شوشان ـ محمد شریفی :
نوروز، این کهنترین آیین ایرانی، با شعار رویش و آراستن زمین به گل و گیاه، سرسبزی و شادابی، و آرزوی ریشهکن شدن گرانی و فساد، بهزودی با پیام دلانگیز وفاق دوباره!! از سوی میرزا مسعود، نهجالبلاغهخوان تبریزی (پزشکیان)، در ایران طنینانداز خواهد شد.
شوشان ـ محمد شریفی :
نوروز، این کهنترین آیین ایرانی، با شعار رویش و آراستن زمین به گل و گیاه، سرسبزی و شادابی، و آرزوی ریشهکن شدن گرانی و فساد، بهزودی با پیام دلانگیز وفاق دوباره!! از سوی میرزا مسعود، نهجالبلاغهخوان تبریزی (پزشکیان)، در ایران طنینانداز خواهد شد. این جشن باستانی، از روزگار اسطورهای کیومرث، نخستین انسان روی زمین، تا جمشید جم و اهورامزدا، و تا همین آخرین روزهای اسفند ۱۴۰۳، همچنان در گردش بیپایان آمدن و رفتن تکرار میشود.
عمو نوروز، چنان با سریش، چسب دوقلو و قطرهای به دل و جان مردم این سرزمین چسبیده که هر سال، بی آنکه کنگر بخورد، سیزده روز تمام لنگر میاندازد تا با وعدههای بهاری، دلها را شاد کند. نوروز جان، خدا برکتت دهاد که بهراستی نماد نو شدن بودی و هستی، اما دیگر آن شکوه گذشته را نداری!
نوروز یادت بخیر
دورانی که ما کودک بودیم، نوروز، نوروز بود! لباسها، از شلوار و تنبان گرفته تا چادر و چارقد، از بلوز و دامن تا قبای مردانه، همه نو و مزین به گلهای ریز و درشت بهاری بودند. اجاق مطبخ هر خانهای روشن بود، از دیگ و پاتیلها صدای جلز و ولز دنبه و گوشت برمیخاست، و عطر برنج چمپا با شمیم شکوفههای نارنج و ترنج درهم میآمیخت. آسمان، بیلکه و آبی بود، نه نشانی از دود فلرهای نفتی داشت، نه از آلودگیهای صنعتی.
دلها گرم بود و نوروز، مظهر همبستگی، مهرورزی، صلح، بخشش و دیدوبازدید. ترکیب آجیلهای سنتی چنان متنوع بود که نمیتوان از آن گذشت: گندم برشته، گِمَک (برنجک نرم و معطر)، کشمش، کَلخُنگ (پسته کوهی)، مغز بادام کوهی شیرینشده و نُقل سفید معطر به گلاب. این آجیلها، به دلیل فراوانی و ارزانی، در خانهها تهیه میشدند؛ بهظاهر ارزان، اما تهیهشان زحمت فراوان داشت.
سمفونیک چَرَز کُروز نوروزی
هرکس به اندازه وسع دهانش، مشتی از این آجیلها برمیداشت و میجوید. دیدوبازدیدهای نوروزی که گروهی انجام میشد، جویدن این خوراکیها، نوای خاصی ایجاد میکرد؛ صدای خرد شدن گندم برشته در لابهلای دندانهای مهمانان، یادآور ضرباهنگی موزون بود که آن را «چَرَز کُروز» مینامیدند؛ گویی ارکستری سمفونیک در دل نوروز مینواخت!
البته این آجیل سنتی، اگر زیاد خورده میشد، عطش و نفخ میآورد. ما بچهها گاهی از سر ولع، در پرخوری زیادهروی میکردیم و عواقبش دامانمان را میگرفت! اما دمنوش برنجاس و چویل، زود حالمان را جا میآورد.
نوروز محمد شریفی در اسطوره و خواب
زندهیاد سید حیدر موسوی، شاهنامهخوان نامدار ایل، به نقل از حکیم فردوسی روایت میکرد که جمشیدِ جم، پس از غلبه بر دیوان و رهایی جهان از اهریمن، در نخستین روز فروردین بر تخت نشست و ایرانیان از آن روز، نوروز را جشن گرفتند. سخنانش که به اینجا میرسید، خانعمو با کنایه میپرسید: «دل خوش، سیری چند؟» آن زمان معنای این حرف را درک نمیکردم، اما امروز که سالخوردهام، خوب میفهمم که «دل خوش» را نمیتوان به سادگی یافت.
با این مواجب بازنشستگی که کفاف یک زندگی ساده را هم نمیدهد، چه جای سفر و تفریح؟ اما دلم سفر خواست! دیشب، در این ماه مبارک، دست به دعا برداشتم و گفتم:
"بارالها، میدانی که در عین توانستن، خود را به هیچ رانتی و مال حرامی آلوده نکردهام؛ عنایتی کن که در عالم خواب، به آنتالیا و پاریس و جزایر قناری سفر کنم و هرچه دلم میخواهد سیسمونی بخرم!"
دعایم تمام نشده، خوابم برد. دعایم به عرش رسید، اما با سه درجه تخفیف، بهجای پاریس، سر از شیراز درآوردم! نه پارامونت و گلگشت و رکنآباد، که تخت جمشید. محو تماشای نقشبرجستههایی بودم که سران ملل تابعهی شاهنشاهی هخامنشی، با هدایایی برای جشن نوروز، در پیشگاه پادشاه ایستاده بودند.
در همان حال، ناگهان زنگ گوشی همسرم، با نوای مناجات سحری، به صدا درآمد و خواب شیرینم را بر باد داد! بدون آنکه بفهمم چی شد؟ از خواب پریدم۔
دلتنگیهای نوروزی من
این روزهای پایانی اسفند، دلم سخت هوای «چرز کروز»های کودکی را کرده است. دلم برای نوروزخوانی علیخان و شاهنامهخوانی آقا سید حیدر تنگ شده. برای مادر و زنان آبادی که با عشق، خانهتکانی میکردند، دلتنگم.
چه لذتی داشت پوشیدن لباس نو، چه شوری داشت زمزمهی «زردی من از تو، سرخی تو از من» در چهارشنبهسوری. آن روزها، خبری از ترقه و نارنجک و فشفشه نبود، آتش، تنها برای تطهیر دلها برافروخته میشد. لحظههای تحویل سال، با کرنای توشمال نورالله بر فراز پشتبامها طنینانداز میشد.
دیدوبازدیدها تا سیزدهبدر ادامه داشت و دلها، شاد و بیغلوغش بودند.
و به قول چند شاعر:
«بهار آمد و شمشادها جوان گشتند
ز بند غم، دل و جانها رها شدند»
«ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی»