شوشان ـ نادر جلالی :
هر از چند گاهی در مدرسه قدم میزدم و دانش آموزان دوازدهم را نسبت به کنکور ازلحاظ روحی، روانی آماده می کردم ،
بیان خاطره، داستان های موفقیت افراد، مشاوره فردی و... را بیان می نمودم.
جو مدرسه نیز متاثر از کنکور می شد . در آن روزها علیرضا را همواره کتاب به دست می دیدم، علیرضا از روستای اطراف شهر می آمد. صادق و بی ریا مثل تمامی اهالی روستا، و همیشه تبسمی خفیف بر لبان داشت، او عاشق دانشگاه فرهنگیان بود و موفقیت در آن نیز مرادش . دست علی را در محوطه مدرسه می گرفتم و او از آرزوهایش میگفت و اینکه میخواهد در آینده معلمی منضبط و محبوب و... باشد.
شوشان ـ نادر جلالی :
هر از چند گاهی در مدرسه قدم میزدم و دانش آموزان دوازدهم را نسبت به کنکور ازلحاظ روحی، روانی آماده می کردم ،
بیان خاطره، داستان های موفقیت افراد، مشاوره فردی و... را بیان می نمودم.
جو مدرسه نیز متاثر از کنکور می شد . در آن روزها علیرضا را همواره کتاب به دست می دیدم، علیرضا از روستای اطراف شهر می آمد. صادق و بی ریا مثل تمامی اهالی روستا، و همیشه تبسمی خفیف بر لبان داشت، او عاشق دانشگاه فرهنگیان بود و موفقیت در آن نیز مرادش . دست علی را در محوطه مدرسه می گرفتم و او از آرزوهایش میگفت و اینکه میخواهد در آینده معلمی منضبط و محبوب و... باشد. معدل بالای او در سه سال تحصیلی این امید را در دلمان برقرار کرده که علیرضا قبول خواهد شد. او واقعا محصل زرنگی بود معدل نوبت اول او در پایه دوازدهم ۱۹/۹۸ بود. بلاخره روز امتحان کنکور فرا رسید و از قضا علیرضا در حوزه ای که من رئیس آن بودم قرار داشت. در ابتدای شروع جلسه من تذکرات لازم را به دانش آموزان دادم و جلسه کنکور را آغاز کردیم . یک ساعتی از امتحان نگذشته بود که جهت انجام سرکشی از سالن دوم بیرون رفتم و در محوطه قدم میزدم که علیرضا را دیدم . سریعا به او گفتم علیرضا زود برو برگرد جلسه، اما جوابی نشنیدم. تشری به او زدم اما علیرضا نتوانست ادامه دهد او را در بغل گرفتم .. علیرضا برو برگرد، گریه کنان فقط میگفت اقا ببخشید من قدر زحمات پدر و مادرم را ندونستم اقا من قدر شما را ندونستم اقا ببخشید و...
ناراحت شدم . اقای رضایی که منشی جلسه و از پیشکسوتان منطقه بود را صدا زدم با او صحبت کرد ولی علیرضا روحیه خود را در اولین دقایق توزیع دفترچه از دست داده بود . زمان می گذشت و من سعی در قانع کردن علیرضا داشتم ولی نشد ... بعد از طی روتین اداری علیرضا به بیرون مدرسه رفت . ارتباطم با علیرضا در طول یکسال قطع نشد و علیرضا با عزمی آهنین در سال بعد در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه فرهنگیان و رشته مورد نظر خود پذیرفته شد.
به امید موفقیت فرزندانمان در کنکور سراسری