شوشان- سیدحبیب احمدپور
مسجدسلیمانی ها در چند روز گذشته دو تن از خوب های خود را از دست دادند دو شخصیتی که در دو عرصه مختلف مطرح و به لحاظ پاره ای از موارد زبانزد عام و خاص بودند بدین جهت کلیه کسانیکه آنان را می شناختند از شنیدن خبر درگذشتشان غمگین و داغدار شدند.
قاسمی ، معلم مهربان ، کاردان، منضبط و عاشق آموزش به دانش آموزان ، فرهنگی خوش نام، خوش چهره و سخن گرم و محمدرضا نریموسایی فوتبالیست ترکه ای ، پرشر و شور ، ناآرام و بی قرار و عاشق فوتبال و عاشق باشگاهش تاج که در گذشت او جامعه ورزش خوزستان خصوصا فوتبالی ها و استقلالی ها را در ماتم فرو برد.
من محمدقاسمی را زمانی که در دبستان درس می خواندم می شناختم او هم معلم بود و هم مدیر. نسبت فامیلی هم داشتیم، پدرم او را خیلی دوست داشت . قاسمی را خیلی از مردم می شناختند ، بسیاری وقتی او را می دیدند به یاد پل نیومن هنرپیشه خوش سیما و خوش قد و بالای آمریکایی می افتادند.
اما پل نیومن شهرما برخلاف پل نیومن آمریکایی که نقش های زیادی را ایفا کرده بود فقط یک نقش را در زندگی می توانست بازی کند نقش معلم بودن، او به معنای واقعی معلم بود و آموزش و پرورش را به این دلیل انتخاب کرد چون عاشق مردم بود، عاشق خدمت بود با جان و دل برای آنها زحمت می کشید به دانش آموزان عشق می ورزید برایش فرقی نداشت که در کدام دبستان و کدام محله شهر کار می کند برایش دانش آموزان همه مدارس یکسان بودند چون عاشق درس دادن بود عاشق یاد دادن و آموزش بود.
پیش او بچه کارمند شرکت نفت یا بچه میوه فروش ، بچه لحاف دوز و قصاب و کفاش فرقی نداشت ، در تمام عمرش هیچگاه مجیز کسی را نگفت و سر تعظیم در برابر هیچ فرد خود کامه و زورگویی فرود نیاورد به همین دلایل او و خیلی دیگر از همکارانش همچون ولی زاده، منوچهر بهادری، مرحوم از درس، باورصاد ، امیدیان در میان اقشار مختلف مردم محبوب در مورد احترام بودند.
پس از بازنشستگی در شرکت شاهد خوزستان مدتی در خدمت ایشان بودم در کارش منضبط، صادق و درستگار و متین بود و این خصوصیات و موارد مثبت دیگر در وجودش نهادینه شده بود و بدین جهت کسانیکه با وی همکار بودند از او درسهای فراوانی گرفته و این خصوصیات علاوه برخودش در نهاد فرزند بسیار ارزشمندش سرهنگ عبدالرضا قاسمی مسئول سابق آگاهی نیروی انتظامی خوزستان نیز هویدا می باشد.
او تا آخرین روز عمرش همچنان به مردم و به خصوص به دانش عشق می ورزید. خدا روحش را شاد کند. اما محمدرضا نریموسایی فوتبالیست صاحب نام و مطرح دهه پنجاه ایران و خوزستان آشنایی بود پر انرژی ، پرشور و ناآرام ، خون گرم که فوتبال را از زمین های خاکی محلات مسجدسلیمان شروع کرد.
در تیم محله ای کولرشاب همبازی بودیم از همه بچه ها در دفاع بهتر بازی می کرد و همیشه نقطه قوت و قدرت تیم بود خیلی سریع گوی سبقت را از همه ربود و شد دفاع وسط تیم منتخب آموزشگاه های مسجدسلیمان و خوزستان او در کنار بازیکنانی همچون ایرج کبیریان، احمد امین ، محمد کاظم امیرجانی، حسن نقدی در تیم منتخب آموزشگاهی و منتخب مسجدسلیمان سدی غیر قابل نفوذ در برابر فرواردهای تیم های مقابل شده بودند سپس به تیم تاج رفت او گذشته از اینکه عاشق فوتبال بود دیوانه وار به تیم تاج عشق می ورزید.
در مسابقات قهرمانی کشور همراه دیگر همبازی های خود بسختی به بازیکنان تیم مقابل اجازه می داد به دروازه اشان نزدیک شوند و گذشتن از او آرزوی فرواردهای تیم مقابل شده بود تا جایی که نشریات ورزشی القاب زیادی به او دادند سد بتونی ، سیم خادار ، قفل دوازه ها و یکی هم نوشت بر دروازه تاج مسجدسلیمان قفلی زده شده است بنام محمدرضا نریموسایی و کلید آن را در کوه های زاگرس انداخته اند .
نریموسایی مدتی هم در تاج آبادان ، صنعت نفت آبادان در کنار بازیکنانی همچون رمضان احمدپور، مرحوم اسفندیار دوستانی ، مرحوم ناصر شاملی، فریدون لقمان ، نظام آزادی، مهدی غفاری قاسم فلاح زاده و ... بازی کرد و سپس به باشگاه شهباز تهران پیوست و در آن تیم در کنار مرحوم ناصر حجازی ، مرحوم غلامحسین مظلومی و ناصر عبدالهی دوران بسیار خوبی را سپری نمود و پس از آن بدلیل موقعیت شغلی به آبادان نقل مکان نمود و تا پایان عمر در آن شهر زندگی کرد و روحش شاد.