شوشان تولبار
آخرین اخبار
شوشان تولبار
کد خبر: ۱۱۲۴۷۷
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۰
شوشان ـ مهری کیانوش راد  :

به تازگی کتاب "گرگ ها و گرازها "  به قلم محمد کیانوش راد سیاستمدار و نویسنده ی خوزستانی به بازار کتاب رسیده است .
از بارزترین ویژگی های این رمان ، نقش برجسته ی "اقلیم گرایی " است ، که نویسنده جابجا از استان خوزستان ، شهرهای مختلف آن ، باورها ، رسومات و حتی غذاها های مورد علاقه ی اقلیم خود سخن می گوید.
این رمان روزنه ای به شناخت بیشتر خوزستان ،  نقش آن در انقلاب و جنگ و مشکلاتی است که بعد از جنگ به آن  گرفتار شده است.
از درخشان ترین فرازهای  کتاب ، سطرهای آغازین و گفتگوی رمضان و یوسف است.
رمضان  فردی به ظاهر  عامی ، با تحصیلاتی در حد ششم ابتدایی ،  اما با درون مایه ای از پختگی و فرزانگی ، روبروی پسرش یوسف،  که نه دین ناباور بلکه لاادری است ، از دغدغه های زندگی و مرگ خود سخن می گوید.

در لابلای کتاب گرگ ها و گرازها،  سیاست آمیخته با زندگی است، که البته امر عجیبی نیست ، نویسنده ، خود مرد سیاست است و بارها به جرم اعتقاداتش ، زندان را تجربه کرده است.
با نمونه ای در ص ۱۷ آشنا می شویم :
" بابا توی دنیای  سیاست هم آواره زیاد داریم ، آواره هایی که از ترس حکومت هاشون بی وطن میشن."

با توجه به این که اقلیم شناسی در این داستان نقش پررنگی دارد ، نام شوش ،  هفت تپه ، کارخانه ی کاغذ پارس ، بیکاری گارگران و مشکلات آنها. چغازنبیل ، شوش و دانیال ،
دزفول و محله ی قلعه و دفترازدواج .
اهواز و کاباره ی میترا  ، محله یوسفی ، دبیرستان شاپور ، جنگ ایران و  عراق ، دوران بعد از جنگ و باز داستان شرکت نیشکر هفت تپه (یکی از شخصیت های  داستان گارگر هفت تپه است ) ، تالاب هورالعظیم و ...
ص ۱۹۸  " آنسوتر نیمی از تالاب هورالعظیم را خشکانده اند ، تا نفت پیدا کنند   نفت را می برند تا برج های تهران را بالا ببرند . برج ها بالاتر می روند تا ونکوور و تورنتو ساخته بشود ، تا پسران و دخترانشان  با سیگارهای مارلبرو و کاپتان بلک بر لب با ماشین های آخرین مدلشان ....

داستان گرگ ها و گرازها داستان تغییر آدم ها با تغییر شرایط ،  اوضاع سیاسی و حتی بالا رفتن عمر است
ص ۹۰ ، فصل هفتم ،  عشق استالین
 داستان سیاستمدارانی است که نان را به نرخ روز می خورند و با شرایط چهره عوض می کنند.

ص ۵۳ ...باید بدونی با هر کسی چطور رفتار کنی ...بعضی آدما رو فقط در تنهایی احترام کن اونم خیلی زیاد در حد خدا ....
یا
داستان زنانی( اکرم )  که با تغییر شرایط ، از رقاصه ی کاباره بودن  تبدیل به زنی عفیف می شوند.

ص ۲۰۰ : یا
داستان یوسف لاادری است ، که در لحظات پایان عمر به امید بیدار شدن در وقت اذان صبح است و با خود می گوید :
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد.
نام:
ایمیل:
* نظر:
شوشان تولبار