیدعبدالله موسوی: اگر به جایی رسیدم از احترام به پدر و مادرم بود.
محمد مالی: مطالعه کنید تا گول نخورید!
مهندس حمیدی: زمان ما در دوگانه علم بهتر است یا ثروت؟ استاد ما سیدعبدالله موسوی می گفت قطعا جامعه به انسان عالم نیاز پیدا می کند. امروز به این حرف رسیدیم.
دکتر مراونه: برای موفقیت باید بیشتر تلاش کنید تا اینکه فقط به هوش و استعداد خود تکیه کنید.
سیدکمال عزیز از هدیه ۵ ریالی که مرحوم والده اش برای قبولی خرداد به او داده بود و باید پس میداد! گفت. طبق معمول با نکته سنجی سید علی از نوع جعاوله اش خندیدیم و از نوع موسوی اش ما را تا مرز بغض و اشک برد. آنجا که فارغ از تشریفات معمول، دست استادش لفته منصوری را بوسید. حرکت سیدعلی خیلی به دل جمع نشست و مورد تشویق ممتد بچه ها قرار گرفت.
آن دست زدن ها و جمع شدن دانش آموزان بعد از مراسم دور معلم برای اینکه یک نسخه از روزنامه خوزی ها گیرشان بیاید، نشان می داد که پیام این برنامه رسیده و هدف گذاری اولیه آن محقق شده است. همین جزییات امید انسان را زنده نگه می دارد.
با خودم می گویم شاید صبح فردا، دل انگیزتر از امروز باشد.