این روز ها بلوط زاگرس حال خوشی ندارد و در مقابل زیادخواهی انسان در حال سر خم کردن است برای او می گویم که بلوط برای من سمبل پدر و استواری اوست که امدنش را در پاییز انتظار می کشیدم و آمدنش با مشتی از بلوط غریو شادی و آتش افرروزی در عصر پاییزبود.
دلم برای بلوط تنگ می شود.
برای سفیر گلوله هایش و برای آتشش
و برای شعلهای به آسمان کشیده اش
دلم برای کلاهک پیچیده در سرش
و برای استواریش
و برای سخاوتش
که قوت لا یموت لر است.
و برای گرمی آتشش
دلم برای بلوط تنگ می شود
من زاده کوه های بلوط خیز بخت یاریم
برای همین
دلم برای بلوط تنگ می شود
بلوط، به یاد می سپارمت
و نهال تورا به جان و دل به خاک می سپارمش
که انتظار را جوانه امید می زنی
دلم برای بلوط تنگ می شود
ای استوره استواری و نجات
ای بلوط،
برای کودکان زرد کوه و دنا
برای شادی روز گاران ما
برای رفع این غبار لعنتی
برای شادی کودکانه ام بمان
دلم برای بلوط تنگ می شود.
مصیب شیرانی1392 (شیدا)
SHAHRAM009@YAHOO.COM