شوشان ـ مجید کلاه کج : این مقاله با هدف بررسی ساختار گفتمان دونالد ترامپ در قبال ایران، به تحلیل مؤلفههای کلامی، ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی سیاست خارجی ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری وی میپردازد.یافتهها نشان میدهند که گفتمان ترامپ، مبتنی بر رویکردی گزینشی،دوگانهساز،و تبلیغمحور نسبت به مفاهیم صلح،امنیت و توسعه بوده و فاقد انسجام مفهومی و واقعگرایی راهبردی است.
شوشان ـ مجید کلاه کج :
سیاست خارجی دولت ایالات متحده در دوره دونالد ترامپ،بهویژه در قبال ایران،با تغییراتی بنیادین در نحوه مواجهه،بیان و اولویتبندی همراه بود.ترامپ با بهرهگیری از سبک گفتاری خاص،به خلق گفتمانی پرداخت که در آن تقابل با جمهوری اسلامی ایران نهتنها یک ضرورت امنیتی،بلکه ابزاری تبلیغاتی برای تثبیت هویت سیاسی خود و تخریب اسلافش تلقی میشد.در این نوشتار، تلاش شده تا با رویکردی انتقادی و گفتمانمحور،به بررسی سازوکارهای زبانی و راهبردی این سیاست پرداخته شود.
دوگانگی مفهومی در ممنوعیت سلاح هستهای
ترامپ در مواضع متعدد خود،ایران را متهم به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای کرده و مدعی شده که این اقدام باید در سطح جهانی ممنوع شود.با این حال، ایالات متحده خود یکی از بزرگترین دارندگان و بهکارگیرندگان تاریخی تسلیحات هستهای است و همپیمانان آن از جمله اسرائیل،فرانسه و بریتانیا نیز از ظرفیتهای مشابه برخوردارند.این تضاد نشاندهنده نوعی دوگانگی مفهومی و نابرابری در اجرای اصول بینالمللی است که مشروعیت اخلاقی چنین ادعاهایی را با چالش مواجه میسازد.
نگاهی سادهانگارانه به جامعه ایران
در بخشهایی از گفتمان ترامپ،جامعه ایران بهگونهای تصویر میشود که گویی با وعدههایی چون «ثروت»، «آزادی» و «رفاه» بهراحتی قابل تحریک و تغییر است. این نگاه، بازتابی از رویکرد پدرسالارانه و شرقشناسانه در تحلیل جوامع غیربغربی است؛نگاهی که پیچیدگیهای فرهنگی، انسجام اجتماعی و ظرفیتهای مقاومت را نادیده میگیرد و مبتنی بر سادهسازی تحولات سیاسی-اجتماعی در کشورهای هدف است.
تهدید نظامی در سایه بازدارندگی متقابل
یکی دیگر از محورهای اصلی گفتمان ترامپ، تهدید به اقدام نظامی یا حمایت ضمنی از حمله همپیمانان منطقهای بود.با این حال، وقایعی چون سرنگونی پهپاد آمریکایی و پاسخ موشکی ایران به پایگاه عینالاسد نشان داد که توازن بازدارندگی در منطقه دستخوش تغییر شده است.در چنین شرایطی،ادبیات تهدید نهتنها کارایی عملی ندارد،بلکه میتواند به افزایش ریسکهای امنیتی برای ایالات متحده منجر شود.
سیاستورزی پوپولیستی و بازتعریف هویت سیاسی
ترامپ با حمله به سیاستهای رؤسای جمهور پیشین در قبال ایران،بهویژه در نقد توافق هستهای (برجام)، درصدد بازتعریف هویت سیاسی خود در قالب چهرهای «قاطع» و «ضدایرانی» برآمد.این روند در چارچوب برندسازی سیاسی قابل تحلیل است؛جایی که سیاست خارجی به ابزاری برای جلب حمایت داخلی،کسب رأی در میان گروههای خاص،و تثبیت گفتمان اقتدارگرایانه بدل میشود.
فقدان واقعگرایی راهبردی و خودفریبی ایدئولوژیک
در نهایت،بررسی کلی گفتمان ترامپ نشان میدهد که مواضع وی بیش از آنکه مبتنی بر ارزیابیهای دقیق امنیتی و راهبردی باشند،تحت تأثیر برداشتهای ایدئولوژیک و باورهای غیرواقعی از ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران قرار دارند.این رویکرد،که میتوان آن را نوعی خودفریبی راهبردی نامید،نهتنها در دستیابی به اهداف ادعاشده ناکام مانده،بلکه به تضعیف موقعیت ایالات متحده در سطح منطقهای و جهانی انجامیده است.
تیجهگیری: گفتمان ترامپ در قبال ایران، با وجود لحن تهاجمی و ظاهراً قاطع،فاقد انسجام مفهومی،مشروعیت اخلاقی و اثربخشی عملی بود.این سیاست، بیش از آنکه مبتنی بر محاسبات ژئوپلیتیکی باشد، در چارچوب رقابتهای داخلی،برندسازی سیاسی و تقابل ایدئولوژیک قابل تحلیل است.تجربه دوران ترامپ،لزوم بازاندیشی در اصول سیاست خارجی ایالات متحده و عبور از نگاههای تبلیغاتی و گزینشی را بیش از پیش آشکار میسازد.